چک بی محل در کارزار انتخابات
«محسن جلال پور» رییس پیشین اتاق بازرگانی ایران در یادداشتی تلگرامی در آستانه ی انتخابات نوشت:
مي گويند سال ها پيش شخصي بد عهد وبدحساب، طلبكاران بي شماري داشت. طلبكاران فشار مي آوردند و پولشان را مطالبه مي كردند اما او توان پرداخت نداشت. سال هاي طولاني، قرضش را با استقراض مجدد مي پرداخت اما چون بي اعتبار شده بود، كسي حاضر نبود دوباره به او قرض بدهد.
بايد كاري مي كرد.
روزي همه طلبكارانش را فراخواند و بر چهار پايه اي ايستاد و با اعتماد به نفس فراوان وعده داد كه اگر طلبكارانش به او اعتماد كنند و دوباره به او پول قرض بدهند، به زودي به طلبشان خواهند رسيد.
وقتي پرسيدند چطور؟ گفت: اخيرا متوجه شده ام چوپانان، هر روز صبح چند گله گوسفند را از كوچه ما به صحرا مي برند و شب دوباره از همين مسير برمي گردانند. اگر دوباره پولي به من قرض بدهيد، بذر خار بر ديوارهاي خانه ام مي پاشم و ديوار را خارزار مي كنم تا هربار كه گوسفندان رد مي شوند، پشمشان به خارها گير كند و من پشم ها را جمع مي كنم و با خريد چند چرخ ريسندگي، به زودي كارگاهي برپا خواهم كرد و آن قدر نخ مي ريسم تا بتوانم مطالبات شما را پرداخت كنم.
يكي از طلب كاران كه از حرف هاي مرد بدعهد متعجب شده بود، با صداي بلند خنديد. مرد بدهكار هم پيش دستي كرد و گفت: «بخند حالا كه به پول خود رسيدي، حق داري بخندی».
حكايت برخي وعده هاي انتخاباتي و سياست هاي اعمال شده براي خريد رضايت مردم، شبيه همين داستان، خنده دار و مضحك است. هنوز برنامه ستاد انتخابات اعلام نشده كه نامزدهاي رسمي و غير رسمي، مسابقه عوام فريبي را شروع كرده اند.
در نبود فعاليت هاي سازمان يافته حزبي و اعلام برنامه هاي مدون، نامزدهاي انتخاباتي، با گروگان گيري مشكلات ساختاري كه در پنجاه سال گذشته روي هم تلنبار شده اند، مدام چك بي محل مي كشند و هر جايي كه پشت تريبون قرار مي گيرند، وعده اي مي دهند و از خود نمي پرسند اين همه وعده از كجا قرار است تأمين مالي شود؟
مثل همان مرد بدعهدِ حكايتِ قديمي كه قرض مي كرد تا قرضش را بپردازد.
چه آنها كه دم از افزايش يارانه نقدي مي زنند و چه آنها كه منابع كشور را صرف خريد رضايت موقت مردم مي كنند، در مسير تحميل هزينه به اقتصاد نيمه جان ايران گام برمي دارند.
اين اقتصاد، حكم كشتي طوفان زده اي را دارد كه در دريايي از مشكلات سرگردان است. حال برخي از ملوانان اين كشتي به جاي اين كه به دنبال راهي براي نجات از طوفان باشند، روي عرشه به جنگ و دعوا مشغولند و براي اين كه كاپيتان شوند، هر كاري مي كنند تا جاشوان و خدمه كشتي را با خود همراه سازند.
گاهي فكر مي كنم سكانداري كشتي اسير طوفان كه با هر طوفاني (هر انتخاباتي) بيشتر و بيشتر صدمه مي بيند، چه ارزشي دارد كه اين قدر ملاحان [کشتی بان] را به جان هم انداخته است؟
و اما راه حل عبور از اين طوفان، آگاهي مردم و تقواي سياسي سياستمداران است.
هر چند هر دو راه حل سختند و دشوار اما اولي دست يافتني تر است.
مردم بايد بدانند بخش عمده اي از مشكلات كشور، ساختاري است و هيچ سياستمداري نمي تواند در كوتاه مدت آنها را حل كند.
مشكلاتي نظير بيكاري، مشكلات نظام بانكي، خشكسالي، فقر، نابرابري، بحران هاي زيست محيطي،صندوق هاي بازنشستگي، سرمايه گذاري و ده ها مشكل و معضل بزرگ ديگر، امروز به وجود نيامده اند كه فردا حل و فصل شوند. سياستمداران نيز نبايد از اين مشكلات گروگان گيري كرده و با طرح وعده هاي غيركارشناسي و هزينه زا، در صدد جلب آراي مردم برآيند و مشكلي بر مشكلات كشور بيفزايند.
واقعيت هاي موجود نشان مي دهد كه يك دولت شايد بتواند يك يا دو مشكل ساختاري را به طور نسبي حل كرده و براي چند مشكل ديگر برنامه ريزي كند و كار را به دولت بعد بسپارد.
مثل تورم كه خوشبختانه امروز جزو مشكلات حاد كشور نيست و در سايه سياست گذاري صحيح تا حدودي مرتفع شده است.
بنابراين ساده سازي مشكلات ريشه اي و چند لايه و ارائه راهكارهاي پشت تريبوني توسط هر سياستمداري، چيزي جز عوام فريبي نيست.
گوش مردم از اين گونه وعده ها پر است و چيزي كه نياز داريم، برنامه و شعارهاي روشن و مشخص است.
ما همه ساكنان همين كشتي طوفان زده هستيم و كاپيتاني نمي خواهيم كه با طرح وعده هاي عوام فريبانه در صدد جلب حمايت و خريد رضايت مردم باشد. سكانداري مي خواهيم كه راه را بلد باشد و بتواند كشتي را از طوفان دور كند. حتي اگر با اين كاپيتان به مقصد هم نرسيم، مهم نيست. مهم اين است كه در مسير نجات قرار گيريم.
انتهای پیام