آیا توسعه واقعا معلول فرهنگ است؟
علی دینی ترکمانی در اقتصاد آنلاین نوشت:
آقای مصطفی ملکیان 20 علت به شرح زیر برای عقب ماندگی ایرانیان طرح می کند که یادآور تقلیل گرایی فرهنگی آقای سریع القلم و تنی چند دیگر از جمله آقایان رضا قلی و رنانی است. ابتدا علل را ببینیم و بعد نقد وارد بر آن را خواهد آمد.
۱. پیشداوری
۲. جزمیّت و جمود
۳. خرافهپرستی
۴. بها دادن به داوریهای دیگران نسبت به خود
۵. همرنگی با جماعت
۶. تلقین پذیری
7. القاپذیری
۸. تقلید
9. تعبد
۱۰. شخصیتپرستی
۱۱. تعصّب
۱۲. اعتقاد به برگزیدگی
۱۳. تجربه نیندوختن از گذشته
۱۴. جدی نگرفتن زندگی
۱۵. دیدگاه مبتذل نسبت به کار
۱۶. قائل نبودن به ریاضت
۱۷. از دست رفتن قوّۀ تمیز بین خوشایند و مصلحت
۱۸. زیادهگویی
۱۹. زبان پریشی
20.ظاهر نگری
و اما نقد
چنین رویکردی که مصداقی از تقلیل گرایی فرهنگی فردگرایانه است، دو اشکال اساسی دارد:
اول، به مرز رویکرد “شرق شناسی” می رسد که در آن غرب متمدن و شرق متوحش است؛ اروپایی با فرهنگ و ایرانی بی فرهنگ است. این در حالی است که بسیاری از این ویژگی ها در همه جای دنیا کم و بیش وجود دارد. برای مثال تحت تاثیر جمع بودن یا آنچه ذهنیت اجتماعی نامیده و موجب شکل گیری پدیده “مد” می شود، رفتاری عام است. کینز، اقتصاددان، این ویژگی رفتاری را به مصداق رفتارهای موسوم به گله ای “روحیه حیوانی” می نامید. در حال حاضر یکی از نقدهای جدی وارد بر علم اقتصاد متعارف فردگرا از سوی اقتصاددانان پست کینزی و روانشناسان-اقتصاددانانی چون کانهمان این است که به اجتماعی بودن رفتار آدمی توجهی ندارد.
جالب اینکه، تا چندی پیش همین ویژگی هایی که به ایرانی ها نسبت داده می شود، به مردم چین نسبت داده و نتیجه گرفته می شد که این کشور به ویژه به علت بدبینی ریشه دار افراد به هم، امکان توسعه ندارد. پیشتر از آن در اوایل قرن بیستم، کارشناسان استرالیایی، در ارزیابی از موانع توسعه ژاپن نوشتند “مردم ژاپن تنبل و از کار دررو هستند؛ ذهن و رفتار آنان سازگار با الزامات توسعه نیست؛ بنابراین امکان توسعه در آنجا وجود ندارد.”
می دانیم تحولات این دو کشور خط بطلانی بر چنین دیدگاه تقلیل گرایانه فرهنگی و شرق شناسانه ای کشیده است. امروزه به رغم چالشهای توسعه ای که در چین وجود دارد، کسی نمی گوید این کشور به این دلایل امکان توسعه ندارد. ژاپن جای خود دارد.
دوم، این نوع نگاه ها مصداق برجسته ای از آگاهی کاذب است که واقعیت را در قالب واژه هایی شیرین، پنهان و آن را وارونه می کند. در این نگاه، ساختار سیاسی و حقوقی اثرگذار بر رفتارهای فرهنگی بلکل کنار گذاشته می شود.
گیریم که مردم ایران خرافه پرستند. پرسش این است که چه کسی بر آسیاب آن آب می ریزد؟ گیریم که مردم ایران نگاه ضد کار دارند پرسش این است که در اینصورت چگونه می تو آن همه تلاشهای عاشقانه جهادی اول انقلاب را توضیح داد و همینطور دو شیفته کار کردن نیمی از جامعه را بیان کرد؟ درست است که در جامعه ما ضد ارزشها به ارزش و ارزشها به ضد ارزش تبدیل شده است، پرسش این است که چرا پیشتر چنین نبوده و با کاربرد فعل تبدیل شده است، بر وقوع آن طی سالهای اخیر باور داریم؟ گیریم که زنان ما ناتوان تر از آن چیزی هستند که باید باشند، با ارتباط دادن این مساله به نقش آنان در جوکها، پرسش این است که چگونه می توانیم بروز و ظهور زنان توانمند در طول تاریخ معاصر ایران و همینطور توانمندی آنان در جوامع دیگر با جوکها ی مشابه را توضیح داد؟
شکستن کاسه کوزه ها بر سر اندیشه عدالت گرایانه چپ یا بر سر فرهنگ، به معنای سطحی نگری و غفلت مسلم از عوامل اساسی مرتبط با ساختار سیاسی و حقوقی اثرگذار بر رفتارها و تبعیض هاست.
نکته ما قبل نهایی، اگر رضا شاه کشف حجاب را اجرا نکرده بود و فرایند توسعه را با زور، از بالا به پایین پیش نمی برد و دست به سنت ستیزی کور نمی زد، اگر فرزندش در دام اقدامات شبه نوگرایانه و سنتستیز کوری چون تغییر تقویم هجری شمسی به تقویم پادشاهی نمی افتاد و اگر بعد از انقلاب برعکس عمل نمی شد و ستیز با مدرنیته در دستورکار نمی گرفت و آب به آسیاب تجددستیزی ریخته نمی شد آیا ایران امروز دست کم کره جنوبی یا سوئد دیگری نبود؟ در اینصورت آیا کسی لیست 20 و30 گانه ضد توسعه ارایه می کرد و معلول را به جای علل زیرین و اساسی می گذاشت؟
چنین لیستهای شیرینی بمانند، ارتباط دادن توانمندیهای کمتر زنان به نقش آنان در جوکها، به مثابه رفتاری فرهنگی، نه تنها موجب ارایه شناختی صحیح نمی شود، بلکه تخدیرکننده و اغفال کننده است چرا که مانع از توجه به ساخت سیاسی و حقوقی به عنوان ریشه ها می شود
مدتهای طولانیست که می خواستم این توضیح را بدهم اما مردد بودم که نکند با این توضیح و نقد، ویژگی دیگری نیز به جامعه ایرانی اضافه شود. آه از حسادت.
اما با دیدن 20 مانع توسعه آقای ملکیان که یادآور 30 مانع توسعه آقای سریع القلم است به این جمع بندی رسیدم بیان حقیقت بر هر ملاحظهی دیگری اولویت دارد ولو آنکه در معرض برچسب زنی قرار بگیری.
نکته نهایی این که ایکاش چنین دوستانی دست کم به اندازه سعدی اخلاق گرا، به ریشه ها عنایتی داشته باشند. شیخ اجل چه خوب گفته است
گر ز باغ رعیت خورد ملک سیبی/ برآورند غلامان او درخت از بیخ
واقعیت این است که نظام حکمرانی با تعیین قواعد رسمی، با درک موقعیت تاریخی و شکل دادن به الگوی حامی-پیرو صحیح و در نتیجه حمایت از نیروهای اجتماعی پیشرو، شکل دادن به الگوی توسعه گرایانه تخصیص منابع، نقش معمار و ساختمان ساز در تاریخ تحولات اجتماعی را بر عهده دارد. اگر در این نقش خوب عمل کند، فرهنگ اجتماعی (به عنوان قواعد غیررسمی جامعه) در جهت درست پالایش و کژکارکردیهای آن کمتر می شود. و اگر خوب عمل نکند فرهنگ اجتماعی در گذر زمان رسوبات منفی بیشتری به خود می گیرد و به مرور زمان تخریب می شود.
این نکته نیز شایان ذکر است آنچه مورد نقد بنده است تقلیل گرایی در هر شکل آن و غفلت از عوامل اساسی و تعیین بخش دیگر است.
انتهای پیام