تحلیل «دشمن» از برخی آقازاده های سی تی زن!
سایت «بیزنس اینسایدر» یادداشتی از «امانوئل اوتولنگی»، عضو ارشد بنیاد دفاع از دموکراسی منتشر کرده که بنیادی جنگ طلب و مدافع تحریم، مخالف برجام و متعلق به نئوکان هاست؛ یادداشتی صریح در تخریب دولت حسن روحانی و سانسور مخالفان او.
به گزارش انصاف نیوز، نکته ی جالب این است که در یادداشت این نئوکان، که با تیتر «مسوولان ایرانی در حصارکشی برابر غرب، و فرزندانی که برای تحصیل و کار خود به غرب میفرستند!»، تنها به اسامی فرزندان چند مسوول دولت روحانی و حامیانش پرداخته شده و اسامی فرزندان و نزدیکان و تعدادی از مخالفان دولت روحانی که پیشتر به صراحت در رسانه ها منتشر شده هیچ اشاره ای نشده است، از جمله آقاتهرانی، حدادعادل، لنکرانی، مولانا، …
در این یادداشت اغراق آمیز و یک طرفه، همچنین آزادی نزدیکان و فرزندان مسوولان در انتخاب مسیر زندگی و کار در نظر گرفته نشده است.
ترجمه ی انصاف نیوز از این یادداشت صرفا برای اطلاع مخاطب از نوع نگاه و ادبیات آن در پی می آید با این توضیح که برخی ادعاهای آن برای این رسانقابل تایید و رد نیست:
در دهه 60 میلادی اصطلاح غربزدگی به معنای از دست دادن اصالت ایرانی تحت لوای دشمنی با غرب، در ایران ابدع شد.
اندکی پس از انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی، مسوولان ایرانی، نظام دانشگاهی را در سراسر کشور برای پاکسازی از نفوذ غرب تعطیل کردند، اساتید و دانشگاهیان حذف شدند. برای القا و همرنگ سازی اساتید جدید با ارزشهای انقلاب اسلامی حتی دانشگاه جدیدی با نام تربیت مدرس تاسیس شد، انعکاس مطالبه آن روزها را میتوان در جدال پارلمانی تند و ناهنجار استیضاح وزیر علوم، رضا فرجی دانا در ماه گذشته شنید که مخالفانش او را بخاطر تحمل و مدارا با دگر اندیشی و بی بند و باری اخلاقی در بین استاتید دانشگاهی مقصر میخواندند.
اما طبق سنتی رایج، آنچه برای تو بد است برای من خوب است!
امروز مسوولان ایرانی هنوز شعار مرگ بر امریکا سر میدهند و انگلیس را پشت هر تئوری توطئه ای که بتوانند جعل کنند نشان داده و روابط کشورشان با غرب را با ادبیات ستیزه جویانه تعریف می کنند.
در همین اثنا فرزندانشان، فرزندانِ صاحب امتیاز (آقازاده های) [برخی] مسوولین بلند مرتبه ی ایران بدون ترس از آلودگی فکری و اخلاقی، برای تحصیل به خارج هجوم آورده اند.
نگاهی به مریم فریدون، دختر حسین فریدون برادر کوچک تر حسن روحانی ریس جمهور ایران:
آقای فریدون یک انقلابی مصمم از روزهای آغاز پیرزوی انقلاب اسلامی بوده و مسوولیت امنیت آیت الله خمینی روحانی بنیان گذار جمهوری اسلامی در هنگام ورود به ایران در سال 1979 را بر عهده داشته و مدتی به عنوان فرماندار و پس از آن به عنوان سفیر ایران در مالزی به مدت 8 سال انجام وظیفه کرده است، بعدها به هیات نماینگان ایران در سازمان ملل، مستقر در نیویورک پیوسته و در نهایت یکی از مشاوران برادرش پس از پیروزی او در انتخاباتِ ژوئن گذشته میشود.
زندگی در نیویورک اگرچه فریدون و خانواده اش را در معرض خطرات غربزدگی قرار میداده ولی این مساله مانعی برای جلوگیری از حضور مریم در دوره کارشناسی دانشگاه کلمبیا نبوده است! پس از این دانشگاه هم به لطف بورسیه لرد دارندروف و تامین مالی پاداش تحصیلی دویچه بانک برای دانشجویان مهاجر؛ در دانشگاه معتبر مدرسه اقتصاد لندن پذیرفته میشود، این کمک هزینه تحصیلی برای دانشجویان نیازمند مهاجر از کشورهای خارجی بوده و احتمالا برای بالا رفتن شانسهای ترقی شغلی برادرزاده ریس جمهور ایران طراحی نشده است!، اما اتفاقی که افتاده در عمل دقیقا همین است، در نهایت دختر فریدون شغلی را در یک غول بانکی آلمانی در لندن به چنگ می آورد، اگرچه به نظر میرسد این بر خلاف مصوبات دفتر نظارت و بازرسی داخلی باشد (سخنگوی دویچه بانک حاضر به اظهارنظر در این باره نشد) در همین حال شوهر او نیز که پسر سفیر جدید ایران در سویس است در مقطع دکتری دانشگاه آکسفورد مشغول به تحصیل است.
