مطهری: قرار ما در اول انقلاب این نبود
«علی مطهری»، نمایندهی مردم در مجلس دهم گفت: قرار ما در اول انقلاب این نبود که به اینجا برسیم. با تصویری که در اول انقلاب توسط رهبران برای آینده ساخته شده بود واقعاً فاصله داریم. راه حل به نظر من بازگشت مردم است. یعنی دوباره مردم برگردند به صحنه، هیچ راه دیگری نیست. حال مردم چگونه برگردند به صحنه، مهم است. باید امید به اصلاح امور و تغییر داشته باشند تا به میدان بیایند. باید فکر کنیم و ببینیم چه کار باید کرد.
به گزارش روابط عمومی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها، علی مطهری در دفتر مرکزی انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه ها میهمان این حزب بود. اعضای شورای مرکزی انجمن، طی اولین جلسه حضوری خود در سال جاری، ضمن تجلیل و قدردانی از نماینده سه دوره مجلس شورای اسلامی، به بحث و تبادل نظر درباره مسائل روز پرداختند. خلاصهای از متن سخنان علی مطهری در این دیدار در ادامه میآید:
همیشه وقتی سختی ها و مشکلات زیاد می شود خیلی از افراد نسبت به راه طی شده، دچار شک و تردید میشوند و میگویند نکند اساساً آن مبانی و اصول اولیه ما غلط بوده و ما از اول اشتباه کردیم، همان طور که وقتی توفیقات و پیروزیها به دست میآید میگویند پس حتماً اصول و مبانی اولیه ما درست بوده، در حالی که ممکن است این طور نباشد. البته ما خودمان در پیدایش این سختیها قطعاً نقش داشتهایم و خودمان هم مقصر هستیم؛ بنابراین باید واقع بینانه نگاه کنیم، واقعاً چقدر از آنها ناشی از انحرافات و اشتباهاتی است که ما به عنوان مردم و حکومت داشتهایم و چه مقدار ناشی از فشار غیرقابل اجتناب خارجی است.
به نظرم مشکل اساسی که امروز ما داریم، خارج شدن بخشی از مردم از صحنه انقلاب و دنیای سیاست است. بخش قابل توجهی از مردم به اینجا رسیدهاند که اساساً راهی برای اصلاح امور وجود ندارد و حضور ما در انتخاباتها و میدان سیاست فایدهای دربر ندارد؛ لذا دیدید که مشارکت در انتخابات اخیر چقدر کم بود. یکی از دلایل این که با برخی از کاندیداها به آن شکل حذفی رفتار شد، اطمینان طرف مقابل از عدم حضور و بیتفاوتی مردم بود؛ یعنی میدانستند اگر در این دوره رد صلاحیت بکنند، مردم عکسالعملی نشان نمیدهند و مخالفتی نخواهند کرد؛ لذا به راحتی خیلی از افراد را رد کردند. خود من را هم شاید در دورههای قبل مایل بودند رد کنند ولی به خاطر حضور مردم جرأت نمیکردند و میترسیدند؛ اما در این دوره دیدند مردم اصلاً برایشان مهم نیست چه کسی رأی بیاورد و نتیجه انتخابات چه میشود.
فکر میکنم سیاست بخشی از نظام هم همین بود که مردم مشارکت زیادی نداشته باشند و اینها بتوانند آن مجلس مورد نظرشان را ایجاد کنند. بدشان نمیآمد به این صورت شود نه اینکه از دستشان در رفت. یک شاهدش این است که دو روز مانده به انتخابات، از آقای کدخدایی سؤال کردند مشارکت اگر زیر ۵۰ درصد باشد چه خواهد شد؟ ایشان گفت تازه میشویم مثل فرانسه. البته اشتباه میکنند؛ اینها فکر میکنند با این کارها بهتر میتوانند نظام را حفظ کنند. درحالی که اگر مردم را نداشته باشیم بسیار خطرناک است. امام (ره) خیلی روی این موضوع حساس بود که مردم را داشته باشیم .
