از پیشنهاد فیلمسازی آیتالله بهشتی تا دبیری سیاسی کیهان
غلامرضا موسوی پیش از آنکه به عنوان تهیهکننده در سینما فعالیت کند، در مطبوعات مشغول به کار بود.
نژلا پیکانیان: موسوی تهیه کننده پیشکسوت سینما و تلویزیون است که تولید و تهیه تعداد زیادی اثر هنری در کارنامه کاریاش دیده میشود. موسوی پیش از ورود به سینما به دلیل علاقهاش به این حوزه و البته تئاتر در روزنامههای مشهد مینوشت. در واقع او پیش از اینکه به سینما بیاید به عنوان خبرنگار و گزارش نویس در چندین روزنامه فعالیت می کرد و سردبیر هفته نامه سینما، سردبیر شب روزنامه کیهان و دبیر سیاسی این روزنامه نیز بوده است. او خاطرات بسیار جالبی از روزهایی که به عنوان خبرنگار مشغول به کار بوده است دارد که به مناسبت 17 مرداد روز خبرنگار آنها را با ما در میان گذاشت.
می خواهیم به گذشته برگردیم و از روزهایی برایمان بگویید در عرصه مطبوعات مشغول بودید، اصلا چطور شد که شما وارد این حیطه شد و از چه سالی فعالیتتان را شروع کردید؟
من دانشجو بودم و قبل از آن هم به دلیل علاقهام به تئاتر در روزنامه خراسان و آفتاب شرق مشهد گهگاهی به نام خودم یا اسم مستعار برای فیلمهای در حال اکران یا تئاترهایی که روی صحنه بودند یادداشتهایی مینوشتم. البته این یادداشتها بیشتر از سر علاقه خودم به نقدنویسی در این حوزه بود. من مقالات و یادداشتهایم را برای روزنامهها می فرستادم و آنها هم چاپ میکردند و البته برخی اوقات هم چاپ نمی کردند. بعد از اینکه دانشجو شدم و به دانشگاه مازندران فعلی منتقل شدم یکی از دوستانم مرحوم منوچهر لطیف که در کیهان و کیهان ورزشی فعالیت میکرد و من را میشناخت و در جریان مطالبی که برای روزنامههای مشهد مینوشتم بود، از من خواست با توجه به اینکه در منطقه مازندران بخش خبری کم کار هست و بیشتر خبرنگاران بومی بودند در این منطقه مشغول به کار شوم. خبرهایی که خبرنگاارن خود منطقه برای روزنامه کیهان میفرستادند بیشتر خبرهای تشریفاتی بود تا اخبار انتقادی. از همین رو مرحوم لطیف از من خواست کارم را شروع کنم. در همان زمان من چند گزارش خبری نوشتم که بیشتر گزارشهای اجتماعی از وضعیت محلههای مازندران بود. دبیر وقت تحریریه سازمان شهرستانهای کیهان آقای اسماعیلی بودند که خودشان نویسنده یادداشتهای پشت چراغ قرمز هم بودند از من خواستند به عنوان خبرنگار سیار کیهان هم فعالیت کنم. آن زمان من دانشجو بودم و هزینههایم را هم میدادم و از این پیشنهاد استقبال میکردم.
پس در واقع کار جدیتان را خارج از تهران و در استان مازندران شروع کردید؟
بله، گزارشهایم را از سطح استان مینوشتم و جالب است برایتان بگویم که چند باری هم گزارشهایم به مذاق برخی خوش نیامد و به همین دلیل من را به دادگاه بردند. آنجا قاضیها با فرماندار و شهردار رفیق بودند، ولی هر بار که کار به اینجا میرسید کیهان مینوشت این مقالات و گزارشها را موسوی ننوشته است و یک خبرنگار از تهران آمده و نوشته است و چون آنها دستشان به خبرنگار تهران نمیرسید بیخیال ماجرا میشدند. اما فکر میکنم در ساری، بابلسر و بابل آن زمان پروندههایی داشتم که شهردار یا فرماندار ویا معاون استاندار از من شکایت کرده بودند که گزارشهایی که نوشتم خلاف واقعیت است. حتی موقعی که مطالب اسم داشت هم کیهان به دادگاه نامه میداد که اسم نویسنده این گزارش اشتباه درج شده است و موسوی نویسنده مطلب نیست. من در گزارش هایم بیشتر به مسائل اجتماعی می پرداختم، اینکه مردم چه کمبودهایی دارند، یا چه مشکلاتی در استان و منطقهها وجود دارد. آن موقع من دانشجو بودم و زمانی که آدم دانشجو است سرش برای این کارها درد میکند و من هم ابایی نداشتم از اینکه به مشکلات و نیازهای مردم بپردازم. روزنامهای هم پیدا شده بود که همه این گزارشها را چاپ میکرد و به هیچ کجای دنیا هم بر نمیخورد، البته این را هم بگویم هیچ کدام از گزارشها حاوی مطلب یا نکتهای نبود که به امنیت اجتماعی آسیبی وارد کند.
ولی با این حال کیهان طرفداری خبرنگار خودش را میکرد که دردسری برایتان ایجاد نشود؟
بله، به نظرم طبیعی بود که این کار را کند. اگر قرار باشد مطبوعات، مدیران مسئول یا سردبیران از خبرنگارها و گزارشگرانشان حمایت و پشتیبانی نکنند، هیچ خبرنگار و روزنامهنگاری جرات کار کردن ندارد. وقتی جایی مطلبی را چاپ میکند باید پای عواقب احتمالیاش هم بایستد. ضمن اینکه آن زمان مطالبی که من مینوشتم به این معنا نبود که مثلا حکومت میخواهد جا به جا شود، حتی به عقیده من نوشتن آن مطالب هم به نفع جامعه بود و هم به نفع مردم.
این ماجراهایی که گفتید حدودا مربوط به چه سالی میشد؟
سال 1350 و 1351.
فعالیت شما در عرصه مطبوعات چقدر باعث شد تا به سمت سینمای بیایید؟ با توجه به اینکه گفتید از همان ابتدا به فیلم و تئاتر هم علاقه زیادی داشتید.
در حقیقت تئاتر باعث شد که من به مطبوعات روی بیاورم، آن هم به خاطر یادداشتهایی که درباره تئاتر مینوشتم. من دو علاقه ویژه داشتم، سینما را خیلی دوست داشتم و بعد از مدتی از تئاتر به سینما روی آورده بودم. در ساری، بابل و بابلسر تئاترهای دانشجویی روی صحنه میرفت و من به دلیل علاقهای که به فیلم داشتم برای دانشجوها با همراهی دوستانم هفتههای فیلم برگزار میکردیم و فیلمهای معروف روز و یا فیلمهایی که جزو تاریخ سینما بود را برایشان نمایش میدادیم. مثلا «پرندگان» هیچکاک یا دیگر فیلمهای این کارکردان از جمله کارهایی بود که برای دانشجوها نمایش میدادیم. این فیلمها را در سینمای شهر فرنگ بابل که متعلق به آقای متوسلانی بود نمایش میدادیم. البته با بلیت بسیار ارزان این کار را میکردیم، آن هم در حدی که هزینههای اجاره فلیم را که از آقای جورقانیان معروف میگرفتیم را بتوانیم پرداخت کنیم. من کار روزنامهنگاری، سینما و تئاتر را به اصطلاح به عنوان فعالیتهای فوق برنامهام انجام میدادم. اما چون در روزنامهنگاری برایم حقوقی هم تعیین شده بود و کیهان به من حقالزحمه میداد کمک خرج دانشجوییام هم بود. البته حقوق آن موقعام حدودا نصف مبلغی بود که یک خبرنگار مقیم تهران میگرفت. بعد از این مقاطع سینمای آزاد به وجود آمد و ما از طریق سینمای آزاد شروع به تولید فیلم کردیم. آن موقع کیهان چون میدید که من خودم فیلمسازم و منتقد فیلم هم هستم دعوت کرد تا برای جشنواره سینمای آزاد یا جشنوارههای سینمایی از این دست به تهران بیایم و چند یادداشت درباره آن فیلمها بنویسم. منتقدین بزرگ خیلی دنبال این قضایا نمیرفتند ولی چون این حوزه جزو علائق من بود پیگیریاش میکردم.
