باقی: قصد توهین نداشتم
عمادالدین باقی دربارهی کامنتی که بر روی عکسی از یک همجنسگرا در توییتر نوشته بود، گفت قصد توهین نداشتم.
گزارشگر بیبیسی در مقدمهی گفتوگویی با آقای باقی گفت که کامنت او در توییتر دربارهی آن عکس موجی را در شبکههای اجتماعی بهوجود آورده است.
به گزارش انصاف نیوز، باقی در این باره گفت: بعد از این که نیروهای امنیتی به منزل ما آمدند و گوشیهایمان را بردند، نگرانی من این بود که در توییتر به نام من پستی گذاشته شود و آن موضوع تندتر شود. این مساله باعث شد که خودم متقاضی بستن توییتر شوم.
باقی در پاسخ به این پرسش که برخی میگوید بسته شدن حسابش بهخاطر گزارش کردن منتقدان توییت او دربارهی همجنسگراها بوده، گفت: نه. این همزمانی باعث شده بود که برخی آنطور فکر کنند ولی بهدرخواست خودم بود و بعد هم به درخواست خودم رفع مشکل شد.
او دربارهی توییت خود گفت: من بهطور اتفاقی عکسی را در توییتر دیدم، [آن شخص را هم نمیشناختم] و فیالبداهه آن را نوشتم و لزومی هم نداشت، چون واقعا مسالهی اصلی من چیزهای دیگری است. اینکه اینهمه آدم حرف میزند چرا باید روی یک کلمه یک نفر اینطور زوم کنند بماند ولی اگر آن کلمه اهانت بود و فقط درباره یک عکس بود نه حتی نه موضوع عکس اما با اهانت هایی صدها برابر صریح تر و رکیک و نفرت پراکنی علیه یک شخص و تمامیت زندگی و شخصیت او حمله کردند و نشان دادند مسئلهشان حساس بودن به اهانت نیست.
باقی افزود: من از کسانی که ظاهرا دغدغه حقوق بشر دارند بیشتر متعجب شدم چون الفبای حقوق در دنیا این است که توهین از لحاظ حقوقی جزو عناوین قصدیه است یعنی اقرار و انکار فرد مسموع است و مثلا اگر گفت قصد توهین نداشتم محاکم باید بپذیرند. من هم بلافاصله پس از حملاتی که شد در چند کامنت توضیح دادم که قضاوت شخصی من ربطی به مسئله دفاع از حقوق آنها ندارد.
باقی دربارهی ابراز انزجار از اقلیتهای جنسی گفت: مشکلی که پیش آمد بر سر این نبود، من در توضیحات گفتم که فقط دربارهی آن عکس نوشته بودم، ثانیا لازم هم نبود، ثالثا این نکته مهم بود که بحثانگیز شد؛ گفتم که ما از انگیزهی افراد دفاع نمیکنیم از حقوقشان دفاع میکنیم. مثلا ما از کسی که متهم به قتل است دفاع میکنیم از عمل قتل دفاع نمیکنیم بلکه از حقوق فرد دفاع میکنیم. بعضیها متاسفانه گفتند که فلانی در این تشبیه و تمثیل دارد این مساله را جرمانگاری میکند. من ۱۶ سال پیش در کتاب «حق حیات» صفحات زیادی را دربارهی اینکه جرمانگاری در این باره اشتباه است نوشتهام، ۱۶ سال پیش که در فضای ایران طرح این بحثها خیلی سخت بود.
او گفت که اگر همان زمانی که آن واکنش به عکس را نوشته بود، کسی میگفت که چنین چیزی لزومی ندارد حتما آن را حذف میکرد. باقی گفت: یک لحظه فیالبداهه یک چیزی دربارهی آن عکس نوشتم منتها این اتفاقی که بعد از آن افتاد فکر میکنم عادی نبود، یک مقداری جریانسازی بود. فرض کنید که این کلمه اهانت آمیز بود ولی صدها برابر کلماتی اهانتآمیزتر استفاده کردند که چرا این کلمه را استفاده کردید.
باقی در پاسخ به مجری بیبیسی که آیا حاضر به عذرخواهی دربارهی آن توییت است، گفت: اگر میدانستم که یک کامنت میتواند این همه سوءتفاهم ایجاد کند قطعا آن را نمیگذاشتم.
علی رغم این پاسخ او، بیبیسی در عنوان این گزارش مدعی شده است که باقی گفته «قصد توهین نداشتم ولی عذرخواهی هم نمیکنم.»
یادداشت دختر باقی
مینا باقی، دختر کوچک عمادالدین باقی به بهانهی اتفاقات دو روز اخیر برای پدرش، در اینستاگرام نوشت:
سال فراموش نشدني ٨٨ براي مردم ايران بود، ساعت ۴ صبح از معده درد بی سابقه ای بیدار شدم به خود میپیچیدم. بابا بیدار شد و تا حدود ۶ صبح تلاش میکرد تا کمی آرام شوم و مامان را برای نماز صبح بیدار کرد. حالا دیگر مامان کنارم بود و تیمارم می کرد و بابا که خیالش راحت تر شده بود رفت برای خواب، نیم ساعتی نگذشته بود که صدای مشت و لگدهایی که حواله در شد ما را بر جا میخکوب کرد. از پشت چشمی در چیزی دیده نمیشد. مامان قفل پشت در را انداخت و با وحشت، کمی لای در را باز کرد. چند مرد با لگد به در و داد و هوار تهدید میکردند در را میشکنند و مامان همینطور که در را فشار میداد تا در برابر آن چند مرد مقاومت کند فریاد میزد خانواده را بیدار کنم که حجاب کنند و بابا دوید پشت در. کمتر از یک دقیقه چادر به سر و مات و مبهوت به هجومشان خیره نگاه میکردیم. خانه و تمام کمدها و کشوها و خلاصه نقطه به نقطه خانه همچون زمینی بایر که آماده زرع میشد شخم زده شد و ما حیران و نظاره گر! تا نوبت رسید به عکسهای خصوصی ما دخترها که مقاومت کردیم که عکس ما در عروسی و مهمانی چه سندی برای شماست؟! که کار به درگیری کشید و داخل خانه با شوک برقی به ما حمله ور شدند و چنان فضای متشنجی ساخته شد که جزییات آن و اتفاقات پس از آن که در دوره زندان پدر هم ادامه داشت، جدای از آنکه بیان آن و حتی یادآوری آن با حال کنونیام و ملاحظات پزشکی از توانم خارج است تا به جملات دعوتشان کنم، خود داستانیست دراز که گویای واقعیت های تلخی ست. ما البته بيشتر متاسفيم از اينكه بارها تكرار اين اتفاقات را براي افراد زيادي شنيدهايم.
بار دیگر عید سال ٨٩ بود كه پس از دوندگیهاي بسيار از نظر اداري با آزادي بابا به قيد وثيقه برای سال تحویل موافقت شده بود. چندین بار صبح تا غروب را درب زندان به سر کردیم و چشم انتظار به درب فلزی زندان چشم دوختیم و هربار درب باز شد از خود به در شدیم و با بسته شدنش بی رمق نشستیم و خبری از بابا نبود و پاسخ پیگیری های قانونی ما جوابهایی سربالا بود و انتظار و انتظار. روز قبل از سال تحویل دیگر ناامید از همه جا به خانه آمدیم. شب بود. مادربزرگ و عمه ام زنگ در را زدند و ما به استقبالشان پشت درب واحد آمدیم. ناگهان با ورودشان چند مرد درشت اندام خود را به داخل انداختند و با چنان رفتار تندي دستهای شوهرخواهرم آقاي قوچاني را از پشت گرفتند که منجر به درگیری ای مجدد شد. در واحد را بستم و فریاد زدم یا خودتان میروید یا از جنازهام عبور میکنید که خانوادهام را ببرید. خواهر دیگرم وحشت زده از اتاق به پذیرایی دوید و صورت خونی شوهرخواهرم را و فضای متشنج را دید و ناخودآگاه به سوی آنها حمله ور شد. باز هم خانه ما شد میدان جنگ! آن شب مادرم، خواهرم و شوهر خواهرم را هم بردند و دوستان خود را به منزلمان رساندند تا آراممان کنند و پیگیریهای قانونی نیمه شبی، تا آنها به منزل بازگردند!
دیروز بار دیگر ۱۲ نفر آمدند هرچند اين بار از آن خشونتها خبري نبود ولي این بار به جای بابا و سایر خانواده موبایلها و کامپیوترها را بردند تا بار دیگر هر آنچه عیان است را به شیوه خود کشف كنند. البته اشاره من در اینجا به جنبههای حقوقی این خشونتها نیست كه وكلا و حقوقدانها بهتر از هرکس آگاهند. اما این از بدیهی ترین حقوق افراد یک جامعه است كه در صورت وجود شبهه یا اتهامی و صرفا در مواردی خاص، كامپيوترها و موبايلها كه حافظه شخصي و حریم خصوصی شهروندان است، در حضور فرد و با مجوز قانوني، فقط براي مورد اتهامي خاص جستجو شود. در حقیقت آنچه رسما نادیده گرفته شده حریم امن خصوصی افراد و امنیت روانی جامعه به هر شکل است.
اینها را که گفتم فقط گوشهای از صحنههای هجوم به خانه است. همان مأمن امنی را که در قانون عرف و شرع دارای حریم و حرمت است. اگر مأمن قانونیای وجود ندارد که پناهش بریم حداقل حقوقمان را در فضای عمومی با صدای بلند اعلام میداریم، اين يعني تبديل همه جامعه به زندان که براي هر شخص ديگري هم ممكن است پيش بيايد.
انتهای پیام
یک حرف درست در زندگیش زده بود همین بود واقعا اون تصویر چندش آور و پلید بود