«راهبرد سیاست بی دخالت در اجرا، هنر آیت الله سیستانی است»
«همه مسایل و مشکلات موجود در دوره حضور صدام، سقوط صدام، دوران اشغال و پس از اتمام اشغال را شخصی به نحو احسن هدایت کرد که به خواسته خودش، جایگاه قانونی در قانون اساسی برای او تعیین نشده بود؛ هدایت سیاست یک کشور بدون دخالت در اجرا، هنر اختصاصی حضرت آیتالله سیستانی است.»
این جملات بخشی از مطالب مهمی است که مسیح مهاجری، نویسنده کتاب «آیتالله سیستانی و عراق جدید» و مدیرمسوول روزنامه جمهوری اسلامی در گفت وگو با شفقنا در مورد ویژگیها و سلوک سیاسی و شخصیتی حضرت آیتالله العظمی سیستانی بیان کرد.
حجت الاسلام و المسلمین مسیح مهاجری دوراندیشی و پرهیز از تصمیمات عجولانه و همچنین تسلط بر تاریخ و استفاده از ادبیات تاریخ را از جمله ویژگیهای آیتالله سیستانی عنوان میکند و میگوید: آیتالله سیستانی با توجه به نیاز و شرایط روز وارد سیاست شدند ولی سیاست زده نشدند؛ سیاست ایشان را هدایت نکرد بلکه ایشان سیاست را هدایت کردند. آیتالله سیستانی با هنر و دوراندیشی خود عراق جدید را دیده بودند؛ عراقی که به دموکراسی خود ببالد و از دیکتاتوری در آن خبری نباشد لذا ایشان توانستند دموکراسی را در عراق در قالب قانون اساسی پیاده کنند و به اشغال آمریکا بدون هرگونه درگیری پایان دهند.
یکی از سوالاتی که در ذهن عدهای وجود دارد، دلیل صحبت نکردن آیتالله سیستانی در میان مردم و نبودن عکس و فیلم مداوم از ایشان است؛ مسیح مهاجری در این خصوص به نکاتی اشاره میکند و میگوید: بعضی از آقایان مراجع با زیاد صحبت کردن موجب شدند که اهمیت حرف زدن در بین مردم از بین برود؛ اما خصوصیت آقای سیستانی این است که به اندازه حرف میزنند لذا صحبتهای ایشان اثر میگذارد. اجازه نمیدهند خیلی از ایشان فیلم و عکس بگیرند و این توجه بسیار آیتالله سیستانی به جایگاه روحانیت و تلاش برای حفظ آن را میرساند.
متن گفت وگوی شفقنا با حجتالاسلام والمسلمین مسیح مهاجری را میخوانید:
* در دوران حکومت صدام، حوزه علمیه نجف و مراجع تا مدتها تحت فشار بودند تا اینکه پس از سقوط صدام، حوزه نفس تازهای گرفت. در این میان نقش مرجعیت به ویژه آیتالله سیستانی در جوشش و اعتلای حوزه نجف اشرف در این دوره چه بوده است؟
نقش حضرت آیتالله العظمی سیستانی را باید چند قسمت کنیم و درباره هر قسمت جداگانه حرف بزنیم؛ یک بخش مربوط به زمان صدام، بخش دوم مربوط به زمان سقوط صدام یعنی همان اوج درگیریهای داخل عراق و اشغال عراق، بخش سوم مربوط به دوران اشغال و بخش چهارم به بعد از تمام شدن اشغال عراق و رفتار و نحوه مواجه ایشان با مجموعه حکومتی و کشور مربوط میشود.
در دوران صدام حوزه علمیه نجف به شدت در خطر بود، حزب بعث با تشیع و به ویژه حوزه علمیه نجف مشکل داشت و درصدد ریشه کن کردن آن بود، برای این اقدام بهانه خوبی هم داشت و آن این بود که مراجع بزرگ در نجف، ایرانی یا غیرعراقی هستند.
من معتقدم حضرت آیتالله سیستانی بسیار هوشمندانه از حوزه علمیه نجف در آن دوران حفاظت کردند و کاری کردند که صدام و حزب بعث عراق نتوانستند به هدف خود در مورد حوزه علمیه نجف برسند، ایشان سر و صدا و مقابله نکردند بلکه همه را توصیه به آرامش کردند و این به معنای سازش نبود بلکه به معنای تحفظ برای نگهداری ریشه حوزه نجف بود. در آن زمان یعنی دهه ۵۰ تا ۶۰ به دلیل جریانی که صدام راه انداخته بوده عدهای به ایران آمدند و تقریبا حوزه خالی شده بود و نگاه داشتن حوزه با آن خصوصیات و دشمنیهایی که وجود داشت، کار ماهرانه و بسیار بزرگی بود و آیتالله سیستانی با هوشمندی تمام این کار را انجام دادند؛ من معتقدم اگر عملکرد آیتالله سیستانی در آن مقطع نبود، حوزه نجف از بین میرفت و هدف صدام محقق میشد.
مرحله سقوط صدام، دوره زمانی بسیار حساسی بود؛ یک مرجع تقلید مورد توجه عامه مردم بود و در زمینه حذف صدام و هم صدایی با کسانی در این خصوص، بسیار از او توقع میرفت؛ در آن دوران نیز، آیتالله سیستانی بسیار هوشمندانه برخورد کردند، نگاه اصلی ایشان این بود که باید موجودیت حوزه حفظ شود و در عین حال به گونهای رفتار شود که صدام از بین برود، من آن زمان به عراق رفت و آمد میکردم و دیدم اتهاماتی مبنی بر اینکه در مقابل امریکا سکوت کردن و کاری نکردن علیه آیتالله سیستانی وجود دارد در حالی که ایشان در آن شرایط نباید کار بیشتری میکردند تا صدام سقوط کند. به نظر من در آن مقطع زمانی ایشان کار هوشمندانهای انجام دادند، هم از حوزه حفاظت کردند و هم به گونهای عمل کردند که بدون لطمه به حوزه و مرجعیت، صدام حذف شود.
مرحله بعدی، دوران اشغال بود؛ آمریکا عراق را به اشغال خود در آورده بود، بر روی دیوارهای نجف، کوفه و کربلا برای آمریکا و حتی رئیسجمهور آن زمان شعار نوشته بودند؛ در آن دوره نیز انتظاراتی از مرجع تقلید بزرگی مانند آیتالله سیستانی وجود داشت که در برابر اشغال کشور اقداماتی درست انجام دهد، برای تحقق این امر راههای مختلفی وجود داشت، اما هوشمندانهترین راه را حضرت آیتالله سیستانی انتخاب کردند و آن این بود که با مردم به گونهای صحبت کردند که از این دوران برای تدوین قانون اساسی مورد نیاز و مناسب عراق استفاده شود. با توجه به طمعهای زیادی که آمریکا در آن زمان نسبت به عراق داشت؛ اقدام آیتالله سیستانی بسیار بزرگ و مهم بود.
من در کتاب «آیتالله سیستانی و عراق جدید» به صورت تفصیلی بیان کردم و با استناد به مطالب ایشان و اسنادی مطرح، نشان دادم که آیتالله سیستانی در مقابل توطئههای شدیدی که برای انحراف مسیر قانون اساسی صورت میگرفت، چه اقداماتی انجام دادند و همین اقدامات موجب شد قانون اساسی در حدی که ممکن بود در شرایط اشغال به نفع ملت عراق تدوین شود؛ در حال حاضر اگر به قانون اساسی عراق دقیق عمل شود، یک قانون اساسی خوب است البته خوب به معنای متناسب با شرایط عراق، شرایط اشغال و قومیتها و مذاهب. آیتالله سیستانی در برابر برخی از مسایل ایستادند و سخت گیری و مقابله کردند، از جمله مقاومتهای آیتالله سیستانی میتوان به رد درخواست دیدار حاکم نظامی آمریکا اشاره کرد؛ در آن زمان دفتر حضرت آیتالله سیستانی بیانیههایی صادر کردند و بسیاری از نظراتی که به ایشان نسبت داده بودند را رد کردند و نظرات روشن این مرجع تقلید را اعلام کردند که همه اینها در اسناد و مدارکی که از ایشان منتشر شد وجود دارد و من در کتابم از برخی از این اسناد استفاده کردم؛ اگر این مقاومتها و اقدامات صورت نمیگرفت، قانون اساسی عراق که معتقدم بهترین قانون اساسی ممکن هست، تدوین و تصویب نمیشد.
مرحله بعدی زمانی بود که قانون اساسی تصویب شده و دولت بر سر کار آمده است، در این مقطع آیتالله سیستانی بدون دخالت در مسایل اجرایی و درگیر کردن خود و با هدایت و نظارت دقیق نسبت به مسائل، کاری کردند که مرجعیتی که از زمان صدام نگاه داشتند، حفظ شود، مرجعیتی که باید برای هدایت عراق جدید از آنها بهرهبرداری کرد.
آیتالله سیستانی در مقاطع مختلفی حرف دین و حرف مردم را زدند؛ هرجا احساس کردند، دولتی که سرکار آمده، خواسته منحرف شود، کار خلافی انجام دهد و از مسیر قانون اساسی، مردم یا دین فاصله بگیرد، در مقابل آن ایستادند و بدون اینکه در کار اجرایی دخالتی کنند، بیانیه دادند. مشی آیتالله سیستانی در این دوران که تا به حال هم ادامه دارد، این بود که خودشان مستقیماً صحبت نمیکنند، صحبت هایشان را یا از طریق دفتر یا از طریق نمایندگان خودشان در کربلا و سایر مناطق دیگر که نماز جمعه میخواندند بیان میکردند که این نیز روش جدیدی است و ابتکاری که خیلی توانست هم در حفاظت از مرجعیت و حوزه علمیه و هم هدایت دولت در مسیر صحیح قانون اساسی تاثیرگذار باشد. اگر بخواهیم جمع بندی کنیم، به نظرم باید برای چهار مرحله تعبیر هوشمندانه به کار ببریم؛ دورانی که مرجعیت با هوشمندی و ظرافت توانست عراق، مرجعیت، حوزه و ملت را از این مراحل بسیار سخت دوران محاصره عراق عبور دهد.
* چه ویژگیهایی در عملکرد و سیاستهای مرجعیت و آقای سیستانی وجود دارد که به اقتدار،منزلت و محوریت مرجعیت در تحولات عراق انجامید؟
من فکر میکنم در درجه اول دوراندیشی ایشان بسیار مهم بود. دوم اینکه ایشان خیلی به تجربیات تاریخی توجه کرده بودند. در دیداری که در خدمت ایشان بودم به مناسبتی صحبت از تاریخ شد، ایشان گفت من همه کتابهای تاریخ را خواندم. با صحبتهایی که ایشان کردند، من احساس کردم ایشان واقعا به تاریخ نه فقط تاریخ عراق بلکه تاریخ کل منطقه و حتی به صورت اجمالی تاریخ جهان تسلط بالایی دارند. تجربه تاریخی بسیار به انسان کمک میکند تا مشکلات به وجود آمده برای گذشتگان و اشتباهاتی که پیش آمده و خطاهایی که صورت گرفته را متوجه شود و از آن خطاها اجتناب کند و بیاموزد که چگونه از آن مشکلات عبور کند و در حقیقت دارای یک دور اندیشی میشود؛ به نظرم حضرت آیتالله سیستانی یک مرجع دوراندیش هستند؛ نگاه ایشان دور اندیشانه، آینده نگر است.
من در همان دیداری که با ایشان داشتم، گفتم در مورد شما دو نظر وجود دارد، یک نظر اینکه شما در برابر امریکاییها و دیگران کوتاهی کردید؛ نظر دیگر اینکه درست عمل کردید، ایشان جوابی دادند و من احساس کردم نظرشان این هست که کسانی که میگویند در حال حاضر وضع باید اینطور میبود و ایشان نکردند، به آینده توجه نمیکنند، اگر آینده نگری کنند، چنین قضاوتی را نخواهند کرد. من فکر میکنم ایشان دو ویژگی دارند یکی دوراندیشی و پرهیز از تصمیمات عجولانه و دوم تسلط بر تاریخ و استفاده از ادبیات تاریخ.
* اشاره داشتید که آیتالله سیستانی دخالت مستقیم در اجرا نداشتند، بر این اساس ویژگیها و سلوک سیاسی آیتالله سیستانی را چگونه تعریف میکنید؟
یکی از این ویژگیها ورود به سیاست بدون سیاست زدگی است. بسیاری از افراد وارد سیاست میشوند و سیاست زده میشوند، آیتالله سیستانی نیز وارد سیاست شدند ولی سیاست زده نشدند؛ در واقع سیاست ایشان را هدایت نکرد بلکه ایشان سیاست را هدایت کردند؛ گاهی سیاست انسانها را جلو میبرد که این امر بسیار خطرناک است، اما اگر انسان خود سیاست را تدوین و در جامعه پیاده کند دیگر در اختیار سیاست نیست بلکه سیاست در اختیار اوست. به نظرم ورود حضرت آیتالله سیستانی به سیاست بدون سیاست زدگی، اینگونه است و همین مساله یکی از عوامل موفقیت ایشان است.
دوم اینکه ایشان از شرایط عراق، منطقه و جهان فهم بسیار دقیقی داشتند البته فکر میکنم این مساله به دلیل مطالعات زیاد ایشان است؛ من هم خودم در دیدار با ایشان و هم از دیگران شنیدم که ایشان تقریباً هیچ کتابی نیست که منتشر شود و نخوانده باشد. من در یکی از دیدارهایم چند تا از کتابهایم را برای ایشان بردم و یک کتاب که برای سابق بود و تجدید چاپ شده بود را به ایشان دادم ایشان گفت من این کتابها را خواندم، اوایل اینطور گفته، اواسط اینطور گفته و اواخر اینطور؛ مسلطِ مسلط بودند! برای من بسیار عجیب بود؛ در عین حال گفتند من این کتابها را از شما میگیرم و میخوانم چون چاپ دوم است و ممکن است تغییراتی داشته باشد. دیگران هم که اطلاعاتی در مورد ایشان داشتند، گفتند که ایشان مرتب کتابهای جدید را میخوانند.
یک تجربه دیگر من این بود که در ایام نوروز یکی از سالها که من عراق مشرف بودم و به خدمت ایشان رفتم، ایشان سوالاتی از من درباره مسالهای که در ویژه نامههای نوروز یکی از روزنامههای ایران چاپ شده بود، پرسیدند و گفتند که من چنین چیزهایی را خواندم؛ در حالی که خود من با اینکه روزنامه نگار بودم، ویژه نامه آن روزنامه که برای ایام تعطیلات نوروز منتشر شده بود و قاعدتاً ما باید در تعطیلات یا بعد از تعطیلات میخواندیم و در ایران هم منتشر شده بود هنوز نخوانده بودم؛ اما آیتالله سیستانی با اینکه در نجف بودند این ویژه نامه را مطالعه کرده بودند. برای من خیلی جالب بود که ایشان در اولین فرصت اولاً این مطالب را به دست میآورند و ثانیاً مطالعه میکنند. بسیاری از ما کتابها را کنار دستمان میگذاریم، اما ایشان به طور دقیق مطالعه میکنند و مطالب را تا آخر دنبال میکنند و بعد هم در ذهنشان میماند. حافظه بسیار خوبی دارند و مطالب را دقیق نقل میکنند و درباره آن صحبت و سوال میکنند.
مساله دیگر توجه دقیق ایشان به حفاظت از جایگاه مرجعیت است؛ بعضی از آقایان و علما هستند که وقتی وارد سیاست میشوند شاید جایگاه روحانیتی خودشان در هر ردهای که باشند را گم کنند و دیگر به آن توجه نکنند، اما ایشان دقیقاً و در همه حال به این نکته یعنی جایگاه روحانیت توجه میکنند؛ نمونههایی از این توجه در عملکرد ایشان وجود دارد به عنوان مثال خودشان به طور مستقیم در مورد مسایل صحبت نمیکنند و اجازه نمیدهند خیلی از ایشان فیلم و عکس بگیرند، من هر زمان که به دیدار ایشان رفتم، دیدم اتاق خالی است و تنها یک آقایی کنار ایشان نشستهاند، این مسایل نکات بسیار مهمی است؛ فهم من از این مسئله این است که ایشان برای حفاظت از مرجعیت اهمیتی قائل هستند و میخواهند آن را حفظ کنند و معتقدم این مساله یعنی حفظ مرجعیت را اصل قرار دادند و هرکاری که میکنند برای حفاظت از مرجعیت است چرا که در پرتو مرجعیت هر کار دیگری را میتوان انجام داد. من معتقدم این عوامل در موفقیت ایشان در امور بسیار موثر است.
* آیتالله سیستانی چه موضعی نسبت به اشغال عراق داشتند و سیاست ایشان چگونه اوضاع عراق را متاثر ساخت؟ و هنگامی که قدرت به دست نیروهای عراقی رسید چه تغییری در سیاستهای ایشان رخ داد؟
یکی از کارهای مهم و تاثیرگذار ایشان این است که اشغال را به رسمیت نشناختند. آمریکا بسیار تلاش کرد که ایشان اشغال را به رسمیت بشناسند، اما به رسمیت نشناختند. اینکه کسی اشغال کشور را به رسمیت نشناسد و در عین حال مقابله با اشغال کردن، ورود به جنگ و درگیری را مصلحت نداند و جنگ را به رسمیت نشناسد، بسیار مهم و یک سیاست مبتکرانه است و حضرت آیتالله سیستانی با وجود اینکه مخالفتهای زیادی با ایشان به خاطر جنگ نکردن با آمریکا وجود داشت، سیاست نو و مبتکرانه را در پیش گرفتند و جنگی با آمریکا راه نیانداختند، اما راهی پیدا کردند و اشغال را پایان دادند. میتوان دو نتیجه از سیاست گرفت یکی حفاظت کشور یعنی اینکه کشور تحت سلطه نباشد و دوم اینکه قانون اساسی قابل قبولی وجود داشته باشد؛ آیتالله سیستانی توانستند این حرف اساسی و قیمتی «هر نفر یک رای» را در عراق به کرسی بنشانند و در قانون اساسی هم بگنجانند؛ این یعنی دموکراسی.
در یک جمله حضرت آیتالله سیستانی توانستند دموکراسی را در عراق در قالب قانون اساسی پیاده کنند و به اشغال آمریکا بدون هرگونه درگیری پایان دهند.
* در کشوری که دموکراسی هیچ معنایی نداشت
اصلا اینکه هر فردی از هر قوم و قبیلهای یک رای داشته باشد، در زمان صدام و حتی بعد از آن، معنایی نداشت اما در حال حاضر معنا پیدا کرده لذا کسانی که سعی میکنند عراق را به هم بریزند در مقابل قانون اساسی گیر میکنند و به بن بست میخوردند.
در میان کشورهای عربی نکتهای وجود دارد و آن این است که تقریباً یا تحقیقاً عراق با به رخ کشیدن دموکراسی خود، همه کشو.رهای عربی را دچار انفعال کرده است به عنوان مثال در مصر، عربستان و دیگر از کشورهای شیخ نشین دموکراسی وجود ندارد.
یکی از این نمایندگان مجلس عراق در مقابل سفیر عربستان صحبت زیبایی کرد و گفت: «ما در عراق دموکراسی داریم، قانون اساسی، مجلس، نخستوزیر و رئیسجمهور طبق رای مردم انتخاب میشوند، اما شما در تاریخ عربستان تنها یک بار انتخابات آن هم در صدر اسلام داشتید که آن را هم به هم زدید و به نتیجه آن عمل نکردید.» در حال حاضر کشورهای عربی در برابر عراق و قانون اساسی این کشور منفعل هستند؛ علیه عراق توطئه بسیار میشود اما چون همه نهادهای قانونی عراق مبتنی بر قانون اساسی و رای مردم است، کاری از دستشان بر نمیآید و این هنر مرجعیت را نشان میدهد؛ در حقیقت حضرت آیتالله سیستانی با هنر و دوراندیشی خود عراق جدید را دیده بود؛ عراقی که به دموکراسی خود ببالد و از دیکتاتوری در آن خبری نباشد.
من میخواهم از این نکته و فرصت استفاده کنم و بگویم در عراق همه مسائل را همین آقایی که برای او جایگاه قانونی در قانون اساسی تعیین نشده و البته خود هم نخواسته که جایگاهی تعیین شود، توانسته هدایت کند و به نحو احسن هم هدایت کرده است. اینها ویژگیهای مهمی است که در کار ایشان هست و موفقیتهای ایشان مبتنی بر این اصول است.
* مهمترین راهبرد ایشان برای حفظ وحدت عراق در این دوران و دوری از افراط گرایی مذهبی و فرقه گرایی در جهان اسلام چه بوده است؟
ایشان میگفتند ایران باید با کشورهای عربی بزرگ روابط خوبی داشته باشد در این صورت ما هم در اینجا در آسایش خواهیم بود و مشکلی نخواهیم داشت، همچنین شیعیان و اهل سنت در همه کشورهای عربی در آرامش خواهند بود و به صورت مسالمت آمیز با یکدیگر زندگی خواهند کرد. ایشان در عین حال که هیچ جا بلندگوی تقریبی بودن را در دست خود نگرفتند، اما در عمل تقریبی عمل کردند. این صحبتی که اکنون به عنوان تقریب وجود دارد از زمان مرحوم آیتالله بروجردی و شیخ شلتوت در ایران، مصر و دانشگاه الازهر وجود داشت و مدتی متوقف شد، اما بعدها در دوران جمهوری اسلامی توسط حضرت آیتالله خامنهای دوباره احیا شد و مجمع تقریب تشکیل شد. من معتقدم فعالیتهای تقریب مذاهب که در ایران به صورت رسمی و با اسم و سر و صدا و بودجه انجام میشود، آیتالله سیستانی بدون اینکه حرفی از تقریب زده باشند و موسسهای به نام تقریب داشته باشند، عملاً تقریب را هم در داخل و هم در خارج از عراق انجام دادند؛ یعنی ایشان هرجا که احساس کردند برای اهل سنت مشکلی وجود دارد با تمام قوا تلاش کردند مشکل را برطرف کنند و هرجایی که احساس کردند حتی برای ادیان دیگر مانند مسیحیان مشکلی وجود دارد، آرام نگرفتند، افرادی را بسیج کردند و به دولت دستور دادند مشکل را دنبال و برطرف کنند.
من در یکی از سفرهایم به عراق با مسیحیان این کشور صحبت کردم، آنها از حضرت آیتالله سیستانی بسیار تشکر میکردند و میگفتند آیتالله سیستانی با تمام قدرت تلاش کردند دولت را به این سمت هدایت کنند که ما دچار مشکل نباشیم. آیتالله سیستانی در برابر اقوام هم همین رفتار را دارند؛ به عنوان مثال زمانی که برای آقای طالبانی حادثهای پیش آمد، با اینکه ایشان به عنوان مرجع تقلید دارای سطح بالایی هستند، اما برای طالبانی پیام فرستادند و این کار بسیار هوشمندانه، دقیق و ظریف بود.
نکته دیگر اینکه هرجایی که مساله کُرد و عراق پیش میآید، آیتالله سیستانی وارد میدان میشوند و نمیگذارند که اتفاقی بیافتد. یکی از رجال عراق که قرار بود نخستوزیر شود، به آیتالله سیستانی به او ایراد داشتند و آن این بود که ایشان نگاه خیلی روشنی نسبت به کردها ندارند و میان کرد، ترکمن و عرب تفاوت قائل هستند. آیتالله سیستانی از بودجهای که در اختیار داشتند، هزینه کردند تا مشکلات کردها را حل کنند؛ همه اینها بدین معناست که ایشان شیعه، سنی، کُرد، عرب، ترکمن، ایزدی و همه را یکسان دیدند و میبینند. به همین دلیل وقتی ایشان اعلام بسیج عمومی برای مقابله با داعش میکنند همگی از هر قوم و مذهبی تبعیت میکنند و به میدان میآیند و همین مساله یکی از رموز موفقیت این مرجع تقلید است. در حال حاضر مرجعیت آیتالله سیستانی در عراق، تنها مرجعیت شیعه نیست بلکه مرجعیت مطلق است.
* راهبرد ایشان در خصوص ارتباط و تعامل با حکومت ایران و حوزه سیاست در ایران چگونه بوده است؟ و ایشان چه رویکردی را در این زمینه پیشنهاد میکنند؟
محور اصلی برخورد ایشان با مسائل ایران تعامل است، تقابل نیست. یعنی همیشه سعی کردند که با دولت، رهبری و نظام اسلامی ایران تعامل داشته باشند. تفاوت میان تعامل و تقابل این است که گاهی انسان به چیزی که قبول ندارد پرخاش میکند، اعتراض و دعوا میکند که این میشود تقابل، اما تعامل این است که بسیار ملایم، خصوصی و محرمانه مطالب و نظرات را منتقل کند و ایرادها را بگوید. پیشنهاد بدهد و بگوید به نظرم اینطور باشد، بهتر است. من مطلع هستم که آیتالله سیستانی این را مرتب و در سطوح مختلف داشته و دارند و تلاش کردند صحبتهای خودشان را در قالب توصیه، نصیحت دلسوزانه و مشفقانه بیان کنند و در این مسیر برای ایشان فرقی نمیکند کشور ایران باشد یا عراق؛ هر دو را بلد اسلامی و متعلق به مسلمانان میدانند و حتی ایران و عراق را عمق استراتژیک یکدیگر میدانند بنابراین ایشان محور اصلی کارشان تعامل بوده و همراه این تعامل هیچ گاه از تذکر دادنهای خیرخواهانه کوتاهی نکردند؛ خیرخواهانه بدین معنی که شما هیچ وقت مشاهده نکردید که بعد از دیدار مسئولین ایرانی در سطوح مختلف، روسای قوا با آیتالله سیستانی، یک بیانیه، اطلاعیه یا خبری از سوی دفتر ایشان منتشر شود مبنی بر اینکه در این دیدارها چه گذشت و چه صحبتهایی شد؛ من این شیوه را شیوهای بسیار زیبا و موثر میدانم و معتقدم این شیوه بسیار توانسته در تعامل مثبت بین عراق، ایران و مرجعیت نجف با ایران تاثیرگذار باشد.
