خرید تور تابستان

روایت‌های تلخِ کارکنان روزنامه دولت از اخراج در آستانه‌ی بازنشستگی

ایلنا نوشت: روزنامه ایران اواخر سال ۱۴۰۱ با تعداد زیادی از نیروهایش قطع همکاری کرد. به سراغ چند نفر از باسابقه‌ترین‌ها رفتیم تا روایتِ تلخِ اخراج را از زبانِ خودشان بشنویم؛ کسانی که تنها چند ماه تا پایانِ دورانِ کاری‌شان باقی مانده بود و یک‌شبه پرونده‌ی سال‌ها کارشان را به دستشان دادند و از «ایران» بیرونشان کردند و… .

روزنامه ایران اواخر سال ۱۴۰۱ با تعداد زیادی از نیروهایش قطع همکاری کرد؛ از خبرنگار گرفته تا ویراستار و کادر اداری، از نیروی جوان تا نیروی با سابقه و در آستانه‌ی بازنشستگی؛ ظاهرا مسئولانِ روزنامه بی‌هیچ آداب و ترتیبی دست به یک تعدیل گسترده زدند و هر که را خواستند بیرون کردند! در موردِ علتِ این تعدیل دلایلِ مختلفی بیان شده؛ آن‌ها که اخراج کرده‌اند، کمبودِ بودجه را دلیل می‌آورند و آن‌ها که اخراج شده‌اند، می‌گویند که اگر بودجه کافی نیست، چرا تعداد زیادی نیروی تازه کار جذب شده است؟ برخی نیز معتقدند یکسان‌سازی از مهم‌ترین دلایلِ اخراجشان بوده است. 

روایت‌های تلخِ اخراج

برای آنکه بدانیم چه بر سرِ این نیروها آمده، به سراغ چند نفر از باسابقه‌ترین‌ها رفتیم تا روایتِ تلخِ اخراج را از زبانِ خودشان بشنویم؛ کسانی که تنها چند ماه تا پایانِ دورانِ کاری‌شان باقی مانده بود و یک‌شبه پرونده‌ی سال‌ها کارشان را به دستشان دادند و از «ایران» بیرونشان کردند… . 

تصفیه کردند و تسویه حسابشان را ندادند

نسرین خادمی، متولد ۱۳۳۷ است و با بیش از ۲۳ سال سابقه‌ی کار در سنِ ۶۴ سالگی، از کار اخراج شده؛ او تا همین ۶ ماه پیش، ویراستار – خبرنگارِ روزنامه‌ی ایران بود و حالا دیگر خانه‌نشین شده است. می‌گوید سال ۸۱ واردِ «ایران» شده و سال ۱۴۰۱ با بی‌رحمیِ تمام اخراجش کرده‌اند! «بهمن ماه در نامه‌ای به من ابلاغ شد که دیگر نیازی به حضور فیزیکی‌‎ام در موسسه نیست، اما تاکید کردند که حقوقم را تا پایانِ سال پرداخت می‌کنند!» 

خودش یکی از مهم‌ترین دلایلِ اخراجش را انتقاد از شرایط کار در روزنامه و نحوه‌ی پرداختِ حقوق می‌داند و می‌گوید: «همراه با جوان‌ترها من و برخی دوستانِ دیگر را هم که سابقه‌ی کار بالا داشتیم اخراج کردند. مشکل‌شان کمبودِ بودجه نبود؛ قصدِ تعدیل داشتند تا نیروهایِ خود را جایگزین کنند که ما را نشانه گرفتند و… .» 

نسرین که قرار بود تا پایان سال ۱۴۰۲ بازنشست شود، حالا به گفته‌ی خودش مستأصل شده است: «بهترین سال‌های زندگی و جوانی‌مان را در روزنامه جا گذاشتیم و اکنون از روزنامه اخراجمان کردند، چه کسی در این سن به من کار می‌دهد تا سوابقم را پُر کنم؟!» 

آنطور که او می‌گوید: برای بازنشستگی اقدام کرده بود اما وقتیِ از کارشناسِ بیمه، حقوق تقریبیِ دورانِ بازنشستگی‌اش را می‌شنود از بازنشستگی انصراف می‌دهد: «با بیست و سه سال سابقه‌ی کار ۶میلیون تومان مستمری می‌دهند! وقتی میزانِ مستمری را شنیدم باورم نمی‌شد! مگر چنین حقوقی هم وجود دارد؟! اگر چند هفته‌ی دیگر می‌ماندم با حداقل حقوقِ سال جدید بازنشست می‌شدم. جایی که بیش از ۲۰ سال در آن کار کردم، حتی حاضر نشد چند هفته فرصت بدهد و حقوق سال جدید را در لیست بیمه برایم رد کند!» 

آنطور که او می‌گوید از سال ۸۱ تا ۸۴ سابقه‌ی بیمه برایش رد نشده و اکنون نمی‌تواند مدرکی برای اثباتِ کار در آن سال‌ها جور کند. «تنها یک راه دارم؛ اینکه نیروهای سابق گواهی بدهند که من آنجا بوده‌ام اما بسیاری از اخراج هراس دارند و نمی‌توانند برگه استشهاد را امضا کنند!» 

برای کار در این سال‌ها، کمتر ازهیچ نصیبشان شده است! آن‌ها را تصفیه کردند و تسویه حسابشان را هم ندادند. «حتی دفترِ روزنامه هم راهم نمی‌دهند! ما را از خودشان نمی‌دانند و… .» 

بیماری بعد از سال‌ها کار پُرفشار و در نهایت اخراج…

حمیده گودرزی، ۴۷ساله است و از سال ۸۶ کارش را به عنوان خبرنگار بخش حوادث در روزنامه‌ی ایران آغاز کرد. روایتِ او را شاید بتوان تلخ‌ترین روایتِ این اخراج‌ها دانست. حمیده در سالِ ۹۴ یک شبه فلج می‌شود. پزشکان یکی از مهم‌ترین دلایلِ بیماریِ او را فشارِ اعصاب و روان می‌دانند. خودش می‌گوید سال‌ها کارِ پُرفشار و استرس‌زا در سخت‌ترین سرویسِ روزنامه‌ی ایران و مواجهه‌ی هر روزه با حوادثِ دردناک، در ابتلایش به این بیماری بی‌تأثیر نبوده است. 

«۱۵ سال در روزنامه ایران کار کردم. بعد از آنکه فلج شدم قطع همکاری نکردند و تا اواخر سال گذشته در روزنامه ماندم. کم نگذاشتم و تمامِ سعی‌ام این بود که معلولیتم تأثیری روی کارم نگذارد. تیمِ جدید که آمد، بعد از ۱۵ سال کار اخراجم کردند. گفتند قرارداد جدید نمی‌بندیم، فقط۱۰ ماه تا بازنشستگی‌ام مانده بود.» 

حمیده بیمار است، تنها زندگی می‌کند و بخشِ زیادی از حداقلِ حقوق ماهیانه‌اش را خرجِ دوا و درمان می‌کند. به او گفته‌اند بودجه نداریم اما او زیر بارِ این حرف نمی‌رود. می‌گوید: «بودجه را بهانه کرده‌اند؛ یک ساختمان قدیمی را هر چند وقت یکبار تغییر دکوراسیون می‌دهند و کلی پول بابتش خرج می‌کنند، آنوقت حقوقِ ۸ – ۷ میلیون تومانیِ ما بودجه را می‌خورد؟! اگر بودجه ندارند، چرا نیروی جدید آورده‌اند؟» 

اگر  اخراجش نکرده بودند، کمتر از ۶ ماهِ دیگر بازنشسته می‌‎شد. حالا نه حقوق دارد و نه حتی سنواتِ ۱۵ سال کارش را داده‌اند. خبرنگاری که بعد از سال‌ها کار، حتی توانِ پرداختِ هزینه‌ی دارو و فیزیوتراپی هم ندارد؛ «فیزیوتراپی برایم واجب است، اما پولش را ندارم. دکترم می‌گوید در این ۶ ماه بدنم پسروی کرده و… .» 

او تنها خبرنگارِ باسابقه‌ی تعدیل شده نیست، اما اخراجش در آستانه‌ی بازنشستگی آن‌هم با توجه به بیماری‌ای که احتمالا بی‌ارتباط با کارش نبوده، جزوِ بی‌رحمانه‌ترین و بی‌شرمانه‌ترین اخراج‌هایی است که تا کنون روایت آن‌ها را شنیده‌ایم. 

۷ ماه تا پایانِ بازنشستگی‌اش مانده بود

ناهید پروری، خبرنگارِ ۴۷ ساله‌ای که تنها ۷ ماه تا پایانِ بازنشستگی‌اش مانده بود. او نیز به سرنوشتِ دیگران مبتلا شد؛ روزنامه ایران یکشبه عذرش را خواست و بدون توجه به سوابق و سن و سالش اخراجش کرد. به او نیز گفته‌اند بودجه نداریم، آنقدر که حتی نمی‌توانیم ۷ ماه بیشتر حقوق بدهیم! 

روایتِ این خبرنگار را از زبانِ یکی از همکارانش می‌شنویم: «اگر اخراج نمی‌شد، احتمالا همین روزها باید جشنِ بازنشستگی‌اش را می‌گرفتیم؛ اما نه بازنشسته شده و نه توانسته سنواتش را بگیرد. خواهر آزاده و جانباز است و خانواده‌اش در نقطه‌ی صفر مرزی زندگی می‌کنند. سرپرستِ خانوار است و از مادرش نگهداری می‌کند. ناهید لیسانس روزنامه‌نگاری دارد و ۱۴ سال در حوزه‌ی جناییِ روزنامه‌ی ایران کار کرد. خودش همیشه می‌گوید کار در حوزه جنایی افسرده‌ام کرده است. مدیرانِ روزنامه بدون توجه به این سوابق و بدون آنکه متوجه باشند چه بر سرِ روح و روانِ خبرنگاران می‌آید، در آخرین ماه‌های کاری‌اش به راحتی اخراجش کردند.» 

این خانم اصلاح‌طلب است!

بی‌نام، نگران بود لج کنند و سنواتش را ندهند! پس از ما خواست که نامش را فاش نکنیم. 

کارش را در روزنامه ایران به عنوان نیروی حق‌التحریر از سال ۸۷ آغاز کرده و در سال ۸۸ بعد از قبولی در آزمون به عنوان نیروی قراردادی جذب شده. بعد از چند سال، فعالیتش را در سایت «ایران آنلاین» ادامه داده و سمت‌های مختلفی هم داشته است. کمتر از دو سال تا بازنشستگی‌اش مانده بود. 

«شنیدم که یکی از مدیران گفته این خانم اصلاح‌طلب است، با او حرف نزنید… .» این جمله را می‌گوید و ادامه می‌دهد: «سر هیچ اخراجمان کردند؛ دلم می‌خواهد بدانم دلیلِ اینکه در این سن و سال و با این سابقه اخراجمان کردند چه بوده؟ هر دلیلی هم که بیاورند باز نمی‌توانند اخراجِ یک نیروی ۱۴ ساله‎‌ی در شرفِ بازنشستگی را توجیه کنند.» 

او نیز مانند دیگر همکارانش ازعدم پرداختِ سنوات بعد از شش ما گله دارد و می‌گوید: «شکایت کرده‌ام تا بعد از شش ماه دسترنجِ ۱۴ سال کار طاقت فرسای خبرنگاریم در «ایران» را بگیرم. ظاهرا ما هیچ حقی نداریم، چون قراردادی هستیم نمی‌توانیم اعتراض کنیم و فقط باید به همان چند میلیون تومانی که ثمره‌ی جوانی‌مان در این روزنامه است دل خوش کنیم که آن را هم باید با شکایت و دوندگی بگیریم! » 

نداشتنِ بودجه بهانه بود، نیروی جدید آوردند 

بی‌نام، از سال ۸۶ کارش را در بخش اداریِ روزنامه‌ی ایران آغاز کرد و ۱۵ سال سابقه‌ی کار دارد. او نیز همان حرفهای همکارانش را تکرار می‌کند؛ اینکه کمبودِ بودجه بهانه بوده و به تازگی تعدادِ زیادی نیروی جدید وارد «ایران» شده است. حرفهای او البته به این دلیل که در بخش اداریِ روزنامه بوده، قابل تأمل است؛ می‌گوید: «حدود ۶۰ – ۵۰ نیروی قدیمی و باسابقه تعدیل و حدود ۲۰۰ نیروی جدید جذب شدند. مدارک این افراد از زیر دست من رد می‌شد و می‌دانم که بسیاری از آن‌ها یا دانشجو بودند و یا اصلا سابقه‌ی کار نداشتند. به هر حال مدیریتِ جدید آن‌ها را به نیرویِ باسابقه ترجیح داد و به بهانه‌ی نداشتنِ بودجه، جایگزین قدیمی‌ها کرد.» 

این کارمندِ سابقِ بخش اداریِ روزنامه‌ی ایران از گفتگویش با یکی از مدیران روزنامه و درخواستش برای ماندن در کار می‌گوید: «به او گفتم پدرم تازه فوت کرده و مادرم تحت تکفلم است، عمرم را پای روزنامه گذاشتم و با این سن و سال احتمالا نتوانم کاری پیدا کنم؛ ما را با لامپ مقایسه کرد و گفت اینجا چند لامپ مهتابی است، اگر یکی را خاموش نکنم همه‌ی لامپ‌ها خاموش می‌شود. گفتم با ۷ میلیون تومان حقوق من می‌خواهید روزنامه را سرپا نگه دارید؟!» 

او می‌گوید: «خیلی‌ها هنوز موفق به دریافتِ بیمه بیکاری نشده‌اند. شنیده‌ام زمانی که بازرسِ تأمین اجتماعی برای بررسیِ وضعیتِ اخراج و مدارک نیروها به روزنامه ایران رفته، به او گفته‌اند که افرادِ اخراج شده اغتشاشگر و با بیگانگان در ارتباط بوده‌اند و… . نیروهای اداری و خدماتی و تأسیساتی چه ارتباطی می‌توانند با بیگانگان داشته باشند؟!» 

اخراج؛ سرنوشتِ نیرویِ کارِ موقتِ بدونِ تشکل

چنگِ اخراجِ این‌بار دامانِ همکاران ما را گرفته است؛ آنهم در روزنامه‌ای موسوم به روزنامه‌ی دولت. دلیلِ اخراج – یا همان‌عدم تمدید قرارداد – چیست؟ کسی نمی‌داند، کسی بازخواست نمی‌شود. کسی نمی‌تواند به این اخراج‌‎‌های گسترده اعتراض کند. کسی نمی‌تواند بپرسد که چرا و به چه حقی نیرویی با سابقه‌ی کارِ بالای بیست سال به راحتی و تا این حد بی‌شرمانه و غیرمنصفانه اخراج شده؟ از طرفِ «ایلنا» با محمدحسن روزی‌طلب، مدیرعاملِ «ایران»، تماس گرفتیم تا علتِ این تعدیل‌ها را بدانیم اما او حاضر به پاسخگویی نشد. 

اخراج در سنِ ۶۵ سالگی؟! اخراج در آستانه‌ی بازنشستگی؟! کدام مرجعِ حل اختلاف می‌تواند چنین رأیی را باطل کند؟ هیچ. به لطفِ قراردادهای موقت، هیچ دادگاه و مرجعی قدرتِ این را ندارد که چنین حکم ناعادلانه‌ای را باطل کند و این تلخ‌ترین بخش ماجراست. نسرین خادمی، حمیده گودرزی، ناهیدپروری و بسیاری دیگر که نامشان را نیاوردیم، اولین و آخرین افرادی نیستند که بی‌دلیل و به راحتی از کار بیکار شده‌اند. نیروی کارِ موقتِ بدونِ تشکل در ایران، بی‌اندازه ناتوان است. 

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا