جریان دانشجویی، احزاب و فقدان تئوری
محمد حامد سلیمان زاده، فعال دانشجویی اصلاح طلب در یادداشتی در شماره 28 هفته نامه دولت و ملت نوشت:
با مطالعه سیر کنشگری بدنه فعالان دانشجویی از گذشته تا به امروز، می توان گفت که جریان دانشجویی امروز، نیازمند بازتعریف و بازخوانی جدی مولفه های فکری و عملی خود در جهت ایفای نقش موثرتر است. ضرورت این بازخوانی به حدی است که هر چقدر به تاخیر افتد، مجموعه فعالیت های دانشجویی را با نوعی التقاط فکری در نظر و به دنبال آن، سردرگمی در عمل مواجه خواهد کرد.
از قضا، یکی از اصلی ترین دلایل خاموشی نسبی و انفعال در تاثیرگذاری بیشتر این جریان در مقایسه با دهه شصت یا هفتاد، همین مساله بوده است. اگر تا دو یا سه دهه پیش، می توانستیم برای بدنه دانشجویی فعال، افق و هدف خاصی را تصور کنیم که در آن همگان به نوعی، خود را با یک درد مشترک و مسیر مشخص رو به رو می دیدند که باید تا کسب نتیجه و تحقق آن حرکت کنند اما در دوران جدید، این یگانگی در نظر و عمل، ملاحظه نمی شود.
زمانی، مبارزه با استعمار و امپریالیسم، یک نقطه آغاز مشخص بود یا در دهه شصت و سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، برای دانشجویان و انجمن های دانشجویی، مفهوم انقلاب و به زیر کشیدن نظام حاکم به مثابه یک عامل وحدت بخش، تمرکز آنان را معطوف به حرکت می کرد یا در دهه هفتاد عمدتا، انسداد فضای سیاسی و برخوردهای ناروا با دانشگاه، موتور محرکه فعالین دانشجویی بود.
پر واضح است که امروز هم مسائل و موضوعات مشابهی از این دست وجود دارد اما به جرات می توان گفت که با فرض وجود دردها و دغدغه های مشترک هم نهایتا، جمع اندکی از فعالین دانشجویی و تشکل ها برای زدودن آن مسائل به صحنه عمل می آیند تا نتیجه ای حاصل کنند.
در همین راستا، به نظر می رسد که جریان های دانشجویی امروز، دچار نوعی سردرگمی و گسست نظری در پیوند با حوزه عمل خود هستند و تحولات زیادی را در پوسته فکری و عملی این جریان شاهد بوده ایم. امروزه به راحتی، مرز میان فعالیت دانشجویی و سیاسی قابل تعریف نیست یا دست کم اگر هم تعریف شده باشد، خود دانشجویان آن را به هم ریخته اند.
گروهی از فعالین دانشجویی، عملا معتقد به ورود حداکثری این جریان به مسائل کلان سیاسی استان یا شهرشان هستند و نقد قدرت، استبداد، کار فرهنگی و ماندن در حصار دانشگاه برایشان اقناع کننده نیست؛ دسته ای دیگر هم به کلی، قائل به مسائلی چون مشارکت در ستادهای انتخاباتی و ارتباط با احزاب نیستند. مضاف بر این، گروهی از دانشجویان دغدغه مند هم هستند که از منظومه فکری و عملی فعالان دانشجویی عبور کرده و معتقدند که تشکل های دانشجویی، شکست خورده اند و نتوانسته اند آنطور که باید، پاسخگوی نیازهای آنان در ارتباط با جامعه و بدنه قدرت باشد؛ از این روست که این دسته، هیچ تمایلی به همگامی با این مجموعه ندارند.
ما امروزه، با همه این گسست ها و تکثرها مواجه هستیم. این یک مساله مهم در ارتباط با حوزه عملکردی فعالان دانشجویی بوده و دقیقا از همین جاست که نیاز به بازخوانی مجدد و بازتعریف مبانی فکری و راهبردی آنان در دوران جدید به شدت احساس می شود.
از طرف دیگر، مساله ناکارآمدی احزاب هم مطرح است. احزاب ما عمدتا، احزاب انتخاباتی و بدون برنامه مشخص در ارتباط با حوزه جوانان و بدنه تحصیل کرده دانشگاهی هستند. شاخه جوانان احزاب ما عمدتا وجود خارجی ندارند یا آنطور که باید، کارکرد و خروجی محسوسی از خود نشان نداده اند. نتیجه این ناکارآمدی، نبود سیستم کادرسازی و تشکیلاتی مناسب در احزاب در نسبت با به کارگیری بدنه تحصیل کرده دانشگاهی بعد از دوران دانشگاه است. ما شاهدیم که فعالان دانشجویی بعد از یک دوره فعالیت و با یک پشتوانه تشکیلاتی قوی، خود را با سیستم و کادری مواجه نمی بینند که نسبت به جذب و استفاده از آنها اقدام کند. این سیستم، معیوب است.
بسیاری از دانشجویان، وقتی از آنها درخواست می شود که عضویت در انجمن ها و تشکل ها را بپذیرند، می پرسند این کارها چه فایده ای دارد و نهایتا به چه چیزی منتهی می شود؟ این یک سوال بنیادین است. هیچکس نمی تواند پاسخ روشنی به این دست سوالها بدهد چرا که سیستم جذب و تشکیلات خارج از دانشگاه های ما هم دچار نقصان های فراوان است و در جامعه ما، اساس فعالیت تشکیلاتی و ثمربخشی آن به مثابه سیستمی ادامه دار و فعال، جا نیفتاده است.
این موارد، همگی باعث شده که امید چندانی بر تداوم فعالیت برای دانشجویان در تشکل ها با هر گرایش فکری یا کارکردی، باقی نمانده باشد. بالاتر از این، نسل جدید دانشجویان، بیش از آنکه عقیده محور و آرمانخواه باشند، بسیار سود انگار و نتیجه محور هستند و به فرض فعالیت، اگر ببینند که به نتیجه عینی خاصی نمی رسند، کار را رها می کنند. بسیاری از اینان دیگر، نه تنها به اصلاح معتقد نیستند بلکه اصولا کار سیاسی، فکری، فرهنگی و هر راه آزموده شده ای را راه حل برون رفت از مشکلات کنونی نمی دانند و در یک کلام، از همه این مسائل بریده اند و در دنیای دیگری زندگی می کنند تا جایی که مشخص نیست دانشجویان و نسل جوان امروز تا چه اندازه، پاسدار حریم فعالیت ها و تلاش های گذشته هم کیشان خود خواهند بود.
باید بنشینیم و مشخص کنیم که چه می خواهیم و به دنبال چه چیزی نیستیم. باید این تکثر و گسست را به وحدت بر سر مسائل مشترکی درآوریم و برنامه ریزی و برنامه سازی بدنه دانشجویی را از نو تنظیم کنیم. به بیان دیگر، نوعی احیاگری در بدنه دانشجویی که با شناخت درست از تغییرات اجتماعی و فکری نسل جدید دانشجویان و بازخوانی مبانی نظری جریان فعلی دانشجویی مسیر خواهد شد.
انتهای پیام