ناراحتی «جوان» از درخشش یک فیلم ایرانی در جشنواره ونیز
روزنامه جوان نوشت: آنها که شناختی نسبی از جشنوارههای غربی و رویکردهایشان دارند، با تماشای فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» در جشنواره سی و پنجم فجر ناخودآگاه ذهنشان به سمت جشنواره ونیز میرفت؛ جشنوارهای که بیش از سایر جشنوارههای غربی، حتی بیش از برلین و کن به آثار تلخ سینماگران جهان سوم علاقه نشان میدهد.
سینمای ایران سالهاست دچار نوعی رئالیسم افراطی است؛ رئالیسمی كه بر پیكره افكار و آرای سینماگران ایرانی چنبره زده و ظاهراً به این زودیها امیدی برای خلاص شدن از آن نیست. بارها در این باره نوشتیم كه سینمای ایران به جای بایدها به هستها چسبیده است، آن هم نه همه واقعیت بلكه تنها بخشی از آن و اتفاقاً جشنوارههای غربی نیز مشتری همین واقع نماییهای گزینشی فیلمسازان ایرانی هستند.
آبروی ما را نبرید
«بدون تاریخ، بدون امضا» از زمره همان سری فیلمهایی است كه صدای اعتراض ایرانیان خارج از كشور را هم بلند میكند كه این چه تصویری از ایران است كه در انظار شهروندان غربی به نمایش میگذارید، آیا جایزهها ارزش این را دارد كه چهرهای تا این حد عقب مانده از ایران ارائه بدهید.
ساخت فیلم درباره آسیبهای اجتماعی از جمله فقر، فساد و فحشا اگرچه در كشورهای پیشرفته نیز بعضاً انجام میگیرد ولی تفاوت آن با سینمای ایران این است كه كمیت این مضامین در سینمای آن كشورها غلبه ندارد و شناخت مخاطبان از آن كشورها باعث میشود كه موضوع فیلم را به كل جامعه بیرون از فیلم تعمیم ندهند ولی مخاطب خارجی آنچه را در فیلم «بدون تاریخ، بدون امضا» میبیند، حتماً به كل جامعه ایران تعمیم میدهد و اینجاست كه این فیلمها مظلومیت ایران را مضاعف میكنند.
تقریباً یك ماه پیش در قالب یك گزارش از جشنواره ونیز به علاقهمندیهای این رویداد به رئالیسم افراطی سینمای ایران اشاره كردیم و روی خوش ونیز به فیلم بدون تاریخ بدون امضا را هم پیشبینی كردیم. در گزارشی با تیتر «چطور ریشههای خشكیده نئورئالیسم در ایتالیا به جهان سوم صادر شد!» نوشتیم: وحید جلیلوند فیلمسازی است كه سبك فیلمهای او با سلیقه جشنواره ونیز سازگاری زیادی دارد.
رئالیسمی كه خاستگاه آن در دهه 50 میلادی در ایتالیا به افول گرایید به یكباره مورد اقبال فیلمسازان ایرانی قرار گرفت. در واپسین سالهای حكومت فاشیستی در ایتالیا در ادبیات و سینمای این كشور تمایلی رئالیستی بروز كرد، چراكه فقر و بیكاری فزایندهای طی حكومت فاشیستها و سپس جنگ، ایتالیا را درگیر خود كرده بود و پس از سرنگونی فاشیستها و رسیدن دورانی كه به بهار ایتالیا معروف بود، امكان بازگویی پیدا میكرد. در اوایل دهه 50، دولت جدید ایتالیا كه بعد از دوران بهار ایتالیا بر سر كار آمده بود، نسبت به تولیدات این جنبش سینمایی بدبین شد و با گماردن جولیو آندره اوتی به ریاست اداره هنرهای نمایشی و تفویض اختیارات ویژه به او، موجبات افول این فیلمها را فراهم آورد.
بدین ترتیب هر فیلمی كه تصویری نامطلوب و تلخ از ایتالیا به نمایش میگذاشت از منابع مالی محروم میشد و در مقابل وامهای كلان به فیلمهایی اختصاص مییافت كه به جامعه امید تزریق میكرد. چند دهه بعد سیاستهای دولتهای وقت ایتالیا زمینه صدور مكتب نئورئالیسم را به كشورهای داعیهدار و انقلابی در جهان سوم فراهم نمود تا فیلمسازان جوان و جویای نام با الگوگیری از این سینما محتوای آثار خود را بر بزرگنمایی زشتیهای هرچند معدود كشورهای خود استوار كنند.