همکاریتان با همدورهایتان مثل فریدون جیرانی، مهدی صباغزاده و بیژن امکانیان در چه سالی شکل گرفت؟
من به فعالیتهایم ادامه میدادم تا اینکه دوستانم آقای جیرانی، آقای امکانیان و آقای صباغزاده که در مشهد ما با هم رفاقت داشتیم تصمیم گرفتند فیلمی تولید کنند. من آن زمان در روزنامه کیهان مسئول یا به اصطلاح امروزی دبیر بخش سیاسیاش بودم دنبال این بودم که به آدمهای اطرافم کمک کنم. در مقطعی خدمت مرحوم آیت الله بهشتی رفته بودم و ایشان گفتم لطف کنید یک توصیهای بفرمایید که پولی در اختیار بچههای سینماگر قرار دهند تا آنها بتوانند فیلمشان را بسازند. مرحوم آیتالله بهشتی فرمودند چرا به صورت تعاونی این کار را نمیکنید و خودت جلو نمیروی؟ من آن زمان معنای دقیق تعاونی را نمیدانستم و تنها نام تعاونیهایی که به شکل فروشگاه بودند را شنیده بودم. اما خود مرحوم بهشتی هم توضیح دادند که نیرو و سرمایه کار را همه با هم وسط بگذارید، البته ایشان فرمودند که خودشان هم کمکمان میکنند. من هم رفتم به دوستان گفتم که آیتالله بهشتی توصیه کردند که به شکل تعاونی کار کنید. آقای جیرانی و آقای امکانیان هم آن زمان در روزنامه اطلاعات کار میکردند و به من گفتند به دلیل مشغلههای ما خودت تهیهکننده باش و من هم قبول کردم. البته این را هم بگویم که همه کسانی که مرحوم آیتالله بهشتی را میشناختند میدانستند که ایشان بسیار آدم تاثیرگذاری بودند و وجهه فوقالعادهای داشتند. به دلیل کار حرفهای خبرنگاریام چون از نزدیک ایشان را میشناختم نظرشان برایم خیلی مهم بود و چون ایشان فرموده بودند که خودت هم کار را برعهده بگیر من هم برای اینکه کار جلوتر برود خودم تهیهکنندگی را بر عهده گرفتم.
سرمایه را از کجا تامین کردید؟
خدا آیتالله بهشتی را رحمت کند، ایشان نامهای به من دادند تا من بتوانم از سازمان اقتصاد اسلامی 50 هزارتومان که آن زمان پول خیلی زیادی بود به صورت قرضالحسنه بگیرم. من نامه را بردم و و برادرانی که آنجا بودند بدون گرفتن هیچگونه ضمانتی و فقط به اعتبار نامه مرحوم بهشتی 50 هزار تومان به من دادند و من آن همه پول را با یک کیسه بردم.
این هزینه را برای «آفتاب نشینها» قرض گرفتید؟
بله، و بعدها که فیلم فروخت بدهیام را پرداخت کردم. البته هر کدام از ما چهار نفر هم مبالغی پول گذاشتیم تا کار به شکل کامل ساخته شود. بعدها هم از محبت استاد علی نصیریان بهره بردیم، ایشان من را به عنوان کسی که کار تئاتر میکند میشناخت و ایشان خیلی لطف کردند و به ما پیوستند. همچنین آقای دکتر پرورش که استاد بیژن امکانیان در دانشکده هنرهای زیبا بود هم به ما در این فیلم کمکهای بسیاری کردند. ما در این فیلم با آقای همایون پایور هم کار کردیم. همه ما آدم های جدیدی بودیم که بیشترمان سابقه مطبوعاتی داشتیم اما پای تولید فیلم آمدیم.
به دلیل فعالیتهایتان در حوزه سینما از مطبوعات فاصله گرفتید؟
تا زمانی که فرصت بیشتری داشتم هر دو کار را با هم انجام میدادم تا چند سال بعد هم در مطبوعات فعالیت میکردم چون هر دو شغل را دوست داشتم. روزنامهنگاری هم از جمله کارهایی بود که من به شدت به آن علاقه داشتم، از سوی دیگر من این دو کار را از هم جدا نمیدیدم. من به عنوان روزنامهنگار میتوانستم کار سینمایی هم انجام دهم و بالعکس. واقعیت این است من زمانی که سریال امام حسن (ع) یا «تنهاترین سردار» را شروع کردم در سال 1371 مسئولیتم سنگین شد، تا قبل از آن من هر دو کار را در کنار هم می توانستم انجام دهم اما این سریال به دلیل وسعت بسیار زیادی که داشت من را با مشکل روبه رو کرد. کار به شدت سنگین بود و من احساس میکردم وظیفهام است که حداقل سرمایه را داشته باشم. آن زمان دکتر لاریجانی رئیس سازمان صدا و سیما بودند و خودشان میدانند که این سریال، سریالی بود که با حداکثر صرفهجویی ساخته شد. من آن زمان سردبیر شب کیهان بودم و دیگر نمیتوانستم هم آنجا باشم و هم سر سریال بروم. البته اگر تهیهکننده فیلم بودم شاید میشد هر دو کار را با هم انجام دهم اما سریال چون بیش از یک سال و خوردهای طول میکشید برایم مقدور نبود که هر دو کار را در کنار هم انجام دهم. به دلیل مسئولیتپذیری و تعهدی که درباره این سریال داشتم و البته به دلیل حضور آقای دکتر لاریجانی و آقای حیدریان که آن زمان در سیمافیلم بودند ترجیح دادم که دیگر کار مطبوعاتیام را در روزنامه کیهان انجام ندهم. اگرچه در همان زمان در هفتهنامه سینما همچنان به عنوان سردبیر حضور داشتم. کار روزنامه خیلی دشوارتر بود اما با حضور آقای جیرانی به عنوان معاوت سردبیر و سایر دوستان در هفتهنامه سینما خیالم راحت تر بود.
زمانی که شما کار روزنامهنگاری میکردید، حتما با هنرمندان زمان خودتان به دلیل حرفهتان در ارتباط بودید، روابط و مناسبات دوران کاری شما با این روزها که باز هم به دلیل حرفهتان با روزنامهنگاران و خبرنگاران در ارتباط هستید چقدر فرق کرده است؟
واقعیت این است که تا سالهای متمادی مطبوعات به مسائل هنری خیلی توجهی نشان نمیدادند. یادم میآید آقای انواز که معاون سینمایی بودند فیلم «آن سوی آتش» آقای کیانوش عیاری جایزه کن ویژه تلویزیون را برده بود که اهمیت زیادی داشت، چون هم فیلم خوبی بود و هم در جشنواره توانسته بود جایزه اصلی را ببرد. من آن موقع رئیس مجمع تولید و توزیعکنندگان فیلم ایران بودم و دبیر سیاسی روزنامه کیهان هم بودم. همان موقع با آقای انوار دیداری داشتم، ایشان از بنیانگذاران سینمای نوین بعد از انقلاب هستند و به شدت نسبت به سینما علاقه ویژهای داشتند. در آن مقطع که فیلم آقای عیاری برنده جشنواره کن شده بود، همزمان آقای سلیمانی کشتیگیر در یکی از مسابقات جهانی برنده شده بود. آقای انوار از من پرسیدند به نظر تو اهمیت جایزه کشتی بیشتر است یا فیلم جایزه فیلم آقای عیاری ؟ من در پاسخ به ایشان گفتم طبیعتا کار آقای عیاری اهمیت بیشتری دارد چون اساسا کار فرهنگ و اینکه ما را در جهان به عنوان ایرانیان فرهنگی بشناسند مهمتر است. ایشان گفتند پس چرا مطبوعات به این قضیه نمیپردازند، من به ایشان توضیح دادم در شرایطی که یک مجله به اسم فیلم داریم که حتی امتیاز ندارد و شماره به شماره مجوز انتشار میگیرد و نشریات دیگری هم در حوزه سینما نداریم، روزنامهها هم خودشان را در پرداختن به این مسائل خیلی جدی نمیگیرند فضاسازی برای سینما به وجود نمیآید. ولی هر روزنامهای را که نگاه کنید ورزش را دارد، حتی روزنامه جمهوری اسلامی آن زمان هم نصف تای دوم صفحه آخرش را ورزش می رفت. این در حالی بود که روزنامههای ورزشی دیگر مثل کیهان ورزشی، دنیای ورزش و … هم بودند. به گمان من همین موضوع باعث شد که آقای انوار به فکر بیفتتند که از معاون مطبوعاتی وقت بخواهند که هم امتیاز مجله فیلم به صورت دائمی شود و هم بعدها گزارش فیلم و سه، چهار نشریه سینمایی دیگر هم مجوز گرفتند. کم کم فضای مطبوعات سینمایی راه افتاد. تا قبل از این ماجرا هنرمندان ما هم خیلی جار و جنجال و تریبونی نداشتند، ضمن اینکه اساسا مسئولین سینمایی وقت تمایلی به اینکه چهرهها به معنای استار (ستاره) مطرح شوند نداشتند. اوائل انقلاب توجه مطبوعات بیشتر به سمت هنرمندانی بود که از تئاتر به سینما آمده بودند، هنرمندان تئاتر هم از جمله آدمهای منضبطی بودند که همیشه همه چیزشان مقررات و نظم داشت. آقای انتظامی، آقای نصیریان، آقلی مشایخی و آقای کشاورز و … همه هنرمندان تئاتری آن زمان بودند. این انضباط تئاتریها باعث میشد که برخوردها برخوردهای بسیار فرهنگی با مطبوعاتیها باشد. همه اینها با هم ارتباط بسیار خوبی داشتند تا اینکه کم کم آدمهایی که ناگهان چهره شدند به سینما آمدند و باعث یک نوع بلبشو شدند. آدمهایی که نه کلاسی رفته بودند، نه دانشکده را پشت سر گذاشته بودند، یک دفعه در فیلمی بازی کرده بودند و چهره شده بودند. عده دیگر هم کار تلویزیونی کرده بودند و معروف شده بودند، مثل گروه «ساعت خوش» که خیلی هایشان چهره شدند و چون کسی نبود که به آنها بگویند چه رفتار درستی را باید انجام بدهند، برخوردی را انجام دادند که خیلیهایشان ممنوعالچهره شدند. از یک جایی به دلیل نداشتن پشتوانه این اتفاق رخ داد و جماعتی دچار مشکل شدند.
هیچ وقت دوست نداشتید به عنوان تهیه کننده فیلمی را بسازید که حضور خبرنگار یا یک مطبوعاتی محوریت قصه آن باشد؟
اگر بخواهیم به سمت شغل روزنامهنکاری به معنای آن چیزی که باید باشد برویم احتمال اینکه کاری ممنوعه دربیاید تقریبا زیادی است. چند سال پیش هم فیلمنامه بسیار خوبی بود که در مورد روزنامهنگاران بود. اما فضا و زمانش را نمیگویم چون نمیخواهم پنبه معاون وقت را بزنم. ولی به این فیلم مجوز ندادند. اما در «محموله» سیروس الوند که در سال 1366 ساخته شد به نوعی به خبرنگار پرداخته شده است.
انتهای پیام