خرید تور تابستان

قبض و بسط | رضا بابایی

رضا بابایی در کانال تلگرامی خود نوشت:

قبض و بسط

گفتم: تو چرا این همه نق می‌زنی؟
گفت: در جامعه‌ای که عده‌ای فقط مداحی می‌کنند، عده‌ای هم مانند من دچار بیماری نق می‌شوند.
گفتم: چرا خودت را آزاد نمی‌کنی؟
گفت: آزادی خصوصی نداریم. در جامعه، یا همه آزادند یا همه اسیر.
گفتم: رندی را برای همین روزها گذاشته‌اند.
گفت: سرنوشت حافظ هم بهتر از ما نبود.
گفتم: رو مسخرگی پیشه کن و مطربی آموز/ تا داد خود از کهتر و مهتر بستانی.
گفت: عبید زاکانی توانست داد خود از کهتر و مهتر بستاند؟
گفتم: چرا نمی‌میری؟
گفت: نه آنقدر زنده‌ام که زندگی کنم و نه آنقدر مرده‌ام که در گورستان بیارامم.
گفتم: فلسفه، عرفان، معنویت، علم، پیشرفت، امید، خدمت، لذت، عشق، چای، قیمه، قورمه، کوه، درخت، باران…
گفت: پنجره.
گفتم: قبض، بسط آرد، مشو تو ناامید/ قفل‌گر هم قفل سازد هم کلید.
گفت: آدم گاهی قفل و کلید را گم می‌کند، گاهی هم قفل و کلید را و هم قفل‌گر را.
گفتم: خداحافظ.
گفت: سلام

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا