بداء و ابداء سیاسی و مذاکره | محمدرضا تاجیک
محمدرضا تاجیک، نظریهپرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی که برای انتشار در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
یک
بداء، یعنی «تغییر در تصمیم الهی»، و ابداء، یعنی آشکارساختن خداوند بر مردم که ارادۀ واقعی او چیزی جز آن است که آنان انتظار داشتند. به بیان دیگر، بداء، بهمعنای ظهور پس از خفاء، و ابداء، اظهار پس از خفاء است. در مفهوم بداء، نوعی ارادۀ به تغییر در تقدیر، برمبنای عامل و مصلحت، نهفته است.
البته، به اعتقاد شیعه، بداء و ابداء، امری انسانی هستند و نه الهی. بداء در خداوند، صرفا بهمعنای آشکارکردن مصلحتی است که بر بندگان مخفی بوده، انسانها، گمان میکردهاند که این اتفاق در زمان معین اتفاق خواهد افتاد؛ اما برخلاف انتظار آنها، خداوند تصمیم خود را اعلام میدارد و به انسانها میفهماند که از اول نیز، تصمیم او همین بوده است. و یا به تعبیر دیگر، خداوند مطابق شرایط و اوضاع خاصی، سرنوشت و تقدیری را در «ام الکتاب» تثبیت میکند؛ اما با ظهور مصالح و شرایط جدید و عواملی که در اختیار خود انسان و در سرنوشت و تقدیر او تاثیرگذار است، آنچه را تثبیت کرده، تغییر میدهد و تصمیم جدید را به اطلاع مردم میرساند. طبق آیه قرآن کریم یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَیُثْبِت.
بنابراین، از منظری شیعی، بداء عبارت است از اظهار مصالح تشریع، ملاکات احکام و … که نزد مردم مخفی بوده و بهمعنای تثبیت و تغییر سرنوشت انسانها با توجه به رفتاری که خود آنها داشتهاند است، نه بهمعنای آشکارشدن آنچه از دید خداوند مخفی بوده است.
متکلمان شیعه، بعدها تفسیر دیگری از این مفهوم ارائه دادند و آنرا بهمعنی «ابداء» دانستند، یعنی آشکارساختن خداوند بر مردم که اراده واقعی او چیزی جز آن است که آنان انتظار داشتند.
برخی بر این نظرند که بداء، در نفی نظر یهودیان که بر این باور بودند که خداوند تمام کارها را انجام داده است و دیگر تغییری انجام نخواهد شد، بر این مهم تاکید دارد که خداوند هر روز چیزی را تعیین میکند، میمیراند، زندگی میبخشد، روزی میدهد، و کاری را که بخواهد انجام میدهد. لذا، بداء پشیمانی نیست؛ بلکه آشکارشدن چیزی است.
اعتقاد به این «آشکارشدگی مصلحت»، حتی بعد از ثبت تقدیر و سرنوشت توسط خداوند، دلالت بر گشودگی مقدرات و سرنوشت آدمیان، و همدستی انسانها با تقدیر خود دارد. بعضی دیگر، بداء را از سنخ «نسخ» دانستهاند، با این تفاوت که بداء در تکوین و نسخ در تشریع است، یا اینکه بداء فقط در تکوینیات و نسخ در تکوینیات و تشریعیات هر دو جارى است.
دو
میدانم که بداء و ابداء محل نزاع آرا و رویکردهای متفاوت و متخالف و متناقض است، اما مرا اهلیت ورود به این مباحث نیست. آنچه در طاقت و شاید صلاحیت نویسندۀ این سطور است، بهرهبردن از فضای نظری-عملی است که در پرتو این مفاهیم به روی سیاست امروز ما گشوده میشود. میدانیم در تاریخ سیاست، آدمیان همواره با نوعی دیگر (زمینی و انسانی) از بداء و ابداء، یعنی تغییر مداوم در تصمیم سیاسی، و آشکارشدن معکوس (واژگونه و باژگونه) ارادۀ واقعی اصحاب قدرت، مواجه بودهاند.
بداء سیاسی، بهمعنای تغییر در تصمیمگیری و ارائه رای جدید است. از این منظر، بداء و ابداء جزء وجودی و هستیشناختی سیاست هستند، زیرا سیاست، امری درونماندگار و تاریخمند است، و از اینرو، همواره تغییر به اقتضای شرایط را بر جبین دارد. سیاست را از تغییر لوگوس (زبان) و اتوس (منش) خود، یا امتناع و تخطی از آنچه هست، هراس و شرمی نیست.
