وزیر راستگو / یادداشت حجت الاسلام زم
به گزارش انصاف نیوز، حجت الاسلام والمسلمین محمدعلی زم در «و مردم» نوشت:
حل همه مشکلات سخت و معضلات کور اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی مرهون سه چیز است؛ «درست دیدن» و «راست گفتن» و «عزم جدی» در رفع و دفع آن داشتن.
وزیر راستگو و صادق آموزش و پرورش اعلام کرده است: «پنجاه و شش هزار معلم مازاد داریم که هزینه سالانه آنها حدود یک هزار میلیارد تومان است». گرچه این رقم حتی با بخشی از «دارایی اعلامشده بابک زنجانی» قابل مقایسه نیست اما این دو مساله از یک جنس است و ریشه در بحران اخلاق حرفهای در آیین مدیریت کشورداری ما در سالیان اخیر دارد.
البته اشکال این نیروی مازاد فقط در پرداخت حقوق یک هزار میلیارد تومانی به آن نیست. اگر زمان تلفشده هر یک از این نیروها را در هفته بیست ساعت فرض کنیم و هر سال را سی هفته درسی (کاری) در نظر بگیریم، آن وقت درمییابیم که در این میان سالانه حدود سی و چهار میلیون ساعت، وقت تلفشده در سرمایه ملی نیروی انسانی خود، داریم. حالا اگر این مقدار را بر هفتاد سال عمر متوسط یک فرد تقسیم کنیم به نتیجه غمبارتری میرسیم که این میزان وقت تلفشده معادل عمر حدود پنجاه و پنج نفر انسان هفتادسالهای است که آنها را در هر سال از چرخه عمر مفید خارج کرده و یا همه عمرشان را سوزاندهایم. علاوه بر این فاجعه، فاجعه مخاطرهانگیز ترافیک و آلودگی ناشی از آن در کاهش و اتلاف عمر دیگران است. معضل دیگر نیروهای مازاد، اشغال بخشی از فضاهای درسی و اداری محیطهای آموزشی است. مثلا اگر برای هر ده نفر از ایشان یک اتاق بیست متری در نظر بگیریم، یکصد و دوازده هزار متر از محیط آموزشی را در اشغال روزانه این نیروهای مازاد قرار دادهایم و اگر سرانه مکان آموزشی را برای هر دانشآموز دو متر بدانیم جای پنجاه و شش هزار دانشآموزی را که میتوانستند در این مکانها تحصیل کنند به اشغال مازادان سپردهایم. از هزینه مصرفی آب و برق و گاز و تلفن و چای و پول و سوخت و بنزین و خدمتگزار و… صرفنظر میکنیم، اگر به حساب کار مفید و درآمدی که میتوانست از ناحیه اشتغال این سی و چهار میلیون ساعت به نفع افزایش تولید ملی به دست آید هم دقت نداشته باشیم، از دو ضایعه فرهنگی آن نمیتوان و نباید به سادگی بگذریم: نخست آنکه در این سی و چهار میلیون ساعت چقدر حرف غیرمفید گفته میشود و چقدر از این حرفها غیبت محسوب میشود و چه عوارض وضعی را در حال گوینده و شنونده ایجاد میکند؟ و دوم آنکه اگر هزار میلیارد تومان حقوق پرداختی این افراد از محل درآمد و فروش نفت باشد و نفت هم جزو ثروت عمومی هفتاد و پنج میلیون شهروند ایرانی و نسلهای آینده آنها دانسته شود، آیا دریافت و پرداخت این حقوق در برابر کار نکرده، علاوه بر زیانهای ملی مستوجب خشم و عقاب الهی نخواهد بود؟ و آیا هزینه کردن بیهوده از جیب ملت جزو اتلاف و اسراف در بیتالمال قلمداد نخواهد شد؟ و مسببان آن از اثر وضعی دنیوی و اخروی بیمبالاتی خود در امان خواهند بود؟ عذاب مضاعف ایشان زمانی است که جرم آلوده کردن زندگی پاک پنجاه و شش هزار انسان بیگناه و خانواده محرومشان به حرامخوری هم اضافه شود.
برای آنکه ارزش هزار میلیارد تومان معلوم شود، عرض میکنم کل درآمد هفت منطقه آزاد کشور با همه اختیاری که در فروش زمین و کار اقتصادی و… دارند، سالانه کمتر از هزار میلیارد تومان است. با اینکه نمیتوان اخراج این تعداد معلم را از دولت تدبیر و امید انتظار داشت، اما ادامه رویّه دولت پیش هم فاجعه مضاعفی را برای آموزش و پرورش و کشور به دنبال خواهد آورد. پیشنهاد من این است که کمیسیونی از اهل فکر و اقتصاد در این وزارتخانه تشکیل شود و هر یازده نفر از مازادان را به تشکیل یک تعاونی ترغیب کند تا هر تعاونی بتواند عهدهدار تحویل گرفتن و اداره کردن یک مدرسه شود. آموزش و پرورش طبق کارشناسی رسمی، مدرسه را مشروط به کاربری همیشگی آموزشی به این تعاونیها طی اقساط بلندمدت بفروشد و نخستین قسط آن را هم دو سال بعد از واگذاری دریافت کند. بدین ترتیب هم پنج هزار مدرسه به بخش خصوصیِ گزینششده واگذار میشود و هزینه سالانه اداره این مقدار مدرسه از روی دوش دولت برداشته میشود و هم از محل درآمد این تحول، آموزش و پرورش میتواند به کیفیسازی مدارس دولتی بپردازد و ادامه این شیوه را برای معلمان درآستانه بازنشستگی، همهساله تکرار کند. در این صورت وزارت آموزش و پرورش جایگاه خود را از تصدیگری و کار سختافزاری به کار مغزافزاری و نرمافزاری (تولید علم، تربیت نخبه و نظارت) نزدیک کرده و ارتقا خواهد بخشید.
راستی چرا در کشور ما درست ندیدن، راستگو نبودن و بیارادگی برای تغییر، تبدیل به فرهنگ مدیریتی شده است؟
انتهای پیام