* در داخل ایران و عراق برداشت و برخورد با سیاستهای آیتالله سیستانی متفاوت است، یکی از بحثهایی که این تفاوت برخوردها را نمایان کرد بحثی بود که در مورد نوری المالکی مطرح شد؛ این در حالی است که به گفته شما اتفاقا آیتالله سیستانی همواره ایران و عراق را عمق استراتژیک یکدیگر میدانند و بر این مساله تاکید دارند. به نظر شما چرا آنقدر برداشتها از سیاستهای ایشان در بین دو کشور ایران و عراق متفاوت است؟
بله! ایشان در جاهایی در مورد همین مثالی که شما زدید گلهمند هم بودند، احساس کردند به بعضی از نظرات توجهی نمیشود، اما صبر کردند؛ صبر مشفقانه، ناصحانه و خودداری از دخالت.
آیتالله سیستانی تذکراتی را به صورت محرمانه، در آنجاها که نظرات مخالفی داشتند، دادند و صبر کردند البته از این صبر نتیجه هم گرفتند. یعنی با صبر خود رسیدند به خواستههایی که مورد نظرشان بود و تاثیر هم داشت بنابراین به آن مواردی که تا به حال گفتم این برخورد صبورانه که بسیار مهم است را هم اضافه میکنم.
* در خصوص اختلافات منطقهای و گاهی دینی در منطقه، ایشان چه سیاستی را در خصوص ارتباط با کشورهای اسلامی و منطقه مد نظر داشته اند؟
یکی از کارهای بزرگی که ایشان کردند، اقداماتی مربوط به مسائل منطقه است. اوایل که مساله بحرین پیش آمده بود، من به عراق رفته بودم، دیدم هیئتی از بحرین خدمت آیتالله سیستانی آمدند تا اوضاع بحرین را گزارش دهند و درخواست کمک داشتند؛ آیتالله سیستانی هم به صورت غیر مستقیم با مسئولین بحرین ارتباطات برقرار کردند و علاوه بر ذکر نکاتی، آنها را نصیحت کردند.
مشابه همین تعامل را در مراحلی با مسئولین عربستان سعودی و سایر کشورها داشتند بدون این که حالت رسمی به ماجرا بدهند، ایشان بدون اینکه اعلامیهای منتشر کنند در مسیرهای قوی اما غیرعلنی قدمی بر میدارند و نظرات خود را بیان و خواستههای خود را عموماً در قالبهای دینی مطرح میکنند و تلاش میکنند روابط شان همیشه به عنوان مرجعیت با کشورهای عربی و منطقه به صورت مثبت حفظ کنند. ایشان هم به اسلام و هم به امور مسلمانان و شیعیانی که در این کشورها هستند، فکر میکنند و خواهان حفظ آنها هستند و درگیری را در هیچ یک از کشورها جایز نمیدانند.
اینکه بحرینیها در مقابل آل خلیفه دست به اسلحه نبردند و مسالمت آمیز برخورد کردند، یکی از توصیههای آیتالله سیستانی است، و این نشان میدهد ایشان علاوه بر حفظ روابط خود با کشورها و دولتها، تاکید بر انجام اقدامی برای جلوگیری از تنش و درگیری دارند چرا که با تنش چیزی حاصل نمیشود؛ به نظرم تجربه آیتالله سیستانی از دوران اشغال عراق به بعد، تجربه بسیار گران بهایی است که باید در تاریخ به صورت برجسته ثبت شود و آیندگان از آن استفاده کنند و به نفع امت اسلامی هم هست.
* اگر بخواهیم ایشان را با آیتالله خویی مقایسه کنیم، از منظر ارتباط و دخالت در حوزه سیاست چه شباهت یا تفاوتهایی بین این دو مرجع وجود دارد؟
یکی از ویژگیهای آیتالله سیستانی را میگویم و با این ویژگی هر مقایسهای خود به خود به عمل میآید. من معتقدم راهبرد سیاست یک کشور بدون دخالت در اجرا هنر اختصاصی حضرت آیتالله سیستانی است. وقتی میگویم هنر اختصاصی آیتالله سیستانی است، دیگر شما میتوانید ایشان را از همه جدا کنید و با هرکسی که میخواهید، مقایسه کنید. این هنر به عنوان هنر اختصاصی تا به حال جواب داده است. به نظرم هنر و ویژگی با یکدیگر متفاوت هستند، ویژگی ممکن است انسان را به نتیجه برساند یا نرساند، اما وقتی میگوییم هنر یعنی به نتیجه رسانده است. به همین دلیل تا این حد به هنر بودن تاکید میکنم.
* آیا ایشان به حوزه سیاست به مفهوم اختیار گرفتن قدرت سیاسی و انحصار حکومت به فقها باور دارند؟
در مورد اینکه فقیهی وارد سیاست شود و در سیاست دخالت و آن را از راه قانون هدایت کند و خود را وارد اجراییات نشود؛ لازم نیست بگوییم آیا چنین نظری در تئوری از نظر فقهی وجود دارد یا خیر، ما به عمل کار داریم، زمانی که فقیهی وارد سیاست میشود، سیاست را هدایت میکند و یک کشوری را به درستی با آن سیاست پیش میبرد، این یعنی اینکه فقیه میتواند وارد سیاست شود و بسیاری از اقدامات را هم میتواند انجام دهد و در عمل هم این اتفاق میافتد؛ این مساله را شما روی تئوری فقه ببرید، در آنجا تئوری فقه به درد میدان عمل میخورد؛ اگر کسی در میدان عمل به چیزی عمل کرد بدین معنی است که در تئوری و نظریه پردازی هم به همین صورت است.
