درگیری تلگرامی «حسین دهباشی» و «سهند ایرانمهر»
«حسین دهباشی» – عضو سابق هیات مدیره منطقه آزاد کیش، «سهند ایرانمهر» را یک اکانت تقلبی خواند که آن را بنا بر ادعای او چندین نفر از «اصلاحطلبان امنیتی» اداره میکنند.
به گزارش انصاف نیوز دهباشی با انتشار تصاویری از چت خصوصی خود با «سهند ایرانمهر»، در کانال تلگرام خود نوشت:
یک:
”سهندایرانمهر” انصافا هم نامِ قشنگی است و هم فریبنده است و کمتر کسی شک میکند که مثل “فریدابراهیمی” (که پشت آن چندین کاربر ساعتی ۵۰هزار تومانی نشستهاند) در پشت اینهم چندنفر ولی اینبار از امنیتیهای اصلاحطلب نوبتی مینویسند! شما میدانستید؟ آیا هرگز به هویت و تصویر نادیدهاش تردید کردید؟
دو:
آقایان “سهندایرانمهر” امروز قطعهای از گفتگوی نگارنده و آقای رسایی را منتشر کردند که ‐چنانکه مشهود است‐ بیش از ۱۸هزارنفر آن را دیده و بیش از ۱۰۰۰نفر آن را پسندیدند. اینجانب هم در ذیل آن توضیح داد که این قطعه، تقطیع شده و کار ایشان در تحریف آن، شیطنت و تقلّب و بیتقوایی است.
سه:
امشب، آقایانِ امنیتی مشهور به “سهندایرانمهر” برای نخستینبار پیامی برای اینجانب فرستادند که با گلایه آغاز و با تهدید ادامه و با توهین پایان یافت. ولی نگارنده واقعا نگران است که به تهدیدشان جهت افشاگری و آبروبری علیه من عمل نکنند. لذا همه مکانبه را منتشر کرده تا برای افشاگری تشویق شوند و قضاوت با شما.
چهار:
بله، “حسین دهباشی” کافهچی است. تهِتهاش این است که لابد جایی کار بدی کرده و خدا تنبیهاش نموده و از اسب افتاده و نتوانسته معلم تاریخ یا مستندساز باقی بماند و حالا هم چای آلبالو درست کرده و قیمهپلو میپزد. تازه خبرندارید، توالتها را هم میشوید، ضمنا ‐به قول حضرات‐ چون خواجهگان با نثری مردانه نیز نمینویسد! اشکالی دارد؟ پرحرفی نکنم. دیگر خودتان لطفا صفحات را ورق بزنید و ادامه ادبیات اصلاحاتچیهای امنیتی موسوم به “سهندایرانمهر” را بخوانید.
پنج:
راستاش را بخواهی، خوندلی که مواجهه با انبوه کاربرانِ دستهجمعی و امنیتی و فیکی که ‐چه در صفِ سایبریهای بیسواد و ساعتی ۵۰هزارتومانی یا این اصلاحطلبان درسخوانده ولی بیتقوا و حرّاف ولی بیحیا جاخوش کرده و‐ به نادرستی نان میخورند، جان را به لب میرساند.
باری، روزگار خوبی نیست و به قولِ جناب مسعود کیمیایی: آنقدر تنها شدیم که آجان میشه رفیق! آدمفروش جرأت میکنه سلام کنه!
واکنش «سهند ایرانمهر»
کانال تلگرامی «سهند ایرانمهر» در واکنش به این یادداشت دهباشی نوشت:
سخنی با خوانندگان: به هیچ وجه قصد نداشتم به موضوعی بپردازم که از نظر خودم موضوعی کاملا بیاهمیت است و در جریان قرار دادن عموم را به دلیل ماهیت کاملا خصوصی آن منتفی میدانم اما چون پیامهای متعددی داشتهام که در اینباره پرسیدهاند، بهتر دیدم شما را هم بنا به خواست خودتان در جریان بگذارم.
ماجرا از این قرار است که چندی پیش دوستی برای من ویدیویی را فرستاد که در آن حمید رسایی(از اصولگرایان تندرو و زمانی هوادار احمدینژاد که با افتخار خود را وکیلالدوله میدانست) در این ویدیو از این صحبت میکرد (قریب این مضمون) که :”صرف حضور مویدین نظام در انتخابات و تقلیل دموکراسی به مشارکت همین عده و خط و ربط دادن به آن برای پیش بردن امور و تحقق دموکراسی مکفی است”. در ویدیو، رسایی مشغول ارایه این نگاه است اما در ویدیوی کاملتر او مدعی است که این نظر هاشمی رفسنجانی بوده است. من صرف نظر از اینکه ادعای رسایی در مورد صاحب سخن چقدر درست است ویدیو را منتشر کردم و نوشتم که دموکراسی در ایران عملا به این سو رفته است. در توضیحات بعدی که در پاسخ کامنت های معترض به انتخاب تقطیع شده دریافت کردم، متذکر شدم که “نگفته ام این سخن رسایی است و نوشته ام که عملا همین شده است اگرچه خود آقای رسایی این را نگفته است اما او هم در طول زندگی سیاسی خود مصداق عملی همین ایده است ولو کس دیگری آن را مطرح کرده باشد”.
آقای حسین دهباشی که در این ویدیو با رسایی مشغول مصاحبه است، ساعاتی بعد کامنتی بر توییت من نوشت و در آن مرا به “شیطنت”، “بی تقوایی” و “تقلب” متهم کرد و گفت این سخن هاشمی است و عقیده رسایی نیست(در سر اینکه سخن هاشمی است مجادله ای ندارم اما اینکه رسایی بر این عقیده نیست را به قضاوت مردم واگذار میکنم). به دنبال این کامنت ناگاه نزدیک به دویست فالوئر با تاریخ تشکیل اکانت دسامبر دوهزارو بیست سر رسیدند و بنای فحاشی گذاشتند و البته سیل نیروهای موسوم به ارزشی هم به آنها پیوستند. برخی از این کامنتها یا پیام ها حاوی فحاشی های بسیار سخیف بخصوص به فرزندم بود. پیامی خصوصی به آقای دهباشی دادم و سعی کردم درنهایت خویشتنداری نقطه نظر خود را به او برسانم. و این متن را خصوصی فرستادم:” البته نیک میدانید که در توییت من سخنی از این نبود که رسایی این سخن راگفته بلکه نوشته بودم به اینمسیر نزدیک میشوند ومیدانیدکه چنین است چونسیاسی کهنباشیددستکم بازاری زادهاید واهل محاسبه البته قصد جسارت ندارم اما زمانی در رکاب روحانی و زمانی در رکاب اهل بخیه و زمانی مستند سازی و … ماحصلش چیزی جز این حالت توام با تلون و نامیزان نیست و یحتمل حالا هم شما را به جانب استمالت از ترولهایی ساخته است که با استعانت از کامنت شما به بنده دشنام ناموسی میدهند. با این حال صبوری میکنم و دستکم برای خوانندگان برخی از مسایل خفیه که کمابیش مطلعم را فاش نمیسازم اما این سبب نمیشود که برادرانه یاداور شوم: بندکه سخت میکنی بند که باز میکنی؟”.
آقای دهباشی در پاسخ بنده را نه یک نفر که تیمی متشکل از نیروهای امنیتی دانست و در جایی از عبارت”پدرانتان” استفاده کرد .من نیز به ویژه وقتی سخنم از پدر بزرگوارم بر زبانی جاری می شود بنا بر طبع فرزندی و آدمیزاده بودنم، برآشفتم و تاکید کردم که “اگر” منظور خاصی از جمع بستن این واژه دارد خود مستحق این صفت است. البته او چون از ابتدا قصد داشت یک مکالمه خصوصی را در کمال بی اخلاقی عمومی کند بر بازی های زبانی خویش اشراف داشت در نتیجه این سخن را دوپهلو گفت و به انتظار پاسخ نشست. اگرچه این بی اخلاقی را در او حدس می زدم اما نه همردیف و بالاتر از مولانا بودم که ابایی از عبارت”غرخواهر و قلتبان” نداشت نه سعدی و عبید با ان سخنان به وقت برآشفتن، ضمن آنکه در داستان ها و روایت خودم واژه هایی از این دست را بنا به اقتضای متن بکار برده و میبرم ضمن آنکه همیشه گفته ام من نیز همچون هر انسان دیگری خیلی هنر کنم در نوشته های عمومی ام بتوانم بی نقص و بی خطا باشم حال آنکه همه ما در واقع امر در جبر زمان و شرایط خود هستیم و نهایتا درصدی از این حیات با فضایل اخلاقی آمیخته باشد و کیست که ادعا کند در همه آنات خود چه درخفا چه در آشکار به ویزه وقتی سخن از عزیزانش باشد، مصداق بارز آن انسانی است که اگر همه دهر را بجویید، شاید به شمار انگشت دست نیابید.
به هرصورت اقای دهباشی خلاف همه عرف ها و قواعد حرفه ای و اخلاقی مکالمه خصوصی را منتشر کرد که به نظرم برای یک علاقمند به مصاحبه و تاریخ شفاهی چوب حراج زدن به اعتمادی است که برای طرف مصاحبه شونده مهم است و برای تاریخنگار مصداق خودکشی است. آقای دهباشی همچنین ادعا کرد که سهند ایرانمهر اکانتی فیک و نه یک تن که تیمی از نیروهای امنیتی اصلاحطلبان(!)است. (ارادتی به آنچه امروز نامش جریان اصلاحات است ندارم اما این طایفه اگر طبیب بودی سر خود دوانمودی و به قول عبید زاکانی حکایت آن مرد است که خواب دید با پشکل شتر بورانی ساخته است و به کسی گفت تعبیرش کن، طرف گفت دودینار می شود، مرد بخت برگشته هم گفت اگر من دو دنیار داشتم در خواب با پشکل شتر بورانی نمی ساختم) .
باری، تفکیک میان یک مکالمه خصوصی در آن شرایط و امر خلاف اخلاق انتشار ان با تهمتی این چنین البته بر افکار عمومی سخت نیست و قضاوت اخلاقی افکار عمومی در کامنتهای توییتری صفحه آقای دهباشی روشن است و اگرچه دوستان فرهیخته و بزرگواری که من را از نزدیک می شناسند با وی تماس گرفتند و او را متوجه امر غیراخلاقی تهمت بی پایه و انتشار مکالمه خصوصی کردند اما خود من کمترین واکنشی به این بازی نشان ندادم چون عمیقا باور دارم که کش دادن این موضوعات سخیف بازی کردن در زمین طرفی است که چندان اعتنایی به این مقولات ندارد. اکنون نیز اکراه دارم که به این موضوع پرداخته ام و اگر درخواست شما نبود مطلقا واکنشی نشان نمی دادم .
تعریفم از خود، تلاش برای التزام به موازین اخلاقی است اگرچه این ادعا برای انسان ضعیف و زمینی، ادعایی گزاف است اما در این یازده سال فعالیت مجازی تا حد امکان در برابر توهین ها پایداری و صبوری کرده ام و البته طبیعی است که همیشه و در همه حال بخصوص وقتی پای خانواده یا فرزندم در میان باشد موفق نبوده ام. در مورد اصرارم بر رخ نمایی خود یا فرزندم هم دلایل خود را در این جامعه مشوش و درهم ریخته دارم و فکر میکنم این یک حق شخصی است. در مورد قضاوتها در مورد نوشته ها یا خودم ابدا دغدغه ای ندارم چون نه سیاستمدارم که دنبال رای باشم نه سلبریتی که سودای تجارت با توجه شما نگرانم کند نه وثیقه و عقیقه ای در دست و ذمه ارباب قدرت دارم که نگران برباد رفتن گرو خویش باشم. انسانی هستم مشمول آزمون و خطا ، مثل همه انسانها با همان ضعف ها و قوت ها در لحظات توام باملال یا هیجان یا یاس یا امید زندگی اما ضعف من باعث نمی شود که هم خودم و هم دیگران را متوجه راستی و تلاش برای غلبه بر این ضعف ها نکنم.
در نتیجه سالیانی است که دغدغه های خود را به اشتراک میگذارم و در این روند نه نگاه میکنم که موج ها و هیجانات به کدام سو می رود و نه برایم اهمیتی دارد که به مذاق کدام طیف قدرت یا مردم خوش بیاید اگرچه که توجه داشتن به امنیت و ملزومات خودم و خانواده ام برایم مهم است و قهرمان بازی برای به به و چه چه اوقات فراغت دیگران را عاقلانه نمی دانم. بضاعت من برای آگاهی دادن و ظرفیت من برای تحمل ناملایمات همین قدر است، البته طبیعی است که وقتی فکر به حوزه عمومی برود با انواع نابردباریها و توهین ها یا ستایش ها روبرو شود امادلخوش داشتن به حرف نزدن از بیم نقدها هم فضیلت نیست و تبختر به ستایش ها هم کودکانه است. به هر روی همچنان سپاسگزار محبت های شما هستم و چون به آنچه گفته ام در حد وسع ایمان دارم در نهایت، ارامش و اطمینان قلبی ام و نیک میدانم آنکه بی اخلاقی تبدیل به عادت و تهمت و تخریب به سوادی اقبال قدرت ، یگانه راه تمشیت امورش باشد در نهایت با خسران روبرو خواهد شد. این روزها با آماج حمله ترول ها و فحاشی آنان روبرویم اما این نیز خواهد گذشت و تجریه مغتنمی است. از شما و دوستان عزیزی چون محمود فرجامی و دکتر سروش دباغ و خانم آذرپیک و …هم که مشفقانه به دفاع از من برخاسته اند یا در این باب نوشته اند هم کمال تشکر را دارم.
