بر سر آیتالله لاهوتی چه آمد؟ (بخش دهم)
بهکوشش ناصر غضنفری، انصاف نیوز:
صادق طباطبایی می گوید: اگر بخواهم صادقانه نقل کنم، برای من هیچ نکته ابهامی در مورد مرگ آقای لاهوتی وجود ندارد و همه اجزای آن برای من روشن است. شب قبلش من و احمد آقا، منزل آقای لاهوتی بودیم. البته دومین شب متوالی بود که آنجا بودیم. صبح آن روز، یک سر رفتم اداره و برگشتم. آقای لاهوتی خیلی عصبانی بود و میخواست علیه آقای بهشتی سخنرانی کند. احمد آقا گفت حواست باشد که آقای بهشتی عملا رئیس شورای انقلاب بوده است و انتقاد از او نباید به انتقاد از شورای انقلاب منجر شود چون امام روی شورای انقلاب حساسیت دارند. اگر میتوانی حساب آقای بهشتی را از شورای انقلاب جدا کنی، برو و سخنرانی کن، اگر نمیتوانی، صلاح نیست. پسر آقای لاهوتی فردای آن روز دستگیر شد. ما تا قبل از ظهر آنجا بودیم و بعد آمدیم. وقتی آقای لاهوتی خانه نبودند، از طرف دادستانی به آنجا میریزند و مقادیر زیادی اسلحه پیدا میکنند. آقای لاجوردی دستور داده بود بریزند و اسلحهها را جمع و وحید را دستگیر کنند. آقای لاهوتی به خانه برمیگردد و میبیند خانه را تفتیش و تخلیه کردهاند، خانمش هم بسیار از نحوه برخورد آنها ناراحت بود. آقای لاهوتی با آن حالی که شب پیش داشت و صحبتی که با احمد آقا کرد و این وضعی که پیش آمده بود، احساس کرد دارد دسیسهای برایش چیده میشود، بلند میشود و به دادستانی میرود که ببیند چه خبر شده. وقتی به اوین میرسد، لاجوردی میگوید: آقا وحید کلاه سرمان گذاشته. آقای لاهوتی میبیند که ضربان قلبش فوقالعاده بالا رفته و قرصش هم همراهش نیست، با ماشین دادستانی به خانه برمیگردد و قرصش را بر میدارد و برمیگردد اوین و سراغ وحید را میگیرد. به او میگویند وحید بعد از یکی دو ساعت گفتوگو، میگوید که با چند تن از دوستانش قرار دارد و محل آن هم بالای ساختمان القانیان در خیابان اسلامبول است. بچهها در دادستانی به اتفاق آقا وحید، به آنجا میروند و وحید خودش را از آن بالا پرت میکند پایین. آقای لاهوتی با شنیدن این خبر، سکته میکند و تا او را به درمانگاه برسانند فوت میکند. به احمد آقا خبر میرسد که آقای لاهوتی بازداشت شده و او به آقای هاشمی زنگ میزند. نمیتوانند لاجوردی را پیدا کنند و با دادستان تماس میگیرند که به آقای لاهوتی بیاحترامی نشود و زود ایشان را آزاد کنید و اگر کاری با ایشان دارید، در منزلشان با ایشان صحبت کنید. آقای هاشمی تماس میگیرد و متوجه میشود که آقای لاهوتی فوت کرده است.
روایت عروس لاهوتی
فائزه هاشمی اما میگوید: «ارتباط با مجاهدین در سالهای اول پس از پیروزی انقلاب، امری عادی بود و چیز بدی نبود. فکر میکنم که بخصوص چون هر دوی آنها یعنی آقای لاهوتی و وحید منتقد برخی سیاستهای حاکم بودند، طبیعتاً با سایر منتقدین نقطه مشترکی داشتهاند. اما در مورد اینکه آیا این نقاط مشترک به ارتباط سازمانی رسیده باشد، نمیتوانم قضاوتی داشته باشم. خود ارتباط هم انواع و اقسام دارد، اینکه مجاهدین نگرانیهایشان را به آقای لاهوتی انتقال میدادند، ممکن است. اما فکر نمیکنم بیشتر از این ارتباط، یعنی ارتباط سازمانی و یا تشکیلاتی وجود داشته باشد. در مورد وحید هم به نظر من او با اعضای مجاهدین ارتباط سازمانی نداشت چرا که وقتی بچههای سازمان به خانههای تیمی رفته بودند، وحید زندگی معمولی داشت. وحید به علت ارتباطی که با برخی از اعضای مجاهدین از جمله مسعود رجوی در زندان داشت، با اینها دوست بود… تلقی ما نیز از بازداشت وحید، ارتباط با مجاهدین بود ولی این برداشت را درست نمیدانستیم… بعدها گفته شد که چون وحید در زندان بعضی چیزها را به آقای لاهوتی نسبت داده بوده، در واقع آقای لاهوتی را گرفتند تا صحت آن صحبتها معلوم شود»
[تصویر: فائزه هاشمی و همسرش حمید لاهوتی]
انتهای پیام