قرار ما در اول انقلاب این نبود که به اینجا برسیم. با تصویری که در اول انقلاب توسط رهبران برای آینده ساخته شده بود واقعاً فاصله داریم. راه حل به نظر من بازگشت مردم است. یعنی دوباره مردم برگردند به صحنه، هیچ راه دیگری نیست. حال مردم چگونه برگردند به صحنه، مهم است. باید امید به اصلاح امور و تغییر داشته باشند تا به میدان بیایند. باید فکر کنیم و ببینیم چه کار باید کرد.
یک راهش آگاهیبخشی و یادآوری راه اولیه انقلاب است. اینکه کجا داریم کج میرویم و کجا باید اصلاح شود. طبیعی است که همه باید لااقل این کار را انجام دهیم. راه دیگر این است که فرد صادقی که پایگاه اجتماعی قوی دارد کاندیدای ریاست جمهوری شود تا اعتماد از دست رفته به مردم بازگردد و مردم به صحنه بیایند.
ما باید بدانیم که اصلا فرزند انقلاب ما هستیم، و ما هستیم که انقلاب را به مسیر اصلی خودش باز میگردانیم. من شخصاً معتقدم که برخی افراد فرصتطلب در نظام نفوذ کردهاند. همان هشداری که شهید مطهری داشت که از رخنه فرصتطلبها باید جلوگیری کرد به نظر من اتفاق افتاده. افرادی که شاید اعتقادی هم به اهداف انقلاب ندارند و با شعارهایی تندتر از شعارهای انقلابیون اولیه میدان را به دست گرفتهاند و خیلی از انقلابیون راستین و اولیه را به حاشیه راندهاند. یک عده دارند تعیین تکلیف میکنند که چه کسی در مسیر است و چه کسی نیست. ما خود آنها را قبول نداریم، این آدمهای ناشناس که آمدهاند تعیین تکلیف میکنند چه کسی انقلابی است و چه کسی نیست، این باید رد صلاحیت شود و آن نشود. حالا به اینجا رسیدهایم و ما هم نباید رها کنیم. ما خودمان را متولی این انقلاب میدانیم و تا جایی که میتوانیم برای بازگشت انقلاب به مسیر اصلی تلاش میکنیم. با این شرایطی که وجود دارد ممکن است کار زیادی از دستمان بر نیاید ولی نرویم سراغ آن افکاری که اساساً کار از اول غلط بوده و آن مبانی و اصول اولیه نادرست بوده است.
بسیاری از این مشکلاتی که ما امروز داریم ناشی از اشتباهات گذشته ماست. یک کارهای غیر ضروری انجام دادیم. تسخیر سفارت امریکا واقعاً چه ضرورتی داشت که تا به امروز گرفتار این موضوع باشیم؟ بخشی از تحریمها ناشی از همان است. چه ضرورتی بود؟ از کجا آب میخورد؟ آیا چپیها و کمونیستها نقش داشتند یا نه؟ سفارت شوروی نقش داشت یا نه؟ یا مثلاً برجام یک توافقی بود که آثار خوبی داشت. تصمیم کل نظام بود. همین که امضا شد بخشی از نظام مصمم شدند که آن را منهدم کنند. هی شک و تردید القا کردند که اصلا اشتباه بود، برای اینکه به جایی نرسد تا مبادا به نفع فلان گروه سیاسی شود. به فکر مصالح و منافع کشور نبودند. اگر برجام اجرا شده بود آثار خودش را داشت. بسیاری از قراردادهای اقتصادی با اروپا و شرکتهای امریکایی امضا میشد و آدم مستبدی مثل ترامپ به آسانی نمیتوانست از آن خارج شود.
خودمان یک کارهایی میکنیم، بعد به مشکلاتی برخورد میکنیم و میگوییم اساساً کار از اول غلط بوده، ما اشتباه کردیم، اصلاً نباید انقلاب میکردیم. یا در برخوردمان با منتقدان و مخالفان و روزنامهنگاران از همان ابتدا سختگیریهای بیجا داشتهایم به خیال اینکه این گونه نظام بهتر حفظ میشود. حوادثی مثل قتلهای زنجیرهای واقعاً چه ضرورتی داشت. امام(ره) در دوره جنگ دستوراتی میداد، اینها به خاطر شرایط جنگی بود. ما در اوج جنگ بودیم، یک عدهای پشت جبهه را تضعیف میکردند، امام یک جمله فرمود که قلمهای مسموم باید شکسته شود، هفده روزنامه را با هم بستند. حالا ما امروز ادای امام را دربیاوریم غافل از اینکه آن مربوط به دوره جنگ بود، مربوط به شرایط عادی نبود. اگر امام چند سال بعد از جنگ در قید حیات بود و رهبریاش را میدیدیم آن موقع میشد بگوییم این الگو برای امروز ماست. ما یکی دو سال از پیروزی انقلاب تا جنگ درگیر مسائل داخلی بودیم. بعد جنگ بود و امام چند ماه بعد از جنگ از دنیا رفتند. خیلی از آن تصمیمات نمیتوانند برای شرایط عادی الگو و ملاک باشند. خیلی از مشکلاتی که داریم ناشی از تصمیمات غلط دیروز ماست. میخواهم بگویم اینها را به حساب ایدئولوژی و اصول و مبانی نگذاریم، به حساب رفتارها و عملکردهای غلط خودمان بگذاریم.
همین کاری که الآن دارند میکنند، نظارت استصوابی، این سختگیریها، هرکس حرف میزند بگذاریم کنار، اینها چیست؟ باید بنشینیم و بحث کنیم با این آقایان. واقعاً راه حفظ انقلاب این است! آقای شمخانی جلسات خوبی گذاشت. آقای صادقی تشریف داشتند. از گروههای مختلف سیاسی تند و کند دعوت کرده بود و همه حرفها آنجا گفته میشد، راهحلها داده میشد، انتقادها میشد. اگر همین روش را ادامه دهند و حرفها گفته شود و جواب دهند، خوب است. مثلا مناظرهای با آقای جنتی بگذارند و بگویند این چه روشی است که دارید، چه کسی گفته این روش درست است؟ مجلسی که نمایندهها از یک قشر خاصی از مردم است آخر این مجلس نیست! مجلس باید نماینده کل مردم باشد. من در مجلس هم گفتم حتی این قشر سهلانگار نسبت به دین هم باید نماینده داشته باشند و حرف آنها هم مطرح شود. من نمیگویم فاسد یا فاسق بیاید مجلس، ولی افرادی که نظر آن بخش از جامعه را هم مطرح میکنند باید در مجلس باشند. اشکال ندارد. در مجلس نظراتی که برخلاف نظرات رسمی نظام است گفته شود، هیچ عیبی ندارد. او حرفش را بزند فردا دیگری جوابش را میدهد. مجلس یعنی همین. ولی اینها میگویند همه باید تعریف و تمجید کنند، همه باید یک چیز بگویند، همه باید نظر رسمی نظام را تکرار کنند. این اشتباه است. بگذارید مردم احساس کنند حرف آنها هم گفته میشود، آزادی است، تضارب آراء است، حالت طبیعی دارد، یکی میگوید دیگری جواب میدهد، نه این که به صورت مصنوعی باید همه یک چیز بگوییم. این دفعه خیلی رک میگفتند باید این را بگویید. یعنی چه؟! مگر نماینده بچه دبستانی است که این را باید بگویی و آن را نگویی؟! این چه سیاستی است!؟ اینها را به بحث بگذارید. اصلا در حضور رهبری بنشینید بحث کنید این روشی که دارد پیاده میشود درست است یا نه!؟ باید گروههای مختلف فکری بتوانند ایشان را به طور عمومی و خصوصی ببینند.
راه باز است به شرط اینکه واقعاً صحبت شود، بحث شود؛ همه گروهها و افراد بیایند حرفهایشان را بزنند. ولی اینکه بگویند سیاست ما این است و جز این نیست و همه باید بسازند و بگویند درست است، این که نمیشود. روش شهید مطهری چگونه بود؟ برخورد ایشان با امام چگونه بود؟ چندبار ایشان نظر امام را تغییر داد، یک جا تهدید کرد. داستانش را شنیدهاید که قرار بود از مجاهدین خلق بیایند پیام خانواده شهدا را بخوانند، ایشان پیغام دادند که به امام بگویید اگر شما این کار را پذیرفتهاید از این ساعت من دیگر با شما نیستم. معنی ولایت فقیه این است. در واقع ایشان میگویند ما یک اصولی داریم، شخصیتپرستی و بتسازی نداریم. امام هم همین طور دوست داشت. آخرش هم گفتند پاره تنم بود. اگر کسی مثل شهید مطهری در زمان جنگ بود ما به اینجا نمیرسیدیم که امام آخرش جام زهر بنوشد. واقعیتها را به امام میگفت، مشکلات را میگفت. گزارش دروغ میدهند و بعد میرسیم به آنجا و امروز سؤال است که چرا این کار در زمانی که فاو و جزایر مجنون و غیره دست ما بود نشد؟ باید افراد خیرخواه و مصلح حقایق را بگویند.
در مجلس، همین قضیه سیاستهای کلی را در زمانی که در هیئت رئیسه بودم، مطرح کردم. در سه سالی که نایب رئیس بودم چند بار در جلسه هیئت رئیسه گفتم شاید خود رهبری در جریان نیست و نمیداند چه مشکلاتی ایجاد شده، وقت بگیریم، چند تن از اعضای هیئت رئیسه و چند نفر حقوقدان مجلس برویم با ایشان صحبت کنیم. این نحوه نظارت بر اجرای سیاستهای کلی دست و پای مجلس را بسته است. میآیند با این عنوان بیش از یک سال لایحهای را که به تصویب مجلس رسیده است نگه میدارند، مثل لایحه پالرمو و سیافتی. پس مجلس چه کاره است!؟ واقعاً اینها را باید در آن جلسه گفت و گو کرد. ولی زیر بار نرفتند، گفتند ممکن است آقا ناراحت شوند. اینها خودشان را شیرین میکنند تا پستی بگیرند. نمیخواهند مشکل حل شود یا جایگاه مجلس حفظ شود.
ما همان بعد از حوادث آبان گفتیم وزیر کشور باید بیاید جواب دهد. به نفع مردم و نظام است که انتقادها گفته شود. بگذارید مردم احساس کنند که حرف آنها گفته میشود. برخی گفتند نه، صلاح نیست. آخر هم گفتند پیغام آمده که انجام ندهیم! این شده مجلس! واقعاً به این شکل بخواهد ادامه پیدا کند کاری نمیشود کرد. باید علما و مراجع صحبت کنند تا گشایشی شود. در این فضای بسته آدم احساس میکند هیچ راه اصلاحی نیست. مردم با این وضع، دیگر پای صندوق نمیآیند، میگویند فایدهای ندارد، من بیایم رأی به هرکسی بدهم، به بهترین آدم هم رأی بدهم کاری نمیتواند بکند. بهترین آدمها هم در مجلس بروند، نتیجه این است که جای دیگری تصمیم میگیرند.
در باره نظارت استصوابی، خود مقام رهبری در سال ۸۳ که این موضوع تصویب شد و عدهای اعتراض کردند، گفتند که این موضوع قابل بحث است، حالا در انتخابات شرکت کنید، بعداً آن را به بحث میگذاریم. باید روی آن فکر شود، کار شود، بلکه تغییر کند. بعد فراموش شد. ولی به نظرم هنوز جا دارد، باید موضوع پیگیری شود. یک مشکل این است که ما تفسیر قانون اساسی را برعهده شورای نگهبان گذاشتهایم، خودش میبُرد و خودش میدوزد. در تفسیر اصل ۹۹ قانون اساسی در باره نظارت بر انتخاباتها، شورا میگوید این نظارت استصوابی است. بعد میگویند چون شورای نگهبان تفسیر کرده دیگر کاری نمیشود کرد. حالا اینکه مقصود از استصواب چیست و چگونه باید عمل کرد مشخص نیست. استصواب چیست؟ چه مبانی فقهی دارد؟ بدون هیچ چارچوبی بگوییم فلانی قبول، فلانی رد! چارچوب ندارد! اگر تفسیر قانون اساسی به عهده نهاد دیگر مثلاً شورای عالی قانون اساسی بود برخی از این مشکلات را نداشتیم. کاری نکنیم که مردم حساب اسلام را از حساب جمهوری اسلامی جدا کنند. همان طور که در صدر اسلام حساب خلافت از اسلام جدا شد. تا یک مدت اسلام و خلافت یکی بود، در نهایت جدا شد. مخصوصاً بعد از حادثه عاشورا جدا شد.
