ناصر ملکمحمدی درگذشت
ناصر ملکمحمدی، روزنامهنگار پیشکسوت صبح امروز (۲۶ دیماه) در سن ۸۲ سالگی دار فانی را وادع گفت.
رضا قویفکر، روزنامهنگار باسابقه و دبیر انجمن پیشکسوتان مطبوعات در گفتوگویی با ایسنا ضمن اعلام این خبر، درگذشت زندهیاد ناصر ملکمحمدی را به خانواده آن مرحوم و جامعه رسانهای تسلیت گفت.
او یادآور شد: استاد ناصر ملکمحمدی، روزنامهنگار پیشکسوت پس از سالها تحمل بیماری صبح امروز در بیمارستان دی تهران به سوی معبود شتافت.
ناصر ملک محمدی دهم بهمن سال ۱۳۱۴ در نور به دنیا آمد. او در طول فعالیتهای مطبوعاتی خود سردبیری چندین نشریه از جمله مجله «صبح امروز» را بر عهده داشت. ملکمحمدی همچنین در ۲۷ سالگی به ریاست سندیکای نویسندگان و خبرنگاران مطبوعات انتخاب شد.
ملک محمدی تالیف مجموعه کتابهای «کلام شفابخش» و بازنویسی کتاب «نبرد پارتها» را نیز در کارنامه فرهنگی خود دارد.
انتهای پیام
حیف و صد حیف از غم از دست دادن پیران خردمند سرزمین کهن مان که با دود چراغ نور دانش را در جامعه پرتو افشان بودن و پرده تزویر و ریا را از چهره مام وطن زدودن و تکیه گاه جوانان نامی بودند . بقول مرحوم علامه دهخدا :
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
ای مرغ سحر! چو این شب تار / بگذاشت ز سر سیاهکاری،
وز نفحه ی روح بخش اسحار / رفت از سر خفتگان خماری،
بگشود گره ز زلف زرتار / محبوبه ی نیلگون عماری،
یزدان به کمال شد پدیدار / و اهریمن زشتخو حصاری ،
یاد آر ز شمع مرده یاد آر
ای مونس یوسف اندرین بند / تعبیر عیان چو شد ترا خواب،
دل پر ز شعف، لب از شکرخند / محسود عدو، به کام اصحاب ،
رفتی برِ یار و خویش و پیوند / آزادتر از نسیم و مهتاب،
زان کو همه شام با تو یک چند / در آرزوی وصال احباب ،
اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم / ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم / آفاق، نگار خانه ی چین،
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم / تو داده ز کف زمام تمکین
ز آن نوگل پیشرس که در غم / ناداده به نار شوق تسکین،
از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران / بگذشت چو این سنین معدود،
و آن شاهد نغز بزم عرفان / بنمود چو وعدِ خویش مشهود،
وز مذبح زر چو شد به کیوان / هر صبح شمیم عنبر و عود،
زان کو به گناهِ قوم نادان / در حسرت روی ارض موعود،
بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد / ای کودک دوره ی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد / بگرفت ز سر خدا ، خدائی ،
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد، / گِل بست زبان ژاژخائی ،
زان کس که ز نوک تیغ جلاد / مأخوذ به جرم حق ستائی
پیمانه ی وصل خورده یاد آر