“سه مشکل بنیادین” جریان اصلاحات از نظر زیباکلام
متن گفتوگوی خبرآنلاین با صادق زیباکلام را در ادامه میخوانید:
*آقای زیباکلام! طی چندماه اخیر اختلاف و تشتت بین اصلاحطلبان عیان تر از قبل شده است، برخی معتقد به حضور مشروط در انتخابات هستند، برخی حرف از بازنگری در این جریان می زنند، برخی معتقد به حضور در انتخابات بدون ائتلاف انتخاباتی با میانه روها هستند، تحلیل شما از وضعیت متشتت فعلی در جریان اصلاح طلب چیست؟
بحرانی که جریان اصلاحات امروزه دچار آن شده است عمیق تر از این است که در خصوص نحوه شرکت در انتخابات باشد. اینکه کارگزاران و سازندگی بگویند ما شرکت میکنیم و بخش دیگر بگویند ما شرکت نمیکنیم مسئله امروز اصلاحات نیست. جریان اصلاحات با سه مشکل بنیادین روبرو است.
یک دهه هفتادی فرق بین اصولگرایان و اصلاحطلبان را نمیداند
اول اینکه اساسا هدف و استراتژی جریان اصلاحات روشن نیست، یعنی اگر شما از یک دهه هفتادی و شصتی بپرسید که چه چیزی باعث تفاوت میان اصلاحطلبان و اصولگرایان میشود هیچ پاسخی به شما نمیتوانند بدهند و حق هم دارند. چون عامل تمایز میان این دو جریان وجود ندارد. اصلاحطلبان مباحث کلی مانند احترام به رای مردم، مبارزه با مفاسد اقتصادی، حاکمیت قانون را بیان میکنند. اما اصولگراها هم این مسائل را میگویند، شما هیچ اصولگرایی را پیدا نمیکنید که بگوید ما به رای مردم احترام نمیگذاریم، به حاکمیت قانون اعتقاد نداریم و … پس چه چیزی باعث میشود که میان اصلاحطلبان و اصولگرایان تفاوت ایجاد شود، به عبارت دیگر اصلاحطلبی چیست و اصلاحطلب کیست؟ پاسخ به این سوال امروز مشخص نیست.
مشخص نیست رهبر جریان اصلاحات کیست یا کدام حزب است
مشکل دوم که باعث به وجود آوردن بحران اصلاحطلبی شده است، به رهبری این جریان بازمیگیرد. رهبری جریان اصلاحات چه کسی است و کدام جریانها هستند؟ آیا حزب کارگزاران و سازندگی رهبری این جریان را دارند؟ آیا حزب اتحاد ملت، سازمان مجاهدین یا مجمع روحانیون است؟ یا افرادی مانند خاتمی، حجاریان، موسوی لاری و… هستند؟ مشخص نیست رهبری اصلاحطلبان به چه فرد و گروهی است؟
عملکرد فراکسیون امید صاعقه ای بر سر اصلاحطلبان است
مشکل سوم یا بهتر است بگویم صاعقه سومی که برسر اصلاحطلبان نازل شده است به عملکرد فراکسیون امید مجلس و دولت مربوط است.
این سه بحران عملا باعث شده است که بخش عمدهای از طرفداران جریان اصلاحات از این جریان جدا شوند و دیگر از این جریان حمایت نکنند. این سخنی که آقای خاتمی قبل از عید در دیدار با فراکسیون امید گفتند که مردم خیلی به حرف ما گوش نمیکنند حرف درستی است.
کاری که باید صورت بگیرد این است که استراتژی اصلاحطلبان باید مشخص شود و یک دهه شصتی، هفتادی و به تدریج یک دهه هشتادی باید بداند که چرا به اصلاحطلبان رای میدهد و چه چیزی باعث تمایز یک اصلاحطلب از یک اصولگرا میشود.
یک کودک دبستانی باید بداند اصلاح طلب یعنی آزادی خواه
*راهکار شما برای این سه مشکل اساسی که جریان اصلاحات با آن درگیر است چیست؟
بنده در همان نامهای که به آقای خاتمی نوشتم خطاب به ایشان گفتم که باید آزادیخواهی و دموکراسیخواهی استراتژی بنیادین اصلاحطلبان شود. باید از امروز شروع کنیم که تا چند سال دیگر حتی وقتی از یک کودک دبستانی میپرسیم که اصلاح طلبی یعنی چه؟ به ما بگوید اصلاحطلب یعنی آزادی خواه.
باید رهبری جریان اصلاحات مشخص شد
گام دومی که باید هرچه سریعتر اصلاحطلبان بردارند این است که بالاخره باید یک جمعی دور هم بنشینند و یک یا چند نفر را به عنوان رهبری اصلاحات تعیین کنند. این که امنیتیها نمیگذارند را اصلا قبول ندارم. این مسائل تماما مربوط به ضعفهای اصلاح طلبان است و بیخود به گردن قوه قضائیه، نهادهای امنیتی، شورای نگهبان و حاکمیت انداخته میشود. این ضعف های خود ما اصلاحطلبان بود.
اصلاحطلبان باید جمع شوند و بگویند این چند نفر، شورای مرکزی جریان اصلاحات هستند و این افراد تعیین میکنند که سیاستهایمان در انتخابات، در برخورد با آقای روحانی و حتی آمریکا این است. این انجام نشده است و دیگر نمیتوانیم اجرایی نشدن این سیاستها را به گردن اصولگرایان بیندازیم. بیش از سه سال ۱۰۰ نمایندهای که با حمایت اصلاحطلبان به مجلس رفتند و اسمشان را فراکسیون امید گذاشتند و در راسشان آقای عارف قرار دارد، یکبار نشد که در مورد مسائل جدی جامعه موضعگیری کنند.
اصلاحطلبان از نظر سازماندهی زیر صفر هستند
*آقای زیباکلام این سئوال مطرح است که اصلاحطلبان در مجلس و شورای شهر یک فرصت استثنایی را از دست دادند، چرا این اتفاق باید بیفتد؟ چرا هیچکدام از سران اصلاحطلب و احزاب، فراکسیون امید و شورای شهر را زیر ذرهبین نگرفتند و آنها را به خاطر کارهایشان بازخواست نکردند؟ چرا رهبری این جریان نظارت کافی بر این نمایندگان نداشت؟
چون رهبری وجود ندارد. یک سری افراد هستند که اینها به شکل سنتی به عنوان اصلاحطلب یا نزدیک به اصلاحطلب شناخته میشوند. رهبر انقلاب اکتبر لنین جمله معروفی دارد میگوید با حزب همه چیز هستیم و بدون حزب هیچچیز نیستیم. از نظر تشکل و سازماندهی اصلاحطلبان صفر نیستند بلکه بدبختانه زیر صفر هستند. اینکه شما میگویید بیش از ۱۰۰ نماینده اصلاحطلب در مجلس کوچکترین موضعگیری را در قبال مملکت نکردند این به فقدان رهبری اصلاحطلبان بازمیگردد.
اساسا فراکسیون امید فقط و فقط به اصلاحطلبان به عنوان صندوق رای نگاه میکند و که برایش رای جمع کنند و خودش را اصلا به اصلاحطلبان متعهد نمیداند. وقتی آقای عارف، حضرتی و خانم سلحشور و دیگر اعضای فراکسیون امید خود را به جریان اصلاحات متعهد نمیدانند و کوچکترین وقعی به جریان اصلاحات نمیگذارند، من چطور از کسی که کف مطالبات اصلاحطلبان بوده و در یک حوزه انتخابیه رای آورده و به مجلس رفته انتظار داشته باشم.