* با توجه به اینکه ایشان شاگرد آیتالله العظمی خویی و فرزند حوزه نجف اشرف بودهاند و در عین حال با دوران امام خمینی هم عصر شده و انقلاب اسلامی را تجربه کردهاند. آیا میتوان از سلوک ایشان نتیجه گرفت که ایشان راهی بین این دو تجربه را انتخاب کرده اند؟
من روش ایشان را بردن نهاد مرجعیت به طرف نظارت موفق بر حکومت میبینم و بسیار مثبت است البته ممکن است این روش در جایی جواب دهد و در جای دیگر جواب ندهد بنابراین مقایسه برای جایی است که مکان و زمان هر دو یکی باشد و شما بخواهید در آن مکان و زمان دو روش را کنار هم بگذارید و با هم مقایسه کنید. به نظرم مقایسهای که به آن اشاره کردید، چون برای دو مکان و زمان است، امکان پذیر نیست، اما به طور کلی روشی که آیتالله سیستانی به کار بردند، روش موفقی بوده و باید آن روش را به صورت اختصاصی هم تعریف و هم بررسی کنیم و نتیجه آن را ببینیم.
* آیا میتوان تجربه سیاسی آیتالله سیستانی در این مدت را نمودی از جامعه مدنی تعریف کرد و نهاد مرجعیت را واسطهای بین دولت وملت تعریف کرد؟
اصلاً دوست ندارم که مرجعیت را واسطه بین مردم و حکومت تلقی کنیم، تعبیر خوبی نیست. من دوست دارم بگویم که مرجعیت و مردم یکی هستند و دو دسته نیستند، آنجا که شما واسطه قرار میدهید، دو دسته میشوند. من میگویم ویژگی مرجعیت این است که با مردم یکی باشد، در این صورت امتیازی برای آن واسطه دارد و خود به خود زبان و دل مردم میشود. اگر بگوییم که مرجعیت حاکم رسمی و غیر دولتی بر قلبها، دلها و فرمانروای مردم است و با مردم یکی است و واسطه نیست بیشتر جایگاه مرجعیت را حفظ کردیم اما جامعه مدنی در مسائل سیاسی و اجتماعی تعریفهایی دارد و ممکن است یک زوائدی بر آنچه که ما در کار مرجعیت میبینیم داشته باشد. منهای آن زوائد و حواشی اگر جامعه مدنی را اینگونه تعریف کنیم و بگوییم آنچه که نظر و رای مردم است، به نظرم حضرت آیتالله سیستانی در عراق زیباترین طرح برای جامعه مدنی را پیاده کردند.
شما از جامه مدنی چه میخواهید؟ میخواهید که هر کسی یک رای داشته باشد و رایشان نافذ باشد؟ میخواهید مردم در تصمیم گیریها مشارکت داشته باشند و به حق شان برسند؟ معتقدم آیتالله سیستانی همه اینها را در جامعه ترسیم کرده و به وجود آوردند.
* از این منظر چه تفاوت و شباهتهایی بین حوزه نجف اشرف و قم وجود دارد؟
به نظرم حوزه قم در زمان خود کار خوبی کرد، انقلاب کرد و یک رژیم را از پای درآورد و یک نظام مردمی اسلامی به وجود آورد. حوزه نجف در دوران حضرت آیتالله سیستانی یک انقلاب به معنایی که در ایران اتفاق افتاد، انجام نداد. اگر تفاوتی باشد در اینجاست؛ اما آیتالله سیستانی کاری کرد که محصول آن همان شد که در ایران صورت گرفت البته با این تفاوت که وجود ولایت فقیه که در قانون اساسی ایران وجود داشت به خواست خود ایشان وارد قانون اساسی عراق نشد.
بنابراین من معتقدم حوزه علمیه قم در زمان خودش کاری کرد کارستان. حوزه علمیه نجف هم در زمان خودش با زعامت حضرت آیت اله سیستانی همان کاری را کرد که باید میکرد. هر دو حوزه به وظیفه دینی و حوزوی خود عمل کردند؛ شیوهها متفاوت، اما نتیجه به نفع مردم هر دو کشور بود.
* درخصوص سلوک شخصی و شخصیتی آیتالله سیستانی نمیتوان صحبتی نکرد؛ ایشان چه میزان بر سلامت بیت حساسیت دارند؟ دلیل این حساسیتها چیست و چه نمودهایی دارد؟
من در بیت حضرت آیتالله العظمی سیستانی، دو سه خصوصیت را که شنیده بودم عیناً دیدم و آن ساده زیستی آیتالله سیستانی و بیت ایشان بود؛ منزلی که ایشان اکنون در آن زندگی میکنند، همان منزل معمولی است که قبل از شرایط فعلی در آن حضور داشتند. من وقتی آنجا میرفتم، یاد امام(ره) میافتادم؛ حسینیه جماران که فقط برای سخنرانی ایشان بود را میخواستند رنگ کنند امام نگذاشتند. من خردادماه سال گذشته مقالهای نوشتم در اعتراض به ساخت و سازهایی که در حرم حضرت امام انجام گرفته، به مذاق برخی خوش نیامد، ولی این متن مبتنی بود بر همان نگاه؛ یعنی اینکه امام ساده زیست بودند و ساده زیستی را تا آخر حفظ کردند و مردم امام را همینطور میشناختند و تا آخر هم باید همینطور باقی بماند، نباید با تشریفات و مجلل بودن در هم شود.
ساده زیستی علاوه بر خود شخص آیتالله سیستانی و بیت ایشان، در پذیرایی از مهمانان هم وجود دارد، رفته بودیم برای دیدار ایشان در اتاقی که منتظر بودیم که به خدمتشان برسیم، فقط با یک چای عربی و یک لیوان آب خنک از ما پذیرایی کردند. این مساله بسیار مهم است و توجه به زی مرجعیت و زی طلبگی است.