علاوه بر خانم فریدون که قبلا در نیویورک تحصیل می کرده، مهدی ظریف فرزند محمد جواد ظریف وزیر خارجه و سید احمد عراقچی برادرزاده سید عباس عراقچی معاون وزیر خارجه هم در آنجا تحصیل کرده و هر دو مدرک خود را از دانشگاه دولتی شهر نیویورک که با هزینه مالیات دهندگان اداره می شود دریافت کردند.
مهدی ظریف بیش از یک دهه در آمریکا بوده و پس از اتمام تحصیلات خود و پیش از بازگشتش به ایران در سال 2013 در یک شرکت هوافضا و همچنین یک شرکت مخابراتی در آمریکا مشغول به کار بوده است، برادرزاده عراقچی هم پس از سالها زندگی در نیویورک و پاریس به ایران بازگشته است.
گاهی اوقات آنها موفق به تکمیل تحصیلات خود نیز نمی شوند که به عنوان نمونه مهدی هاشمی فرزند رییس جمهور سابق ایران اکبر هاشمی رفسنجانی را می توان نام برد او که زمان کامیابیش به عنوان دانشجوی پذیرفته شده مقطع دکترا دانشگاه اکسفورد کوتاه بود، در نهایت مجبور شد به ایران بازگردد تا دوران محکومیت کوتاه مدت خود را در زندان بگذراند.
در مورد دستاوردهایشان هم گاها اغراق و تفاخر می شود، مهدی ظریف ادعا می کند برای شرکت واریزون وایرلس کار می کرده اما واریزون فقط کار کردن او را برای یکی از پیمانکاران شرکت خود تایید کرده است.
واضح است که به عنوان یک متلک شاعرانه می توان گفت مسوولین ایرانی عاشق فرزندان خود هستند!
در همین راستا به انتخاب های تحصیلی شان احترام گذاشته و آنها را درک می کنند چرا که هم می توانند هزینه های تحصیل آنها در کشورهای غربی منحط را داده و در همان حال به نماز جمعه رفته شعار مرگ بر آمریکا سر داده و توصیه به حصارکشیدن و بی اعتمادی به غرب کنند؛ به هرسو خود بهتر از هرکسی مید انند که آینده ممکن است آبستن چه حوادث غافلگیرکننده زشت و زننده ای براییشان باشد.
هرچند امروز فرزندانشان می توانند حتی بدون داشتن مدرک دروه ابتدایی هم به درجات بالا برسند اما روزی که طنین شعارهای مرگ بر آمریکا فروکش کرد ممکن است به همراهش امتیازات و رانتهای محفل قدرت شان نیز فروکش کند.
اما چرا فرزندان [برخی] مسوولان ایران که ناز و نعمتها و داشته های شان، نتیجه ی مستقیم نوع رفتار سیاسی در قدرت است، میبایست از مزیت زندگی لوکس و رانتی در غرب بهرمند باشند در حالی که پدرانشان در کشور مشغول انکار عدم فرصت های برابر هستند؟
دولت های غربی و موسسات علمی و دانشگاهی، شایسته است که به آسانی به آنها کمک هزینه تحصیلی، ویزا، اجازه کار و گرین کارت ندهند، به ویژه به خاطر تمام آن مردم عادی ایرانی که به تنگ آمده و خروج از ایران برای زندگی بهتر و طولانی تر در غرب برایشان تقریبا غیرممکن است.
انتهای پیام
“دولت های غربی و موسسات علمی و دانشگاهی، شایسته است که به آسانی به آنها کمک هزینه تحصیلی، ویزا، اجازه کار و گرین کارت ندهند، به ویژه به خاطر تمام آن مردم عادی ایرانی که به تنگ آمده و خروج از ایران برای زندگی بهتر و طولانی تر در غرب برایشان تقریبا غیرممکن است.”
حداقل بخاطر عدالت کاش به حرفشان عمل کنند.
مساله این نیست که کسی به انتخاب خود به جابلقا و جابلسا برود. شما که می فرمایید “آزادی نزدیکان و فرزندان مسوولان در انتخاب مسیر زندگی” حرف شما منطقی ست. مساله این است که این آقازاده ها بدلیل دارندگی پدران و بعضاً مادرانشان می روند و ما بدلیل شعارهای آقایان و خانمها و بعضاً از دیوار بالا رفتنشان و سخت تر کردن شرایط خروجمان با این رفتارها، “آزادی در انتخاب مسیر زندگی” نداریم. چه منطقی پشت این شعارهاست که حتی نزدیکان و اهل بیت مسئولین را نمی تواند قانع کند و آنوقت انتظار می رود مردم عادی را قانع کند؟ می دانید بخاطر شعارهای حضرات چقدر راحت دانشجوی عربستانی برای تحصیل به غرب می رود و چقدر دشوار دانشجوی ایرانی؟ آدم سلفی عراقی می شناسم که به آلمان برای مهاجرت رفت و آدم ایرانی که برای تحصیل نتوانست برود. دستاورد این شعارها چیست؟
بسیار عالی بود