ولایت فقیه اصل درستی است که ولی فقیه باید در رأس حکومت اسلامی باشد تا جامعه از مسیر اسلام خارج نشود. وقتی یک حکومت ایدئولوژیک شد یک ایدئولوگ هم باید در رأس آن باشد. در حکومت کمونیستی هم باید یک مارکسیسمشناس در رأس حکومت باشد، حالا میخواهد فرد باشد، حزب باشد، شورای مرکزی حزب باشد، آن یک بحث دیگر است. اصل ولایت فقیه که صلاحیت حاکم باید به تأیید ولی فقیه برسد، حرف درستی است. آن چیزی که مردم ما از ولایت فقیه فهمیدهاند از دوره صفویه تا امروز، همین بوده که صلاحیت حاکم باید به تأیید فقیه جامع الشرایط برسد و یک نظارتی فقیه جامع الشرایط بر حکومت و جامعه داشته باشد. ولی اینکه گسترش پیدا کند جنبه اجرایی پیدا کند یک مقدار به نظر من آسیبزاست. همان بیان شهید مطهری در اوایل انقلاب باید ملاک باشد که ولایتفقیه ولایت ایدئولوژیک است و ولی فقیه نقش ایدئولوگ را بازی میکند و مراقب است که جامعه از مسیر اسلام خارج نشود. جنبه اجرایی ندارد. ولی عدهای هستند که معتقدند ولایت فقیه جنبه اجرایی دارد و ولی فقیه حاکم است. این نگاه، نگاه درستی نیست، ممکن است برای آینده مشکل ایجاد کند.
درباره ریاست جمهوری آینده به نظر من زود است که بخواهیم اظهارنظر کنیم. باید دید تحولات ماههای آینده چگونه خواهد بود. با نظام پارلمانی هم موافق نیستم. با نظام پارلمانی با این وضع انتخابات مجلس فضا خیلی بسته میشود. رئیس جمهور را هم مجلس تعیین میکند. نقش مردم خیلی کمرنگ میشود. به نظر من نظام پارلمانی صلاح نیست. الآن تا حدی فرصتی است برای مردم که بیایند در انتخابات ریاست جمهوری حرف خودشان را بزنند، نگاه خودشان را نشان بدهند. درباره قوه قضائیه اگر با همه یکسان برخورد کنند کارشان درست است. الآن متهمهای بزرگی مطرح هستند، تکلیفشان را معلوم نکردهاند با اینکه از نظر تاریخ پرونده مقدم هستند. روشن کنند اینهایی که درباره آقای الف میگویند درست است یا نه؟ یا بگویند بررسی شد، اکثرش وارد نبود، جریمه نقدی شد. جامعه را قانع کنند. ولی در بعضی پروندهها خیلی با آب و تاب وارد میشوند برخی را مسکوت گذاشتهاند. بالاخره انسان دچار شک میشود.
این که در مواضع سیاسی و مواضع فرهنگی من تناقض است، این حرف را قبول ندارم. در واقع اینها معتقدند اگر کسی قائل به آزادی بیان بود باید در امور فردی هم قائل به آزادی باشد، مثلاً در بحث حجاب قائل به آزادی باشد. من این را قبول ندارم. مبنا یک چیز است. مبنای آزادی بیان این است که استعداد تفکر انسان که بیان انسان ناشی از همان استعداد تفکر است باید آزاد باشد. به طور کلی استعدادهای انسانی انسان باید شکوفا شود. انسان استعدادهایی دارد غیر از امور مشترک با حیوان مثل غضب و شهوت. برخی استعدادهای خاص خود را دارد. استعدادهای خاص انسانی مثل همین تفکر، مثل زیبایی دوستی، حقیقتجویی، فضیلتهای اخلاقی، میل به پرستش و ستایش. اینها باید شکوفا شود. تفکر انسان باید آزاد باشد. هیچ مانعی در مقابل تفکر انسانها نباید باشد. اما اینکه در باب پوشش نمیتوانیم به آزادی مطلق قائل باشیم برای آن است که غریزه جنسی یک استعداد انسانی به شمار نمیرود بلکه مشترک میان انسان و حیوان است و باید تحت تسلط عقل و اراده باشد. پس تناقضی بین مواضع سیاسی و فرهنگی من نیست. این طور نیست که اگر کسی قائل به آزادی بیان بود باید قائل به آزادی پوشش هم باشد. این وضع حجابی هم که الآن هست در مجموع قابل قبول است. شما مقایسه کنید با قبل از انقلاب که نیمه عریان میآمدند بیرون. یا نسبت به سایر نقاط دنیا بهتر است. همین نظارتها نگوییم نتیجه نداده بلکه بینتیجه هم نبوده است. نظر ما این نیست که حجاب به طور صد درصد در همه کشور و در همه مردان و زنان رعایت میشود. مسلّم است که نمیشود چون به هرحال افراد سهلانگار داریم. مهم این است که حکومت مروج عریانی و بیحجابی نباشد آنچنان که زمان شاه بود.
خیلی جالب است. شهید مطهری میگوید اگر فردی با فکر خودش از راه تفکر و با انگیزه حقیقتجویی به اینجا رسید که اصلاً خدایی وجود ندارد، پیغمبری وجود ندارد، دین و ایمان وجود ندارد، چنین کسی در روز قیامت معذب نخواهد بود چون دنبال حقیقت بوده و با فکرش به اینجا رسیده. معذب نیست، البته به بهشت هم نمیرود. این کافر نیست برای اینکه کافر کسی است که حقیقت را درک کرده و حقانیتش را فهمیده و انکار میکند و رویش را میپوشاند. این مقدار درباره تفکر قائل به آزادی بودند چون قوای انسانی باید آزاد باشد، قوای حیوانی نباید آزاد باشد.
یکی از اعضای انجمن به آقای مطهری میگوید: به نظر من مسئله حجاب یک مسئله فردی است. حاکم وظیفه مجازات ندارد. لذا باید تلاش فرهنگی و تبلیغ کند.
دکتر مطهری میگویند: سئله حجاب فردی نیست، یک مسئله اجتماعی است. مثل نماز و روزه نیست که نباید تجسس کرد. مسئله حجاب آثار اجتماعی دارد. اینطور نیست که بگوییم هر لباسی را دوست دارم میپوشم، اثر ندارد. حکومت، هم باید کار فرهنگی کند و هم نظارت، برای اینکه آثار اجتماعی دارد. شما باید به زمان هم نگاه بکنید. اگر زمان پیغمبر نظارتی بوده یا نبوده، خیلی با زمان ما فرق دارد. از نظر اسلام و بر اساس نظام خانوادگی اسلام جامعه نباید تحریک جنسی بشود. اگر جامعه را تحریک جنسی کردید و گفتید هرکس هرطور میتواند لباس بپوشد باید کلوپها و کابارهها را هم باز کنید. نمیتوانید به جوان مردم بگویید من لخت میآیم بیرون ولی تو نباید نگاه کنی، هیچ تخلفی هم نباید بکنی، کلوپها و کابارهها هم بسته است. اگر این را آزاد کردید آن را هم باید باز کنید، کاری که اروپاییها میکنند.
انتهای پیام
جناب اقای مطهری ….کدام مردم؟؟واقعا کدام مردم؟؟منظور اقلیت بسیار محدودی متنند اکبرطبریست؟؟؟یا مردم له شده؟؟مردمی که جانشان بلب رسیده؟؟؟حتی ان مردمیکه با حداقل ها کنارامده اند ووشرفشان را مانند ان بی تباران بی هویت دراین بازارمکاره به حراج نگذاشته اند…دیگر…نه …..