چهار احتمال و ختم کلام | احمد زیدآبادی
احمد زیدآبادی در یادداشتی تلگرامی با عنوان «چهار احتمال و ختم کلام….» نوشت:
«من در دنیای توئیتر حضور ندارم؛ اما همان مقداری که برخی دوستان، عکس صفحاتی از آن را برایام ارسال میکنند؛ به نظرم تعبیر هانا آرنت در مورد “عادی شدن شرارت” مصداق تمام و کمالش را در آنجا پیدا میکند.
تخریب و بددهنی و هتاکی و اتهامپراکنی البته در بین محافل سیاسی معاصر ایران کم و بیش رایج بوده است؛ اما ابتذال کلامی در سالهای اخیر را تا آنجا که من به خاطر دارم؛ سایت بالاترین بنا نهاد و رواج داد. از حق نباید گذشت که برخی اعضای این سایت کوشیدند تا مانع این کار شوند؛ اما در عمل کاری از پیش نبردند. کار این سایت امروزه به جایی رسیده که حتی مطلبی در دفاع از یزید در قتلعام خاندان حسین، بدون رأی منفی داغ میشود و بالا میرود!
توئیتر اما ظاهراً داستان دیگری است. کارش از چالهمیدان گذشته و به دیوانهخانه رسیده است. بسیاری از افراد با گرایشهای مختلف، آلودهاش شدهاند. هیچکس در آنجا احساس امنیت نمیکند و خود را هر لحظه از تهاجمی بی دلیل و ناگهانی در امان نمیبیند.
چرا این اتفاق افتاده است؟ در این مورد میتوان فرضهایی را به شرح زیر مطرح کرد:
1. هرزه درایی و خشونت کلامی در توئیتر برای بخشی از ایرانیان، نوعی تفنن و سرگرمی و بازی و تفریح است. گویی در پشت این همه خشم و خشونت، نوعی خونسردی و انبساط خاطر است که مردمانی بینصیب، شبِ خود را با آن به روز میرسانند و از این طریق تفریح میکنند. این شاید تا اندازهای برای جامعهای تحت فشار، قابل فهم باشد؛ اما تفریح از طریق آزارگری و بازی با حیثیت و آبرو و اعصاب دیگران؛ از یک انسان طبیعی برنمیآید!
2. نوعی تخلیۀ روانی از سوی افراد سرخورده و افسرده و نادیده گرفته شده است که قدرت تأثیرگذاری عملی بر محیط اطراف خود را ندارند و از این رو، با پرخاش و یاوهگویی، ناکامی خود را در این زمینه جبران میکنند. با این رفتار هم میتوان قدری همدلی نشان داد؛ اما ای کاش این افراد کینۀ خود را بر سر افراد معدودی چون من خالی میکردند! به هر حال امثال من، توهین و تحقیر و فحش و ناسزا را در شرایطی بسیار سختتر از حد تصور، بی واسطه تجربه کردهایم و خم به ابرو نیاودهایم و اکنون نیز از فحش و تهمت چند حساب توئیتری بدون هویت مشخص که خدا میداند از کدام نقطۀ دنیا آن هم در دنیای مجازی به سویمان روانه میشود؛ چندان آزرده خاطر نمیشویم. در این میان اما دوستانی بخصوص با سن و سال کمتر، از این هتاکیها به جد دل شکسته و اندوهگین میشوند. از این رو، تخلیۀ روانی به قیمت آزار و اذیت همنوع و هموطنی که تنها گناهش نظر متفاوتی است؛ جای هیچگونه توجیه ندارد.
3. برخی گمان میکنند که با هتک و حرمتشکنی هر کس که دم دستشان برسد، واقعاً در حال براندازی حکومتاند و به همین علت نیز آن را پیگیرانه در دستور کار خود قرار دادهاند! این دسته افراد باید بدانند که هیچ حکومتی در جهان تاکنون از راه فحش و هتاکی چه در دنیای واقعی و چه در دنیای مجازی سرنگون نشده و نخواهد شد. اگر کار براندازی و سرنگونی به این راحتی بود که تمام حکومتها در سطح جهان یک شب هم دوام نمیآوردند!
4. گفته میشود که دستِ پنهانی پشت این غوغای زشت و نفرتانگیز است. هر کس به فراخور حال خود از جایی اسم میبرد. برخی سازمان مجاهدین خلق را، برخی شماری از هواخواهان رضا پهلوی را، برخی حزب کمونیست کارگری را، برخی موساد را و برخی نیز سازمانهای امنیتی را به عنوان مدیر و سازمان دهندۀ این رسوایی کلامی معرفی میکنند. من چون در این زمینه اطلاعی ندارم، طبعاً داوری هم نمیکنم. اما اگر رشتۀ کار به دست هر یک از آنها باشد؛ این وضع ادامه مییابد مگر آنکه کاربران حقیقی در حرکتی دسته جمعی، تغییر رویه دهند و یا آنجا را ترک کنند.
در این میان اما برخی نیز متأسفانه از دکتر سعید قاسمینژاد و برخی دوستانش به عنوان خط دهندۀ این غائله نام میبرند. من سعید را هنگام حضورش در ایران میدیدم و میشناختم. او در همان نگاه نخست، جوانی مستعد، متین، آرام و بخصوص مؤدب و مأخوذ به حیاء به نظر همگان میرسید. من گمان ندارم که او به دلیل جلای وطن و یا تغییر خط مشی سیاسی خود؛ ویژگیهای فردی و شخصیاش را هم از دست داده باشد. از این رو این اتهام علیه او را باور نمیکنم. اما اگر خدای ناخواسته سعید در این رسوایی نقشی داشته باشد؛ از او میخواهم که به این فضای نفرتپراکنی و فرهنگسوزی و ادبستیزی خاتمه دهد. با ترویج بازار تهمت و افتراء و هتک و اهانت و خشونت تا کنون کسی خیری به خود یا جامعهاش نرسانده است. این شیوه جز اینکه اخلاق همه را آلوده و تباه کند و از قضا برای خط مشی خاص شما، نقضغرض باشد؛ هیچ حاصل دیگری ندارد. به هر حال، واکنش من به این پدیده، همان دو مطلب قبلی بود و این هم ختم کلامم. دیگر خود دانید!»
انتهای پیام