جشنواره فیلم ونیز نیز به ویژه در دهه اخیر با انتخابهایی كه از سینمای ایران داشته به وضوح حركت بر مدار این كارویژه معین را فراهم كرده است.«دایره» ساخته جعفر پناهی،« خانه پدری» ساخته كیانوش عیاری،« قصهها» به كارگردانی رخشان بنیاعتماد و مستند «روزهای سبز» حنا مخملباف، تعدادی از آثاری است كه جشنواره ونیز طی دهه اخیر به آنها روی خوش نشان داده و زمینه دیده شدن آنها درغرب را فراهم كرده است.
اوج گرفتن جنگ سرد و ادعای مخالفان این فیلمها مبنی بر وجود انگیزههای ایدئولوژیك و چپ در آنها، این محدودیتها را به اوج خود رساند و به این ترتیب، دوران افول این جنبش از راه رسید. فیلمهای «نئورئالیستی» معمولاً قابهای ناآراسته و فیالبداهه دارند. روسلینی در مصاحبهای در این باره میگوید «اگر به اشتباه نمای زیبایی بگیرم، حتماً هنگام تدوین آن را بیرون خواهم كشید. » معمولاً تصویربرداری به سبك فیلمهای مستند انجام میگیرد و دوربین سعی در نشان دادن واقعیت بدون دستكاری دارد. از این رو گاهی از دوربین روی دست استفاده میشود. دزد دوچرخه اثر دسیكا یكی از فیلمهایی است كه به بهترین شكل فروپاشی اجتماعی و اخلاقی را در ایتالیای پس از جنگ به تصویر میكشد.
سینمای ایران در سال ۲۰۰۰ با فیلم «دایره» ساخته جعفر پناهی موفق به كسب جایزه شیر طلایی جشنواره فیلم ونیز شد؛ فیلمی كه روایتگر داستان چهار زن است كه از زندان گریختهاند و سرنوشت متفاوتی را تجربه میكنند. فرشته، مائده، الهام و نرگس هر یك به دنیال پناهگاهی برای خود هستند. مائده خیلی زود به دست پلیس دستگیر میشود. الهام قصد بازگشت به شهر خود را دارد كه به علت موانع متعدد عملاً ممكن نیست. فرشته كه از طرف خانواده طرد شده درصدد سقط جنین فرزندی است كه پدرش اعدام شده است و… فیلم دایره را همان زمان معاون سینمایی وقت سیفالله داد توقیف كرد.
قصههای رخشان بنیاعتماد دیگر اثری است كه سال گذشته جایزه بهترین فیلمنامه را از این جشنواره به خود اختصاص داد. همچنین خانه پدری كه روایت قتل فجیع دختری به دست پدرش است و به دلیل خشونت عریان و دلخراش آن در ایران اجازه نمایش عمومی نیافت از دیگر آثار راهیافته به جشنواره فیلم ونیز است. بدیهی است در همه این آثار تصویری عقبمانده و منحط از جامعه ایران به نمایش درمیآید كه علیالظاهر مبتنی بر واقعیت به تصویر درآمدهاند، با این تفاوت كه تماشاگر داخلی به دلیل مشاهده مستقیم واقعیت جامعه به وضوح محتوای این آثار را به كل جامعه ایران تعمیم نمیدهد اما مخاطب خارجی به راحتی فضای تیره این آثار را به كل جامعه ایران تعمیم میدهد.
در سینمای وحید جلیلوند برخلاف سینمای نئورئالیسم ایتالیا روح عدالتطلبی غلبه ندارد. او در آثار خود بیش از اینكه معترض ضعف عدالت اجتماعی و تبعیض طبقاتی باشد مانند اغلب فیلمسازان جشنوارهای ایران صرفاً به فقر به عنوان دستمایهای مناسب برای دیده شدن در جشنوارههای غربی توجه دارد؛ فقری كه بازنمایی آن مانند فقر در بچههای آسمان مجید مجیدی عزتمندانه نیست بلكه تا حد زیادی ریاكارانه است. كاش افتضاح آنگسانسوچی لااقل سبب تغییر نگاه به جوایز غربی شود و ما جهانسومیها همه مدالهای اهدایی از سوی غرب را مصداق درخشیدن ندانیم.
انتهای پیام