خارج نشین – ۱9
ستون «خارج نشین» انصاف نیوز، «علی معتمدی»: به جرات میتوانم بگویم که هیچ خارج نشینی نیست که لااقل برای یک بار هم که شده به برگشتن فکر نکرده باشد. ولی خب، برگشتن آسان نیست. برگشتن اگر از رفتن سختتر نباشد، سادهتر نیست. مجهول و ناشناخته زیاد دارد. مثل یک کوچ دوباره میماند. مثل بیدار شدن ناگهانی از یک خواب سنگین و طولانی ست. برای خود من هم زیاد پیش آمده است که بنشینم، دست زیر چانه بگذارم و غرق خیال شوم. گاهی دوست داشته باشم زنگ بزنم به بابا و مامان و فلان دوستم و از جیک و پوک اوضاع با خبر شوم. ببینم مملکت خودم چه جور جایی شده است. بعد ببینی که هر کسی چیزی میگوید. دوستم آیدا در ایران توی تلگرام مینویسد «واقعاً احمقه هر کی برگرده…»، مرتضی دوستم که این جا در نیویورک درس میخواند میگوید «آدم فقط آگه مایه داره باید بره ایران..». و بابا میگوید «هر کسی صلاح خودش رو خودش میدونه…». هر کسی از ظن خودش یار حرفت میشود و بر اساس تجربه و تصویر ذهنی خودش تأیید یا تکذیبت میکند.
وقتی هم که خوب به دلیلش فکر میکنم، وقتی به احساسات خودم دقیقتر میشوم، میفهمم که دارم به دنبال یک خانه میگردم و همان سؤال همیشگی «خانه کجاست» توی سرم میچرخد. سوالی که جواب یکسانی ندارد. خب هر کسی خانه را جوری تعریف میکند. یکی میگوید، خانه آن جایی ست که آرامش آن جاست، یکی میگوید آن جایی ست که مردمانش با تو مهربانترند، آن دیگری اسم وطن و ریشه و پیشینه را پیش میکشد، و بعضیها هم میگویند، خانه آن جاست که خود تو حضور داری و بودن شخص توست که میتواند به آن گرمی و گیرایی ببخشد. حقیقت این جاست که گاهی خیلی از این تعاریف درک کردنی هستند، اما عمل کردنی نه. گاهی تعاریف را میفهمی، ولی فقط روی کاغذ و توی کتابها. دوست داری بگذاری توی فرهنگ لغات بمانند یا این که حداکثر برای گفت و گوهای دوستانهات خرجشان کنی. شاید اگر همهی این تعاریف از خانه را کنار هم بگذاریم، آنها را مثل قطعات پازل کنار هم جور کنیم، و اگر تلاش کنیم که معنای واحدی از این همه گوناگونی و پراکندگی به دست آوریم، کلمهی «تعلق» بهترین تعریف باشد. شاید باید گفت که خانه، آن جایی ست که به آن تعلق داریم. جایی که به من و ما، حسی از «مال جایی بودن» میدهد. جایی که وقتی چمدانمان را بر میداریم تا سفر کنیم، از ندیدن و نبودنش دلتنگ و غمگین میشویم. باید باور کنیم که تعلق داشتن، عجیب، حس لطیفی ست. احساس نرم و زیبایی ست. تعلق که داشته باشی، پشتت مثل کوه گرم میشود و تار و پود کوچه و خیابانش به ریشههای روحت گره میخورد. مال جایی بودن، سهیم بودن را به همراه میآورد. سهیم بودن، همراه شدن با جمع را رقم میزند و آرام آرام میتواند تغییر سرنوشت جامعهای را ممکن کند. باور کنیم یا نه، حس تعلق در خارج نشینی و در جماعت خارج نشین کم رنگ و کم مایه است و رسیدن به چنین احساسی، اگر ناممکن نباشد، ابداً آسان نیست.
انتهای پیام