وفاق مرد! زنده باد وفاق ملی | عباس موسایی

عباس موسایی، فعال سیاسی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است نوشت:
این روزها سپهر سیاسی خطهٔ سیاسی و فرهنگی ما، به شدتی بیش از پیش، دچار بیماری سیاست زدگی شده است. اگر سیاست را به تأسی از ژاک دریدا، «تدبیر و تصمیم در شرایط فقدان تصمیم و تدبیر» بدانیم، آنگاه آنچه امروز و در شرایط تعلیق سیاست، بیش از هر زمانی بر ما مستولی شده است، نه تصمیم و تدبیر و سیاست که سیاست زدگی است. سیاست معطوف به امر عمومی است که در عصر ِ ملت ـ دولت (nation_state) و دولتهای ملی، امر عمومی همان امر ملی است.
سیاست ملی، برآمده از ارادهٔ عمومی ملت است. آنچه اما در دوران ِ پیش از استقرار دولت چهاردهم با آن مواجه بودیم، ارادهٔ معطوف به قدرت بود، به گونهای که تصاحب عرصهٔ عمومی، از دایره و ارادهٔ عمومی معطوف به خیر و مصلحت عامه به روایت اکثریت شهروندان، مستقل نگه داشته میشد. ناوضعیتی خاص و ناکارآمدی در یکدست سازی، ارادهٔ معطوف به قدرت را به سمت گشایشی حداقلی سوق داد، به گونهای که بخشی از جامعهٔ معترض به وضع موجود، فرصتی برای تغییر را از آن دریافت کرد.
به عبارتی، آنچه در انتخابات خاص چهاردهم، از ناکارآمدی مشروعیت سوز یکدست سازی تا فاصلهٔ حداکثری و شکاف ملت و حاکمیت و بستری که این شکاف برای بازیگری جریان وابستهٔ براندازی خواه و نیز دشمنان ملک و ملت به وجود آورده بود، بهبود خواهان و خردگرایان منافع ملی محور را به این دریافت رسانید که ارادهای برای تغییر شکل گرفته است؛ بنابراین طیفی مؤثر از جامعه برای عدم رأی آوری راست ِ افراطی داخلی و نیز ممانعت از تعمیق فاصلهٔ ملت و حاکمیت، علیرغم همهٔ نگرانیها، همچنان صندوق رأی را انتخاب کرد، همچنان که بخش موثری از جامعه، که تجربهٔ بن بست های متوالی از مشارکت داشت، برای مشارکت در مسیر اصلاح از درون دچار تردید جدی شد، متقاعد نشد و از رأی به پزشکیان، امتناع ورزید.
رئیس دولت برآمده از این انتخابات خاص، خود را در نقش لولای ملت و حاکمیت میدید و از این رو دولت خود را «وفاق ملی» نام نهاد، هر چند این نام گذاری، پاسخی منطقی برآمده از منطق موقعیت برای تغییر دست فرمان حکمرانی، گسترش پهنهٔ امکان وحدت و انسجام ملی و اجماع سازی برای حل مسائل ملت، کشور و نظام حکمرانی بود، اما آنچه بر وضعیت غالب آمد، متفاوت با الزام سیاست مصلحانه و ملی بود؛ از بدو تأسیس دولت چهاردهم، اما روایتی استحالهای، انفعالی و تبعیت از منطقی که اکثریت ملت با آن همراه نبوده و به آن «نه» گفته بودند، میدان دار سیاست شد.
با گذشت بیش از یک سال از دولت چهاردهم و تحمیل شرایطی خاص و منحصر به فرد از روز مراسم تحلیف تاکنون، در عرصههای جهانی، منطقهای و داخلی، شاهد شکل گیری «حساسترین برههٔ حساس» در تاریخ معاصر ایران هستیم. دولت اما به جای شکل دادن به آرایشی قوی برای حفاظت از کشور، ملت و از مسیر ایدهٔ دولت ملی و راهبرد اصلاح از درون، در منطق و روایتی استحالهای، محصور و متوقف شده است، به گونهای که حتی اکثریت جامعهٔ حامی، شخصیتها، سازمانها و احزاب سیاسی حامی رئیس جمهور، علیرغم آنکه نسبت به حمایت از ایشان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳، ابراز رضایت میکنند، اما نابسندگی چارچوب گفتمانی، رفتاری و سازمان و سامان دولت و ایدهٔ دولت ایشان را نابسنده میدانند، اقتدار بیشتری از دولت مطالبه میکنند، خلاقیتی روزآمد برای تبدیل کردن ایدهٔ تغییر به ایدهٔ مجموعهٔ نظام حکمرانی انتظار دارند و این مهم نیازمند شکل گیری / دهی ارادهای معطوف به تغییر در درون دولت است.
پیچیدگیهای سیاست، منافع متعارض، تداخل اختیارات، مداخلات خارج از وظایف و اختیارات، انباشت مشکلات و … در شکل گیری وضعیت تعلیق، نقش غیر قابل کتمانی دارند. همچنان که بدون فهم مبانی شکل گیری بحران، نمیتوان بر آن چیره شد، ماندن در گذشته و حمل بار گران گذشته، راهی پیش روی سیاست گذار، نخواهد گذاشت.
در تئوری تصمیم (decision theory) به این نکته ارجاع میدهند که برخی تصمیمها برای به دست آوردن چیزی هستند، برخی دیگر برای از دست ندادن چیزی؛ حالت مرکب هم مد نظر است؛ هم نیکیهای وضع موجود حفظ شوند و هم از مشکلات و مصائب کنونی عبور شود. آنچه اما وضعیت تعلیقی در پی دارد آن است که با فقدان تصمیم و تدبیر برای این مهم مواجهیم. تحولات به سرعت نورند و تدابیر به سرعت لاک پشت! آنچه امروز میانه است، فردا کرانه است، پس با درک سیالیت سیاست و فهم امکانات و امتناعات، باید راهی یافت.
این راه، اما نه از وادی خیال میگذرد، نه به ناکجاآباد معطوف است و نه از جنس راههای رفته و به مقصد نرسیده است، بلکه از جنس تغییر است؛ آنچنان که حکیم ابوالقاسم فردوسی از زبان بوذرجمهر در پاسخ به نوشیروان که از او معنای هنر در هنگامهٔ ننگ و نبرد را میپرسد، تغییر را پیش مینهد.
دگر گفت کاندر خردمند مرد / هنرچیست هنگام ننگ و نبرد /
چنین گفت کان کس که آهوی خویش / ببیند بگرداند آیین وکیش.
دولت چهاردهم، بدون بازگشت به تکانهها و مبانی برسازنده، بدون غلبه دادن روایتی مصالحهای و ملی بر روایت استحالهای و باندی، بدون فهم منطق موقعیت و تبدیل شدن به کارگزار اصلاح از درون به جای توجیهگر وضع موجود، با آواری از روزمرگی، بحرانهای موروثی و راهبردهای برساختهٔ جریان ضد ملی مواجه خواهد شد. فرصت طلبان و سنگین پایان درون دولت در سطوح مختلف در این داستان، یاران راه رئیس جمهور نیستند، بلکه جاده را برای امیدواری راستهای افراطی هموار میکنند. وفاق استحالهای و معاملهٔ باندها، راهی به دهی نمیبرد. ایران نیازمند وفاقی ملی است.
انتهای پیام