نکته دیگر نظم آیتالله سیستانی است؛ در عین حال که از نظم ایشان صحبت نشده، اما من در دیدار با ایشان، نظم دقیقی که در آنجا بر مسایل سیاسی، ارتباطی، انسانی و رفت و آمدها حاکم است را حس کردم. به عنوان مثال به بنده گفتند نیم ساعت به اذان برای دیدار به بیت ایشان بروم، دقیقا نیم ساعت به اذان تا زمان اذان با ایشان صحبت کردم.
نکته دیگر حفاظت از جایگاه مرجعیت است. من احساس میکنم که بعضی از آقایان مراجع با زیاد صحبت کردن موجب شدند که اهمیت حرف زدن در بین مردم از بین برود؛ اما خصوصیت آقای سیستانی این است که به اندازه حرف میزنند لذا صحبتهای ایشان اثر میگذارد البته باید این را بگویم که وقتی در جلسه خصوصی با ایشان صحبت میکنیم، بسیار میگویند. زمانی که من در مورد موضوعی نکتهای را میگفتم، ایشان در مورد آن موضوع مفصل حرف میزدند؛ بیشتر صحبتهای ایشان برای ما مفید بود و استفاده میکردیم.
یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این است که دنبال اسم نیستند؛ بسیار مکانهای خیریه و بیمارستان از سوی ایشان ساخته شده اما آیتالله سیستانی همواره و همیشه تاکید کردند که نامی از ایشان نباشد. اینکه انسان در گمنامی کاری انجام دهد، خداوند او را بالا میبرد؛ واقعا صحیح و درست است. اغلب مراجع دارای این ویژگی هستند، اما اینکه تا این حد روی این مساله دقت وجود داشته باشد به نظرم بسیار مهم است.
* به نظرتان چرا آیتالله سیستانی از تبلیغ شخصی و بروز و ظهور در بطن قدرت پرهیز دارند؟
به نظرم هیچ دلیلی جز اخلاص ایشان وجود ندارد. قاعدتا آدمی که مخلص است باید اینطور باشد؛ آدمی که اخلاص دارد کار را برای خدا انجام میدهد. پولهایی که در اختیار مرجعیت ایشان قرار میگیرد از عراق، ایران، کشورهای آفریقایی، اروپایی و عربی بسیار زیاد است؛ این پول آدم را از خود بیخود میکند، سطوح بالای معنوی لازم است برای اینکه انسان این همه قدرت داشته باشد ولی خود را مطرح نکند و این نهایت اخلاص است.
* با توجه به شرایط فعلی آینده مرجعیت در عراق و به طور کلی شیعه را چگونه میبینید؟
من دعا میکنم که خداوند به حضرت آیتالله سیستانی طول عمر دهد. تردید ندارم که خداوند جایگاه مرجعیت را حفظ میکند؛ هیچ کسی فکر نمیکرد، آیتالله سیستانی این چنین در دنیا و عراق بدرخشد. وقتی انقلاب اسلامی ایران پیروز شد یا در عراق جریانات صدام شروع شد، اسمی از ایشان نبود، اما دیدیم که چطور مورد توجه و احترام عام و خاص قرار گرفت؛ همه اینها از الطاف خداوند است و من معتقدم خدا در آینده هم دست قدرت خود را نشان خواهد داد.
* با توجه به شرایط فعلی نجف اشرف و سلوک آیتالله سیستانی میتوان گفت که با نجف جدیدی مواجه هستیم؟
حتماً همینطور است؛ من معتقدم نجف توسط مرجعیت حضرت آیتالله سیستانی زنده شده است. در دوران قبل از صدام دورانی داشتیم که بین آمدن امام از نجف تا زمان حذف صدام دوران خاموشی حوزه در نجف بود و خیلی سخت به همه گذشت. سعی دولت عراق بر این بود که نجف خاموش بماند و اصلاً بمیرد. درایت حضرت آیتالله سیستانی جلوی این را گرفت. وقتی مسائل حذف صدام در عراق پیش آمد. ایشان با کارهایی که کردند نجف را در دنیا مطرح و دوباره آن را زنده کردند.
حوزه نجف دو معنا دارد، یکی معنای اسمی که به برکت حضور آیتالله سیستانی است و دیگری به معنای درس و بحث و علم؛ معتقدم آیتالله سیستانی در این مسیر بسیار هوشیاری به خرج دادند چون نقشهای وجود داشت مبنی بر اینکه حوزه علمیه نجف در مقطعی شلوغ و پر هرج و مرج شود تا بتوان در آینده سوءاستفادههایی از این هرج و مرجها کرد، اما ایشان با تدبیری که کردند مانع اجرایی شدن این نقشه شدند و همچنین مانع نفوذ بعضی از عناصر که خواستار جلوگیری از رشد علمی حوزه علمیه نجف بودند، شدند و همین مساله بسیار به رشد علمی نجف کمک کرد لذا در حال حاضر مشاهده میکنیم که نجف بسیار رشد کرده است؛ آیتالله العظمی سیستانی از دو طریق مرجعیت نجف را در دنیا مطرح کردند، یکی از طریق خدمت رسانیهای بسیاری که به عراق کردند و دوم از طریق احیای علمی حوزه نجف و جلوگیری از خسارتی که عدهای در نظر داشتند به نجف وارد کنند.
انتهای پیام