یک بار نشد که رهبری اصلاحطلبان چه در بیرون و چه در درون مجلس بخواهد مطالبات را پیگیری کند. من میگویم آقای خاتمی در سه سال گذشته چرا یکبار از آقای روحانی نپرسید که مطالبات ۲۴ میلیون که به شما رایدادند چه شد؟ رفع حصر چه شد؟
چیزی جز سکوت از اصلاح طلبان دیده اید؟
اصلاحطلبان در تمام این موارد سکوت کردند. نه تنها در مورد زندانیان سیاسی بلکه در مورد فعالان کارگری هم سکوت کردند. به جز سکوت شما چیز دیگری از اصلاحطلبان شنیدید. اصلاح طلبان اعتبار سیاسی شان را در بین مردم به خصوص جوانان از دست دادهاند.
*خب این سکوت باید دلیلی داشته باشد یا نه؟ گاهی کم کاری است گاهی پاسخگو نبودن نمایندگان بوده است و…
بسیاری از این چهرهها ذاتا افراد با جسارت و شجاعت و معتقد به دموکراسی نیستند. این یک واقعیت تلخ است، یعنی در نهایت خیلی با اصولگرایان تفاوتی پیدا نمیکنند.
*خب اگر تفاوتی نداشته باشند که خیلی اصلاح طلبی معنایی پیدا نمیکند…
به همین دلیل است که من دست روی هدف و استراتژی میگذارم و میگویم اصلاحطلبان باید دموکراسیخواهی و آزادیطلبی را سرلوحه هدف استراتژیکشان کنند. اگر این گونه شود، ما میتوانیم از سران اصلاحات بپرسیم که چرا در برابر دستگیری جریانهای کارگری سکوت کردند. در حال حاضر ما نمیتوانیم این سئوال را بپرسیم چون اصلا معلوم نیست که هدف جریان اصلاحات کیست.
از سوی دیگر اگر رهبری اصلاحات مشخص شود که آقای خاتمی، موسوی لاری، حجاریان، شکوری راد و … کدام رهبر اصلاحات هستند، آن وقت است که ما میتوانیم مطالبات را از این افراد طلب کنیم.
*با این وضع اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس باید چه راهکاری بیندیشند؟با چه استراتژی وارد شوند؟
به نظر من قبل از آنکه به انتخابات مجلس برسیم باید رهبری اصلاحطلبان و چهرههای اصلاح طلب به یک مسئله اساسی توجه کنند و به حل و فصلش بپردازند. آزادی خواهی و دموکراسی را سرلوحه جریان اصلاحات قرار دهند و در گام بعدی یک حداقلی از رهبری متشکل اصلاحطلب ایجاد کنند.
رهبری جریان اصلاحات باید فهرست حداقلی را به شورای نگهبان بدهد
*در مجلس با تشکیل شورای عالی سیاست گذاری این اتفاق افتاد اما باز نتیجه نداد و …
نه، آن شورا برای یک کار مشخص بود، باید یک مقداری اساسیتر این کار انجام شود. یک جریان سیاسی که نمیتواند رهبری نداشته باشد. نمیشود که افراد مختلف به عنوان اصلاحطلب و نزدیک به اصلاحطلب حرف بزند. بیبیسی فارسی در تحلیلش میگوید جریان نزدیک به اصلاحطلبان، این یعنی چی؟ یک جریان سیاسی باید مشخص باشد.
اگر رهبری اصلاح طلبان مشخص شود، در گام بعدی باید به شورای نگهبان بگوید که ما یک فهرست حداقلی داریم. این افراد کف مطالبات اصلاح طلبان هستند اگر این افراد رد صلاحیت شوند، آن وقت اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نخواهند کرد. اگر شورای نگهبان این حداقل را نپذیرفت ما باید به مردم بگوییم، ای مردم! شما اختیار دارید در انتخابات شرکت کنید یا نکنید اما رهبری اصلاحات در این انتخابات حاضر نمیشود.
*این همان ایده آقای حجاریان میشود تفاوتش این است که شما از منظر رهبری اصلاحات مطرح شود….
بله.دقیقا! این اتفاق باید از جانب رهبری جریان اصلاحطلب بیفتد نه افراد، چون در غیر اینصورت به هرج و مرج میافتیم. انتخاب یک رهبر برای جرین اصلاحات از نان شب برای اصلاحطلبان واجب تر است.
انتهای پیام