خرید تور تابستان

مهمانداری که در سانحه قطار سمنان مفقود شد

روزنامه «اعتماد» نوشت: «محمد اسكندری» مهماندار ٣٠ ساله‌ای است كه در حادثه قطار محور سمنان – دامغان مفقود شد و تا امروز كه ١٧ روز از حادثه می‌گذرد هیچ خبری از او نیست. حالا همسرش از او سخن می‌گوید…

«اون شب خیلی ناراحت بود. اصلا حرف نمی‌زد. نشسته بود رو مبل و زل زده بود به دیوارهای خونه. معمولا آن ساعت‌ها (٨، ٩ شب) تلویزیون را روشن می‌كرد و با هم سریال تماشا می‌كردیم یا اخبار می‌دیدیم. اما اون شب همین‌طور نشسته بود روی مبل و رفته بود تو فكر. دستش را گذاشت رو سینه‌اش و گفت: «قلبم درد می‌كنه. حالم خوب نیست.» سابقه مریضی یا نفس‌تنگی نداشت. خیال كردم همین‌جوری این حرف‌ها را می‌زند، بهش گفتم: «محمد این حرف‌ها چیه می‌زنی؟ ما را هم ناراحت می‌كنی» گفت: «پریسا دلم یه جوری شده. پاشو بریم خونه آقاجون اینا». زنگ زدیم خانه پدرم، خانه نبودند، دیگه خوابیدیم. نصف شب از خواب بیدار شدم تا به سلوا (دختر سه ساله‌مان) شیر بدهم دیدم بیداره. خلاصه ساعت ٦:٣٠ صبح از خواب بیدار شد و رفت كه رفت…»

پریسا تك تك كلمات این حرف‌ها را میان هق هق‌هایی می‌گوید كه راه نفسش را بسته‌اند. «محمد اسكندری» شوهرش است. مهماندار ٣٠ ساله‌ای كه در حادثه قطار محور سمنان – دامغان مفقود شد و تا امروز كه ١٧ روز از حادثه می‌گذرد هیچ خبری از او نیست. پشت تلفن كلمات بریده، بریده پریسا به اشك می‌رسد. تصویر چهره محمد در لحظه‌های خداحافظی جلوی چشم‌هایش است. از آخرین تماس تلفنی‌شان می‌گوید: «ساعت یازده و نیم شب تلفنی با هم صحبت كردیم گفت قرار بود بروی خانه مادرت اینا، رفتی؟ گفتم آره رفتم. بعد حال سلوا را پرسید و تلفنی با هم صحبت كردند. به سلوا گفت كه زود می‌آید.»

دیگر با هم صحبت نكردیم تا اینكه ساعت ٩ صبح یكی از دوست‌هایم كه شوهرش در راه آهن كار می‌كند زنگ زد و گفت كه شماره محمد را می‌خواهد تا به شوهرش بدهد. نگران شدم. شماره را دادم و با موبایلش تماس گرفتم. اما در دسترس نبود. چند ساعت بعد آقاجانم تماس گرفت و گفت كه قطار محمد اینها در راه تصادف كرده. هرچه با راه آهن تماس گرفتیم خبری نشد.»

صدای سلوا دختربچه سه ساله محمد و پریسا پشت تلفن می‌آید. به زور می‌خواهد گوشی را از مادرش بگیرد و صحبت كند. پریسا می‌گوید: «سلوا خیلی بهانه پدرش را می‌گیرد. محمد دقیقا روز تولد سه سالگی سلوا رفت و مفقود شد. گفته بود با كیك تولد سلوا به خانه می‌آید. گفت ماه صفر هم تمام می‌شود و می‌توانیم با هم تولد دخترمان را جشن بگیریم. قرار بود برای تولد سلوا یك كلاه قشنگ بیاورد. اما حالا سلوا پشت سر هم می‌پرسد: «مامان! بابا چرا از قطار نمیاد؟»

گفتند از روی عكس‌های تار شناسایی‌اش كنیم

پریسا می‌گوید هر روز با پدر و برادرهایش راه مراغه تا تبریز را می‌روند و از پزشكی قانونی سراغ شوهرش را می‌گیرند. اما هیچ خبری نیست كه نیست. شب‌ها كه خواب ندارد و چشم می‌زند تا صبح از راه برسد و شال و كلاه كند و راه پزشكی قانونی را پیش بگیرد. می‌گوید: «خانه ما از آن روز تا حالا عزاست. فردای روزی كه خبر مفقودی محمد را اعلام كردند به ما گفتند برای تشخیص هویت محمد به پزشكی قانونی برویم. جسدها را در كاور‌های مشكی گذاشته بودند و خانواده‌ها از روی صورت فوت‌شده‌ها آنها را شناسایی می‌كردند. اما برای شناسایی محمد به ما عكس نشان دادند. عكس‌ها تار بود و واضح نبود. دو روز بعد دوباره به پزشكی قانونی رفتیم و به ما یك حلقه نشان دادند و گفتند كه اگر مال محمد است شناسایی كنیم. حلقه سوخته بود. چند روز بعد هم دوباره تماس گرفتند و گفتند كه حلقه را شناسایی كرده‌اند و مال كس دیگری بوده. دو هفته است كه بی‌خبریم. نه می‌دانیم هست، نه می‌دانیم نیست. اگر هست كجاست؟ چرا پیدایش نمی‌شود؟ چرا در خانه را باز نمی‌كند تا بگوید این همه وقت كجا بوده؟»

صدای گریه‌های پریسا با بالارفتن ضربان قلبش كه از پشت تلفن می‌آید، قطع می‌شود. برادرش گوشی تلفن را می‌گیرد تا بقیه اعضای خانواده او را آرام كنند. برادر پریسا می‌گوید: «فقط یك نفر با یك بی‌دقتی این همه آدم را عزادار كرد، اگر این اتفاق برای خودش پیش می‌آمد چه كار می‌كرد؟»

یك روز بعد از مفقودی محمد، خانه پدری‌مان آتش گرفت

«قاسم» برادر محمد اسكندری هم داغدار برادرش است. خانواده اسكندری همگی اهل روستای هشترود نزدیك مراغه هستند و كار اصلی‌شان كشاورزی است. قاسم می‌گوید: «فردای روزی كه محمد در تصادف قطار مفقود شد خانه پدری‌مان هم در هشترود سوخت. بخاری نفتی آتش گرفته بود. خوشبختانه پدر و مادرم در خانه نبودند اما همه‌چیزمان در آن خانه سوخت.»

صدای قاسم هم پر از اضطراب است. تند تند حرف می‌زند و گاهی میان حرف‌هایش مكث‌های نسبتا طولانی می‌كند تا نفسش جا بیاید. می‌گوید: «برادرم محمد تازه رفته بود مراغه و آنجا خانه‌ای برای زن و بچه‌اش اجاره كرده بود.»

چند ساعت بعد از این اتفاق یكی از دوستانم به من زنگ زد و گفت: «قطاری كه برادرت در آن بوده تصادف كرده. من خندیدم و گفتم مگر قطار هم تصادف می‌كند؟ دیدم جدی حرف می‌زند. بعد بقیه خانواده تماس گرفتند و گفتند كه توی اینترنت دیده‌اند كه قطار محمد تصادف كرده.» حالا پدر و مادر محمد به خانه پسرشان قاسم رفته‌اند و آنجا زندگی می‌كنند. همسر محمد می‌گوید در این ١٧ روز خانه آنها هر روزش «عاشورا شده» در حالی كه در دل «آرزو می‌كنند كه ‌ای كاش در خانه باز شود و او تمام‌قد در آستانه آن ظاهر شود.»

٦ مفقودی در حادثه قطار محور دامغان – سمنان

رئیس پزشكی قانونی كشور به مهر گزارش داده كه ۶ خانواده از قربانیان این حادثه نمونه داده‌اند كه با نمونه‌های جنازه‌ها انطباق ندارد. احمد شجاعی گفت: از حادثه قطار سمنان ۴۳ نفر شناسایی شدند.

رئیس سازمان پزشكی قانونی با اشاره به اعلام اولیه راه‌آهن در خصوص مفقودی‌های حادثه قطار سمنان گفت: راه آهن اعلام كرده بود ۴۹ مورد مفقودی اعلام شده كه مربوط به راه آهن است و باید بررسی انجام شود ما فقط ۴۳ مورد را شناسایی كرده‌ایم. ۶ خانواده نمونه داده‌اند كه با نمونه‌ها انطباق ندارد.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا