یک پرسش تکراری: در خدمت علم یا در خدمت مذهب؟
محسنحسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر اجتماعی تشیع و آیینهای شیعی، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «یک پرسش تکراری: در خدمت علم یا در خدمت مذهب؟» نوشت:
«ما محقق درون مکتب هستیم. یعنی کار ما باید مؤید مکتب باشه. یه کتابی دیدیم مثلاً که یک نقطهضعف بیّن از یکی از علمای گذشته درش هست. نباید بنویسیم. نه به درد تاریخ میخورد نه به درد مردم».
این برشی از سخنان آقای رضا استادی (استاد حوزه و محقق و کتابشناس مشهور) است در جمع گروهی از فهرستنگاران نسخ خطی که دیماه سال پیش (۱۴۰۰) در کتابخانهی آیتالله بروجردی قم برگزار شده بود. دربارهی این سخنان، چند نکته قابل طرح است:
اول. سخنان ایشان در مقام یک استاد حوزه و روحانی شیعه با منطق درونصنفی و درونمذهبی قابل درک است. طبعاً از روحانیون بهعنوان مبلغان رسمی مذهب انتظار میرود که دغدغهی اصلیشان تبلیغ و ترویج مذهب باشد. اگر هم به حوزهی تحقیق و پژوهش وارد میشوند، باز چهارچوب مشخصی بر پژوهششان حاکم است: اینکه در خدمت مذهب و منافع آن باشد. به تعبیر ایشان، پژوهشگران روحانی و حوزوی «محقق درونمکتبی» اند.
منتها پذیرش این سخن ابعاد و لوازم و اقتضائاتی دارد که بهنظر میرسد بسیاری از روحانیون و همصنفان ایشان بدانها پایبند نیستند.
دوم. با توجه کاروظیفهی صنفی ترویج دین، ورود و فعالیت حوزویان در حوزهی دانشهای دیگر برچه مبنایی است؟ مشخصاً با این رویکرد، منطق ورود گستردهی حوزویان به دانشهای علوم انسانی و اجتماعی چیست؟ آیا این ورود هم برمبنای کارویژهی تبلیغ و ترویج مذهبی است؟ اگر چنین است، فعالیت این دسته از محققان در حوزههای محض علوم انسانی در مقام تدریس در دانشگاه چه توجیه اخلاقیای دارد؟
سوم. بر اساس مبنایی که آقای استادی صادقانه بر زبان آورد (و چه بسا که دیگران بدون چنین اذعانی، عامل به آن بوده و هستند) چه اعتمادی از منظر علمی به تحقیقات و پژوهشهای حوزوی میتوان داشت؟ ازجمله در همین حوزهی تخصص ایشان یعنی تصحیح متون. وقتی مصحح چنین تعهدِ ماقبل پژوهش یا فراتر از پژوهشی دارد، از کجا معلوم که متد و اخلاق علمی در معنای متعارف را مراعات کرده باشد؟ مثلاً از کجا که در متن، به قصد خدمت به مکتب که هدف غایی اوست، دست نبرده باشد یا حک و اصلاح و تغییری نکرده باشد؟ آیا این نوعی مشروعیتبخشی به تحریف و تصحیف نیست؟
چهارم. بالاتر از این، وقتی وجود چنین چهارچوب و زمینهای را به رسمیت بشناسیم، آیا اساساً میتوان از یک روحانی (مبلغ و مروج مذهب) انتظار پژوهش و تحقیق «علمی» (در معنای متعارف) آن را داشت؟ چگونه میتوان همزمان به دو چهارچوب معرفتشناختی و روششناختی که یکی را دین (خوانش روحانیت از منابع دین) و دیگری را علم جدید (مدرن) تجویز میکند، پایبند بود؟
پنجم. و آخرین نکته اینکه همین رویکرد، به خوبی نشان میدهد چه میزان ورود محققان و پژوهشگران غیرحوزوی به دانشهایی که بهشکل سنتی (و البته به غلط) «علوم دینی» نام گرفته و حوزه خود را متولی انحصاری آنها میداند (نظیر قرآن و حدیث و اصول و فقه)، موجه است و ضرورت دارد.
انتهای پیام
به نظرم اصل پنج غلطه
در ضمن جناب آقای استادی یک فرد هستند نه سخنگوی انحصاری مذهب و حتی درباره ی خود ایشون هم نمیشه فقط با همین یه حرف کل شخصیت رو تحلیل کرد ، باید قبل بعدش رو هم خوند و فهمید
ممکنه روحانیون و اساتید دیگری باشند با دیدگاه های دیگر
مذهب و آداب و سنن در تار و پود جامعه در هم
تنیده شده است. لذا بدون تردید باید در خدمت
سنت بود.
ولی علم و مدرنیته هم اسباب راحتی جوامع
را فراهم می کنند. از چند نظریه پا در هوا که
نمی شود معرفت استخراج نمود.
گواه بر این مدعا، تیراژ بالای کتب مذهبی می باشد.
ولی حال که مدرنیته از راه رسیده، میبایست
پیچیده تر فکر نمود. یک چالش نسل آینده
این است که راه کارهای مناسب جهت
همزیستی و هم افزایی سنت و مدرنیته
ابداع نماید.