پاسخ دهباشی
دهباشی هم در این باره در کانال تلگرامی خود نوشت:
الف:
اکانت گروهیِ اصلاحطلبانِ امنیتی با اسم جعلی “سهند ایرانمهر” چیزی نوشته با ادبی متفاوت با آنچه در خلوت به دیگری فحاشی و تهدید به افشاگری میکنند. و عصبی که چرا پرده برافتاده! و تازه بیحیایی خود را با بزرگان ادب مقایسه کرده که “سعدی هم گاه فحش میداد!” اسبِ فصاحت در میدانِ وقاحت!
ب:
لفظِ قلم نوشتن و مطالب گنجور و ویکیپدیا را بازنشر کردن، شاید ظاهری فرهیخته به کسی از جمله امنیتیهای موسوم به سهند ایرانمهر بدهد امّا وزن فرد موقعی مشخص میشود که ببینی در خانه و خلوت و دایرکت هم جانب ادب و احترام انسانها را نگه میدارند یا ناغافل دکترجکیلشان میشود مسترهاید!
ج:
چاکران گروهی متظاهر به ادب و ادبیات و در باطن عصبی و دریده و عربدهجو و پنهان شده در پشت نامِ دروغین سهند ایرانمهر را ببینید. اغلب خود فیکاند با اسامی الکی و عکسهای تزئینی. تیزهوشی نمیخواهد که بیابی که اینها همان ایرانمهریها هستند با اکانتهای دیگر. حکایتِ خودگویی و خودخندی!
د:
اگر صدهزار دروغ در دفاع از دروغی گفته شود، آن دروغ توجیه نمیشود و تنها میشود صدهزارویک دروغ. مفلوکانِ موسوم به سهندایرانمهر مدعیاند دکترا دارند اما نمیگویند از کدام دانشگاه و در چه رشتهای. میگویند پدر و همسر و فرزند دارند اما تصاویر خانوادهشان که هیچ، عکسی از هیچکدامشان نیست. میگویند قزوینیاند اما اثری از چنین قومی در ثبتاحوال قزوین و هیچجای دیگر نیست. میگویند امنیتی نیستند اما در چت خصوصی تهدید میکنند به افشای اطلاعات شخصی مخاطب. میگویند اصلاحطلب نیستند اما همیشه در روز سرنوشت جهت سیاسیشان به اصطلاح اصلاحطلبی است… دار و دستهی پشتِ اکانت سهند ایرانمهر به همان شارلاتانی و بزدلی و دروغگویی و گندمنمایی و جوفروشیِ امنیتیهای پشت اکانت فریدابراهیمی هستند اما انصافا چون بازیگران ورزیدهتری هستند، دستشان دیرتر رو میشود و ردشان را از اتاقهای پاستور تا مستندهای باغملی و از آنجا تا دهلیزهای تمشیت در اوین، بهتر پنهان میکنند.
انتهای پیام
متاسفانه اینبار حق با حسین دهباشیست!
ولی انصافا آقای دهباشی در بحث فحاشی و خشونت کلامی جای بحثی نگذاشته اند.
دهباشی یک نان به نرخ روز خور است
بنده خودم دستی در ادبیات دارم و عرض میکنم در سواد ادبی و باریک بینی و هنر نوشتن و خلاصه فصاحت و بلاغت، کسی را به اندازه “سهند ایرانمهر” __هرکسی میخواهد باشد باشد__ چیره دست ندیده ام.
پادکستهای منتشر شده از سهند ایرانمهر به خوبی امثال دهباشی نان به نرخ روز خور و بادمجون دور قاب چین رو رسوا کرد، البته شاید گزافه گویی دهباشی نیازی به پاسخ از جانب سهند نداشت و بهتر بود که جواب داده نمیشد! چون خود مردم به خوبی هم امثال دهباشی رو میشناسن هم امثال سهند ایرانمهر
متأسفانه آقای دهباشی عقدهگشایی را در این یادداشتها به درجهای اعلی رساندهاند.