سیاست، همانگونه که دلوز میگوید، همان خط گریز و بدن بدون اندامی است که هر لحظه در تلاش برای تکرار تفاوت و تولیدِ تولید است، و در فرایند شدن (برساختن هرلحظۀ خود)، خویشتن گذشته و اکنون خود را به چالش میکشد. تغییر تصمیم و تدبیر، به اقتضای شرایط و مصلحت، چیزی نیست جز آنچه سیاست به واسطۀ آن سیاست میشود.
سیاست، آشکارشدن متفاوت در/برخود است، و ارادۀ واقعی آن جز آنچه اکنون و اینجا و بدینسبب و هدف میکند، نیست. در یک کلام، سیاست، در راه و رفتن خویش را میآفریند، و در هر گامی که در مسیر برمیدارد، آن اراده میکند که لحظۀ قبل، خود نیز، انتظار نداشته است.
سه
سیاست انقلابی ما، تاکنون بیش از حد از خود مطمئن بوده، و اساسا، بداء و ابداء را بر خود نمیپسندیده، اما اکنون، شرایط آن را لاجرم کرده تا آنقدرها بهخود مطمئن نباشد، و بخشی از این مطمئننبودن، در تغییر در ساحت نظر و عمل سیاسی – از رهگذر گوشفرادادن به آنچیزی که واقعیتها میگویند، و دیالوگکردن با آنها – و آشکارساختن این ارادهبهتغییر، در نزد مردمان خویش و جهانیان است. مذاکره، امروز شاید همان ارادهبهتغییر باشد.
به بیان دیگر، مذاکره، در شرایط کنونی، شاید همان لحظۀ بداء و ابداء سیاسی و ایدئولوژیک در نزد خدایگان قدرت و سیاستِ ما باشد، تا از زبانِ سیاسیِ چون سنگ و آهنوش خویش، که دیربازی آنچه از آن جهیده، چون آتش بودهست، فاصله بگیرند، چشم در چشم واقعیتها بدوزند، و به آیین بداء و ابداء درآیند، و به حکم مصلحت، دیگر تلاش نکنند تا سنگ و آهن را به گزاف و گه ز روی نقل و گه از روی لاف، برهمزنند.
امروز، سیاستِ انقلابی و ایدئولوژیک ما، بیش و پیش از هر روز دیگر، نیازمند بازنگری در مفهوم و کارکرد خویش است، بهگونهای که از امکان و استعداد تولید رضامندی در درون، و تعامل و ترابط و همزیستی مسالمتآمیز در برون، برخوردار گردد.
سیاست ایرانِ اکنون، دیگر نباید به آیینی انقلابی-ایدئولوژیک، در اندیشۀ تشدید روابط آنتاگونیستی با نظم و نظام جهانی باشد، بلکه باید بکوشد با رادیکالیزهکردنِ مبانی اخلاقیسیاسیِ پلورالیستی، وضعیتی عادلانهتر سیاسی برای همگان، و دفاع از حقوق کشورهای بیقدرت و ضعیف ایجاد نماید.
چهار
اما بداء و ابداء سیاسی را اصول و منطق و روشی است که چون از نظر دور افتد، آن تغییر در تصمیم و اراده، عالمی را ویران کند. نخستین اصل، بیتردید، مصلحتشناسی است، اما مصلحتشناسی نیز، بیروشنایی و آگاهی، مصلحت نیست. اگرچه، حکم شرایط شاید آن باشد که سیاست را این سیاست که میکند مصلحت نیست و آن را به امتناع و تخطی از خویش بخواند، اما این تخطی و تغییر در سیاست نیز، جز به حکم سیاست ممکن نمیگردد.
به دیگر سخن، حکم تغییر سیاست را هم سیاست گفت. از این منظر، اگر سیاست را گوهر و هنرِ مصلحتاندیشی نباشد، در آیین آن، به بیان مولانا، جوهر و سنگ خارا يكى خواهد بود. در این حالت، سیاست خود رهزن راه خویش میشود، و خود الهۀ مرگ خویش. پس، باید هش داشت که هر چرخش و خمش و نرمشی، ممد حیات و مفرح ذات نیست، و هر بداء و ابدائی، در هر شرایط و با هر توجیه و استدلالی، در نزد مردمان مقبول و مشروع نمیافتد.
انتهای پیام