حسین دهباشی را چه کسی آزاد کرد؟
«حسین دهباشی» از حامیان سابق روحانی که در انتخابات اخیر از مصطفی میرسلیم حمایت کرده بود، در یادداشتی با عنوان «تقدیم به برادرم: حسام»، از چگونگی آزادی خود از زندانی در آمریکا نوشت.
به گزارش انصاف نیوز، آقای دهباشی در این یادداشت که به نظر میرسد خطاب به «حسام الدین آشنا»، مشاور رییس جمهور باشد، نوشت:
نمیدانم برایت پیش آمده یا نه | که در بارانی از پُرسشهای دوست و غریبه کمکمک فکر کُنی که حالا شاید بد هم نباشد توضیح دادن به یکی از این سئوالاتِ خیلی خیلی خصوصی در زندگیات | اینکه: تو و در پسِ اینهمه از اینشاخه به آنشاخه پریدن و در هیچ دارودسته نگنجیدن و یکی به نعل و یکی به میخ و یکی به سُمزدن و اینها “واقعا چه غلطی داری میکُنی؟” | خاصّه در این ایام که شبهایِ خیابانهایِ محلّههایِ شیعهاش چراغانتر از قبل میشود و طاقِ نُصرتها و بساطِ اسپند و شیرینی و شربتِ زعفرانی و اینها
و من؟ | نزدیک به شش سال قبل وقتی از بازداشتگاهِ سوپرمکسِ افبیآی در بالتیمور ایالت مریلند به دادگاه فدرال میرفتمـ | شنیده بودمـ که قرار است بنا به کیفرخواستی که خودمـ همـ نمیدانستمـ چیست بین ده تا سیسال زنجیریِ زندان در دیارِ غُربت باشمـ! | در کمال ناباوری امّا | تبرئه و آزاد شدمـ | چند روزِ بعد در شهرمـ بودمـ و به شُکرانهء آزادی چند روزِ بعدترش به مشهد و خدمتِ امامرضا جانِ عزیزِ همهمان رفتمـ | یادمـ میآید اوایلِ رمضانِ آن سال بود | و جسمِـ من هنوز سخت زخمی و روحِ تحقیر شُدهامـ زخمیتر بود | جایی نوشته بود: در این مکان آقای علمالهدی نماز ظهر میخواند! | همین آقایِ امام جُمعهء مشهد که خیلیها و از جمله خودِ من از بعضی حرفهایش حسابی آزردهایمـ | امّا من ایشان را از زمان حضورشان در دانشگاه امامصادق (ع) میشناختمـ و دوست داشتمـ و دارمـ | بهانهای شُد که دعوتامـ کُنند به دیداری خصوصی و اینها.
گرچه چندسالی گذشته بود | امّا جراحتِ عمیقِ هشتادوهشت هنوز تازه و دردناک بود | نمیخواستمـ بعدا از دیگران بشنود | همین بود که اوّل صُحبت گفتمـ: میدانید حاجآقا؟ من در انتخابات به میرحُسین رای دادهامـ! | به شوخی نگذاشت فضا سنگین شود | باز پُررویی کردمـ که: حالا همـ اگر انتخاباتی شود بار دیگر و مطمئنتر به او رای میدهمـ | بُزرگتری کرد و شاید رُعایت بیماری و حالمـ را که دوباره حرف را عوض کرد | این لُطفِ اوّلاش بود | بعد قضایای دستگیری و آزادیامـ در آن دو ماه آخر از حدود ششسال مهاجرتمـ را پُرسید | امّا اصلا چه میدانستمـ که بشود چیزی بگویمـ؟
گفت: زندان سخت بود؟ | گفتم: آنقدری که نشود با هیچ زندانِ دیگری که پیشتر حتّی شنیده یا خواند بودمـ مقایسه شود | گفت: چند وقت قرار بود بمانی؟ | گفتمـ: نمیدانمـ اما گفته بودند بین ده تا سی سال! | گفت: حالا فرض کن ده سال! آنوقت چرا آزادت کردند؟ | خندیدمـ که: من اصلا نمیدانمـ که چرا دستگیر شده بودمـ اما روز تبرئهامـ بیآنکه آنموقع بدانمـ اُفتاده بود به نیمهء شعبان | مادرمـ فکر میکُند امامِـ زمان آزادمـ کرد! | پُرسید: خودت هم همینجور فکر میکُنی؟ | نا نداشتمـ که بگویمـ: بله | زیر لب گفتم: اوهومـ! 🙂 | گفت: ببین حسینآقا! این دهسالِ دیگر را که قرار بوده در زندانی باشی که حتی هنوز از توصیف کردناش میترسی یکجوری زندگی کن که شرمنده کسی که آزادت کرده نباشی! | همین
انتهای پیام
جناب دهباشی هم رسما از طرف علم الهدی ” قدیس ” اعلام شد .
و از دربدری نجات یافت و خود را ( اینجا ) پیدا کرد . حالا تا انتخابات بعدی ۴ سال وقت است که مستندی برای رئیسی ها بسازد به بلندای فیلم بن هور
یواش یواش این هم داره می ره به سمت هاله نور…از این و طالب زاده آدم پرروتر تو زندگیم ندیدم