تنها «خاتمی» است که میماند!
حجت الاسلام «محمدرضا زائری»، سخنران اصولگرا، در یادداشتی تلگرامی با عنوان «تنها «خاتمی» است که میماند!» نوشت:
«اگر امروز یک خطایی از یک نفر معمّم صادر بشود و سایرین جلویش را نگیرند و اعتراض نکنند، آنهایی که دشمن شماها هستند منعکس میکنند که جمهوری اسلامی با رژیم شاهنشاهی هیچ فرقی ندارد. فقط یک اسمی تغییر کرده؛ و الّا واقع همان واقع است!»
این جملات حرفهایی نیست که طلبهای جوان و ناشناس از سر شکایت و گلایه از اوضاع روز کشور بر زبان آورده باشد بلکه سخنان مؤسس نظام ما امام خمینی است.
حالا این کلمات شهید مطهری را بخوانید که مینویسند: «روحانیون از انتقاد پرهیز دارند. هر وقت یک نفر روحانی بخواهد در این زمینهها حتی در مورد رسوم و عادات عوامانه انتقاد کند، ناراحت میشوند و با تأسف میگویند اینها ضرر دارد و فوراً میگویند: «این حرفها تف سربالا است». اینها نمیدانند که انتقاد، اصلاح و رفع عیوب است. اگر عیوب دستگاهی انتقاد نشود امید اصلاح در آن نیست و اگر اصلاح نشد مانند پیکر بیماری که بیماریاش معالجه نشود آن بیماری آن پیکر را از پا در خواهد آورد».
شاید باورتان نشود که حرفهایی بسیار صریحتر و تندتر از اینها را میشود در سخنان شهید بهشتی و آیت الله خامنهای هم پیدا کرد. حالا واقعاً تصور کنید به جای امام و شهید مطهری، یک جوان مؤمن انقلابی بخواهد از این حرفها بزند و از روحانیت و مسؤولان کشور انتقاد کند، فکر میکنید چه بر سرش خواهد آمد؟
راستی اگر امروز یک طلبهی جوان بخواهد یکی از شخصیتهای حوزوی و چهرههای انقلابی معاصر را به عنوان الگو برای خود انتخاب کند و بر مشی و منش آنان عمل کند به سراغ چه کسی میتواند برود؟ اگر بخواهد مثل امام باشد و با همان صراحت و قاطعیت سخن بگوید که روزگارش سیاه است! اگر بخواهد مثل شهید مطهری باشد که حال و روزی بهتر از این روزهای دکتر علی مطهری نخواهد داشت! اگر هم بخواهد از شهید بهشتی پیروی کند که حتی نقل برخی مطالبش هم جرم تلقی میشود و نهایتش میشود مثل دکتر محمدرضا بهشتی!
شاید بگویید باید رهبر انقلاب را به عنوان نمونه و اسوه برگزیند، در حالی که بر خلاف نظر و تلقی عمومی بسیاری از حرفهای این سالهای رهبر انقلاب هم اگر بخواهد بدون نام ایشان کتاب بشود مجوز نشر نخواهد گرفت! چه رسد به این که بخواهیم سیدعلی خامنهای جوانی را معرفی کنیم که عاشق اخوان ثالث است و فروغ میخواند و در محافل روشنفکری حاضر میشود… اصلاً بگذارید از امام و رهبری و شهید بهشتی و استاد مطهری بگذریم، حتی بدون تعارف اکنون رفتن به سراغ الگوهایی مانند آقای رحیمپور ازغدی و حجت الاسلام والمسلمین پناهیان هم در مسایلی مانند عدالت و اشرافیت و حجاب و قوه قضاییه باعث دردسر و حساسیت میشود.
خلاصه وقتی به صورت اجمالی دور و بر خودمان را نگاه میکنیم بعد از گذشت حدود چهار دهه از انقلاب اسلامی فضای فکری و فرهنگی کشور چنان تنگ و محدود شده است که بهشتی بودن و مطهری شدن باعث گرفتاری است و حتی خامنهای دههی پنجاه و شصت هم نمیتوان بود!
اقتضای طبیعی روحیهی انقلابی یعنی پرسش و چالش، نقد مستمر، حسابگری و صراحت و قاطعیت و صلابت در اندیشه و فکر و عدم وابستگی جز به معیار حق و حقیقت و آرمانها و ارزشها.
وقتی انقلابی بودن یک جوان طلبه باعث گرفتاری و دردسر بشود به طور طبیعی و به مرور ترجیح میدهد درسش را بخواند و به کار کسی کار نداشته باشد و به همان بی تفاوتی مبتلا میشود که رهبر انقلاب آن را از زهر خطرناکتر میدانند!
اما بخواهیم یا نخواهیم وقتی از فضای آرمانی سخنان حضرت آقا در بیت رهبری بیرون میآییم، واقعیت اجتماعی و فرهنگی حاکم در فضای ظاهراً انقلابی دوستانمان چیز دیگری است و حتی کوچکترین انتقاد را بر نمیتابد!
در نتیجه تنها کسانی که بی دردسر و نگرانی میتوان امروز به عنوان الگوی یک طلبه جوان معرفی کرد، بزرگوارانی امثال آقای علم الهدی و آقای سیداحمد خاتمی هستند! خیلی دردناک است اگر انقلابی که با اندیشه و افکار آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی شکل گرفته بعد از سی و هشت سال به سید احمد خاتمی برسد!
انتهای پیام
(خیلی دردناک است اگر انقلابی که با اندیشه و افکار آیت الله طالقانی و دکتر شریعتی شکل گرفته بعد از سی و هشت سال به سید احمد خاتمی برسد!)
داستان حرخ اورول!!!؟