حدس پزشکان درباره ی چگونگی درگذشت هاشمی
روزنامهی ایران در مقدمهی گفت و گویی با فائزه هاشمی رفسنجانی نوشت: عکس آیتالله هاشمی در جای جای دفتر نشر معارف انقلاب به چشم میخورد؛ در سالن ورودی، اتاق کار، روی میز و… موضوع گفتوگو با فائزه هاشمی، نگاه آیتالله هاشمی به حوزه زنان است؛ حوزهای پر چالش که گاه به خاطر فعالیتهای فائزه هاشمی جنجال برانگیز هم شد. او در این مصاحبه ضمن تشریح دیدگاه آیتالله هاشمی و مساعدتهای پیدا و پنهانش در این زمینه، به ملاقات پر سر و صدایش با بهاییها و واکنش پدرش اشاره میکند. فائزه هاشمی همچنین برای اولین بار ناگفتههایی از نحوه درگذشت آیتالله هاشمی میگوید که در زیر میخوانید…
فائزه خانم، آیتالله هاشمی رفسنجانی نسبت به دیگر روحانیون و فعالان سیاسی، نگاه مدرنی داشتند. برخی معتقدند این دیدگاه، منبعث از تجربه کاری ایشان است؛ اما به نظر نمیرسد این دیدگاه بر تجربه صرف استوار باشد و لابد پایه تئوریک هم میخواهد. این دیدگاه مدرن از کجا نشأت میگرفت؟
میخواهم به جای واژه مدرن، «روشنفکر دینی» را به کار ببرم که بابا نیز کتابی به همین نام دارد. بابا در دوران جوانی کتاب امیرکبیر را مینویسد که عمده تمرکز آن بر «سازندگی» امیرکبیر است. پایه توسعه هم ساختن، آبادانی و رفاه است. افزون بر آن؛ قبل از انقلاب بابا سفرهای زیادی داشته، به حدود 20 کشور اروپایی اعم از توسعه یافته، کشورهای اروپای غربی یا غیرپیشرفته، کشورهای اروپای شرقی و به امریکا و ژاپن به عنوان کشورهای توسعه یافته سفر داشته است. آقای هاشمی اهل سفر در داخل ایران هم بود. ما در دوران بچگی به اتفاق بابا، سفرهای مختلفی به شهرهای ایران و کشورهای اروپایی داشتیم. همین سفر کردن، انسان را میسازد و بینش و دانش انسان را رشد میدهد. البته بستگی دارد شما چه نگاهی در سفر داشته باشید، خیلیها سفر میروند و باقی سالها در کشوری دیگر زندگی کردهاند، ولی نه تنها چیزی یاد نگرفتهاند بلکه در تفکرات دگم خود دگمتر نیز شدهاند.
و این دیدگاه بعداً با تجربیات ایشان تقویت شد…
این تجربه برای بعد از انقلاب است. میخواهم اشاره کنم افکار بابا قبل از انقلاب هم متفاوت بود. زندگی شخصیاش هم متفاوت بود، مثلاً قبل از انقلاب تلویزیون را حرام میدانستند اما در منزل ما بود. کار بابا ساختن بود. در قم زمین خرید و تفکیک کرد و شهرک ساخت؛ یا مثلاً در کار پسته بود؛ بابا مثل سایرین فقط در حجره ننشسته بود. اصلاً حجره نداشت. همیشه در حرکت بود و خوبیها و بدیها و کاستیها را شخصاً میدید. حالا با این تجربیات و تفکرات، بعد از انقلاب سمتهای اجرایی نیز دارد و میداند چه میخواهد و قرار است کشور به چه سمتی هدایت شود.در واقع ایشان میدانستند کارهای بزرگ را بدون واهمه از اینکه مدت زمان زیادی میخواهد، آغاز کنند. در پروژههای بزرگ هم چنین نگاهی داشتند. چون برخی مسئولان ما دنبال کارهای ویترینی، زودبازده و بدون زحمت هستند…به نظر من این موضوع به بینش مدیریتی بازمیگردد. کسانی که دنبال کارهای ویترینی هستند، مدیر نیستند یا بینش مدیریتی ندارند. مدیریت با برنامه همراه است، برنامههایی که نگاه به آینده داشته باشد. چون توسعه کار تدریجی و زمانبر است، ویژگی خاص ایشان آینده نگری بود و این شاخص یک مدیر است.
در کوتاه مدت انتقادهایی به ایشان میشد مبنی بر اینکه مدل توسعهای ایشان در حوزه سیاسی «آمرانه» است و خیلی مبتنی بر مشارکت مردم نیست…
من این حرفها را قبول ندارم. اینها بعد از ریاست جمهوری بابا مطرح شد. اولاً ما هر چیزی را باید در زمان خود مورد ارزیابی قرار دهیم. اینکه بیاییم ریاست جمهوری و مدیریت آقای هاشمی در دوران جنگ را با دولت بعدی که بعد از سازندگی بود، مقایسه کنیم و بگوییم ایشان اعتقادی به مشارکت سیاسی نداشتند، قیاس درستی نیست. طبیعتاً وقتی جنگ تمام میشود، زمان حل مشکلات ناشی از جنگ است. وقتی جنگ پایان یافت، ما هیچ چیز اعم از آب، برق، گاز، جاده و… نداشتیم. طبیعی بود که این موارد در اولویت کار دولت آقای هاشمی قرار بگیرد. در کتابی به نام «آمار سخن میگوید»همه شاخصها و کارهای انجام شده در دوران سازندگی به صورت آماری آمده است. این کتاب به شاخصهای فرهنگی، سیاسی و از جمله افزایش تعداد کتابخانهها و روزنامهها و دانشگاهها و… اشاره میکند. اینکه میگویند دوره سازندگی کسی اجازه انتقاد نداشته و فضای بستهای حاکم بوده، درست نیست. در آن زمان روزنامه «کیهان» به عنوان تفکر راست و روزنامه «سلام» به عنوان تفکر چپ بودند و هر دو هم بیشترین حملات را علیه دولت داشتند. بعد هم باید توجه داشت، آن زمان مطالبه سیاسی وجود نداشت. در انتهای دولت سازندگی چون مسائل اقتصادی، عمومی و مرتبط با نیازهای اولیه مردم تا حدودی حل شد، سایر مطالبات شکل گرفت و مطرح شد.
در واقع میگویید مطالبات مردم در دوره سازندگی، اقتصادی بود و در دوره اصلاحات به مطالبه سیاسی تبدیل شده است؟
من معتقدم آقای هاشمی در دوره سازندگی هم از مسائل سیاسی غافل نشده است. اما طبیعتاً اولویت اصلی ایشان ساختن کشور بوده که تصمیم درستی هم بوده است. آمرانه هم نبود؛ چون با آدمهای دورههای مختلف که صحبت میکنیم، اشاره میکنند که شأن مشورتیای که آقای هاشمی برای کارشناسان در هیأت دولت و کمیسیونها قائل بود، در دورههای بعدی تکرار نمیشود. میخواهم بگویم ایشان به کار کارشناسی اعتقاد زیادی داشته و به اظهارنظرها توجه میکرده است.
یک نکته دیگر که منتقدان مطرح میکنند این است که کسی مدافع برنامههای ایشان در دوره سازندگی نبوده و تنها مدافع خود ایشان بودند. شما با چنین نظری موافقید؟
خیر؛ چنین چیزی وجود نداشته است. همه مدیران ایشان خبره و کاربلد بودند. در کتاب آقای بهمن احمدیامویی مشتمل بر گفتوگو با مدیران اقتصادی در دورههای مختلف همه تأکید دارند که چقدر توجه به نظر دیگران، برای آقای هاشمی مهم بوده است و ایشان از لحاظ فکری کار جمعی را دنبال میکرد. یعنی برنامهریزی را با مشارکت دیگران انجام میداد و نه فقط خودش و چون خودش کاربلد و مدیر بود طبیعتاً تحت تأثیر حرفهای غیرکارشناسی و دیمی قرار نمیگرفت، به مدیرانش اختیار کامل داده بود و شجاعانه حمایت میکرد و همه چیز در خودش خلاصه نمیشد. از بعد تبلیغاتی به نظرم ضعف وجود داشت، ایشان بیشتر اهل کار بود. آقای هاشمی میگفت ما دولت کار هستیم. اینکه میگویید مدیرانشان دفاع نمیکردند، شاید مربوط به پس از دوران ایشان بود که از فضای مسموم و تخریبی علیه ایشان نشأت میگرفت و کسی جرأت دفاع نداشت.
تورم 50 درصدی آخر دولت ایشان را ناشی از چه عواملی میدانید؟
قبل از ورود به این بحث بگویم که من اقتصاددان نیستم و وارد جزئیات نمیتوانم بشوم. مباحث کلی را فقط مطرح خواهم کرد. اول اینکه این برمیگردد به همان ویژگی که خودتان اشاره کردید، برنامههای زماندار که نتیجهاش فقط در دوران خود ایشان نباشد و آینده نگری ایشان، ضمن اینکه لازمه توسعه اقتصادی، یک دورهگذار است که به تورم بالا هم میرسد. این مسیر باید طی شود و راه دیگری هم ندارد. الآن هم آقای روحانی اگر بخواهد راه درست اقتصادی را طی کند، ما افزایش تورم خواهیم داشت. البته لازم است در کنار این تورم برنامههای معقول اقتصادی نیز دیده شود مثل افزایش تولید، فعال کردن بخش خصوصی واقعی، کوچک کردن دولت، جذب سرمایهگذاری خارجی، خارج کردن نیروهای امنیتی از اقتصاد و…اما در دوره بابا به خاطر فشارهای چپ و راست، تعدیل اقتصادی متوقف شد. فشارهایی که بخشی از آنها سیاسی و برای تحت فشار قرار دادن ایشان بود.
یعنی معتقدید اگر آن زمان تعدیل اقتصادی پیاده میشد، الآن خیلی از مشکلات نبود؟
بله؛ به خاطر دارم یکبار که درباره این کار آقای احمدینژاد صحبت میکردیم، بابا میگفت:«اگر آن موقع تعدیل اقتصادی ادامه مییافت، به دلیل کم بودن فاصله قیمتها در سیستم دو نرخی ما، کار راحتتر، با هزینه و فشار کمتر برای مردم و در زمان کوتاهتری انجام میشد.» در دوره آقای احمدینژاد هم به بدترین شکل پیاده شد که هنوز هم آثار آن پدر آقای روحانی را درآورده است. به نظرم آقای روحانی اگر مدیران بهتری داشت بعد از پنج سال بایستی بهتر با این موضوعات کنار میآمد.
در نگاه توسعهای آقای هاشمی، زنان چه جایگاهی داشتند؟
نگاه آقای هاشمی، توسعه تدریجی بود. اصرار داشتند باید همه چیز گام به گام انجام شود تا نهادینه شود. زیرا در غیراینصورت، پایدار نخواهد بود. در سایر برنامههای ایشان هم این تفکر به چشم میخورد. در مسأله زنان هم این رویکرد از سوی ایشان وجود داشت و معتقد بود اگر یک کار تند و سریع انجام شود، دوام نمیآورد و ماندگار نمیشود، زود میآید و زود میرود، از نگاه ایشان مهمتر از همه چیز تحصیلات زنان بود که بایستی تا بالاترین مدارج علمی پیشرفت کنند، این را پایه سایر پیشرفتهای زنان میدانستند و مرتب نیز توصیه میکردند.
یعنی دغدغه بازخوردها را داشتند؟
نه؛ اعتقادشان این بود که این کار باید تدریجی انجام شود تا ماندگار باشد.
روند تدریجی نباید از یک سطح محدودی آغاز میشد؟
انجام شد. آقای هاشمی برای نخستین بار خانمشهلا حبیبی را به عنوان مشاور امور زنان خود منصوب کرد. یعنی این سمت برای اولین بار بعد از انقلاب ایجاد شد. همچنین دفتر همسر رئیسجمهور برای نخستین بار پس از انقلاب ایجاد شد. تفکر بابا از جنس کسانی که به خانمها درخت، منزل و بز میگفتند؛، نبود. در سفرها و خیلی از برنامهها ما دخترها یا مامان همراه ایشان بودیم تا نشان دهد زن باید همه جا در کنار مرد باشد. به نظر من ایشان همزمان نیز به صورت پایهای و زیربنایی و با هدف فرهنگسازی روی موضوع زنان کار میکرد تا تفکرات سنتی مخالف حقوق و حضور زنان در جامعه را کمرنگ کند. مثلاً اینکه بابا در کتاب خاطرات خود همه ما را با اسم کوچک عفت، فاطی و فائزه نام میبرد که نوعی فرهنگسازی است. یعنی ما مشکلی نداریم اسم خانمها را بیاوریم. چون بسیاری آن را کار نادرستی میدانستند یا مثلاً خانم طاهریان، معاون بانوان سازمان تربیت بدنی اوایل پس از انقلاب با ایشان ملاقات داشت، بابا به ایشان گفته بود بروید بیرون. شما تا زمانیکه خودتان را در داخل کشور محدود میکنید، به جایی نمیرسید. اگر میخواهید ورزش بانوان رشد کند، باید به خارج از کشور بروید. ایشان این نگاه توسعهای و روشنفکری را زمانی داشت که خود ورزش بانوان برای خیلیها تابو بود. مثلاً وقتی اولین تیم ما میخواست برای بازیهای آسیایی به پکن برود، اجازه نمیدادند. بابا با آقای خامنهای صحبت کرد و مسأله حل شد. همان زمان «کیهان» حمله کرد که اسلام بر باد رفت. این در حالی بود که خانمهای اعزامی، بسیجی بودند و برای رشته تیراندازی و با چادر و حتی صورت نیمه پوشیده در افتتاحیه این مسابقات رژه رفتند. مسابقات بانوان کشورهای اسلامی اقدام بزرگی بود که تنها کار من نبود و با حمایتهای ایشان به ثمر نشست. به وزرا و مدیران خود سپرده بود که همه باید حمایت کنند. حضور ایشان خارجیها را نیز تشویق به همکاری خوبی میکرد.
یا اینکه من یا فاطی وارد جامعه میشویم و خیلی از کارها را به پشتوانه بابا انجام میدهیم و از ما در اموری که به ایشان مراجعه میکنیم کاملاً حمایت میکند و به ما نمیگوید:«چون زن هستید این کار را انجام ندهید.» کاری هم که من در آن دوران دنبال میکردم ورزش زنان بود که یک کار کاملاً زنانه بود و ایشان نه تنها خودش بلکه تمام مدیرانش از این فعالیت زنانه همه گونه حمایت و کمکی میکردند. همین نگاه را به سایر زنان فعال جامعه داشت. سایر مسائل زنان نیز از طریق دیگر یا مثلاً خانم حبیبی بهصورت سازمانی دنبال میشد.
کاندیداتوری شما با توصیه آقای هاشمی بود؟
با توصیه بابا نبود؛ اما وقتی با ایشان مشورت شد موافقت کردند.
آقای هاشمی برای فعالیتهای مختلف شما و فاطمه خانم محدودیتی اعمال نمیکردند؟
نه محدودیتی نبود؛ البته تشویقی هم نبود، اما وقتی وارد فعالیتی میشدیم، نه تنها پرهیز نمیدادند بلکه حمایت هم میکردند. مثلاً وقتی من برای ورزش بانوان به استانها سفر میکردم یک دختر جوان بودم. ائمه جمعه چون من دختر آقای هاشمی بودم تقاضای دیدار با من را قبول کردند و صحبتهای مربوط به ورزش بانوان را میپذیرفتند. چون میدانستند آقای هاشمی با تفکرات من موافق است آنها هم از توسعه ورزش بانوان در استانها استقبال میکردند.
برخی مواضع شما باعث حمله گروه فشار هم شد،آن موقع صحبت ایشان چه بود؟ شما را نهی نمیکردند؟
تا جایی که به خاطر میآورم عمدتاً همراه من بودند، به عبارت دیگر وقتی مرا نهی نمیکردند تصور من این بود که موافق است. من همیشه در کلیات با بابا مشورت میکردم. بر فرض میخواستم روزنامه زن را منتشر کنم نظرشان مثبت بود.از من پرسید که چه هدفی دارم و توضیح که دادم برایش انتشار این روزنامه قابل قبول بود. اما دیگر هر روزه و در جزئیات با ایشان مشورت نمیکردم. یادم هست در مواردی بابا برای روزنامه زن به من تذکر میداد؛ مثلا:« چرا این موضوع تیتر یک شد؛ اگر دو یا سه بود آنقدر به روزنامه فشار نمیآمد.» یعنی تذکرات شکلی بود تا محتوایی.
به خاطر روزنامه «زن» هم آقای هاشمی تحت فشار قرار گرفتند.
بله خیلی زیاد. تمام کسانیکه مخالفت میکردند، اول پیش ایشان میرفتند و بابا هم به آنها میگفت به خودش بگویید. بعضی از آنها نیز پیرو این توصیه بابا با خودم گفتوگو میکردند.
بعد از توقیف روزنامه «زن» چه موضعی داشتند؟
به من گفتند برو قوی دفاع کن. کمکم میکرد؛ چون متقاعد شده بود که یک کار سیاسی و غیرعادلانه بوده است. خاطرم هستم آقای یزدی در نمازجمعه روزنامه زن را محارب و.. خوانده بود یعنی قبل از هر رسیدگی ایشان حکم را صادر کرده بود. که در پاسخ، نطقی برای قرائت در مجلس آماده کردم وقتی نطق را برای مشورت پیش بابا بردم، گفت این که چیزی ندارد و آن را اصلاح کرد. در حالیکه فکر میکردم بیشتر بخشهای آن را حذف میکند.
برای فعالیتها تشویق هم میشدید؟
تشویق مستقیم خیر. ولی نبود مخالفت و حمایتها را من نشانه تأیید و تشویق ایشان میدانستم.
گفته میشود نگاه آقای هاشمی با خانمهای خانواده خود خوب بود؛اما این در سطح اجتماع وجود نداشت. چرا در سطح مدیران میانی از زنان استفاده نشد؟
آیا در آن زمان چنین زنانی داشتیم؟ مثلاً تلاش من برای ورزش زنان، کار برای همه زنان جامعه بود. منفعتی برای من نداشت. ایشان به حضور زنان اعتقاد داشت و در این مسیر هم گام برداشته شد.البته در آن دوره در این زمینه مطالبهگری هم وجود نداشت. اعتقاد ایشان برای تحصیل زنان هم در این راستا یعنی آماده شدن زنان برای پذیرش مسئولیت مدیریتی بود. بابا هر زمان با خانمها دیدار داشتند، توصیهشان این بود که اول باید درس بخوانید؛ متخصص شوید و بعد همه درهای دیگر به روی شما باز میشود. به نظر من ایشان توجه زیادی به خانمها داشتند و بسیاری از اقدامها در مسیر اهمیت به جایگاه زنان در دوره ایشان انجام شد.
آقای هاشمی بعد از دوره ریاست جمهوری فراغت برای موضوعات مورد علاقه خود داشتند؛ در آن دوره توجه به زنان از سوی ایشان پررنگتر شد.موافقید؟
احتمالاً مراجعات زنان به ایشان بیشتر شده بود، وگرنه نگاه ایشان همیشه بود. ایشان زیربناها را در دوره ریاست جمهوری خود آماده و تقویت کرد، پایه را به صورت درستی چید و طبیعی است هر چه جلوتر میرویم نسبت به مقطع انقلاب و مطالبات زنان نیز بیشتر میشود. ایشان هم پاسخ متناسب با هر دوره را بدهد. مقتضیات زمانی در موضوعات فرهنگی بخصوص جایگاه ویژه دارند.
از چه منظری به جامعه زنان نگاه میکردند؟
اعتقاد داشت که زنان خودشان باید حرکت مؤثری داشته باشند تا جامعه و مردان نیز همراه شوند. یکی از بحثهایی که همیشه با بابا داشتم، این بود که چرا وزیرزن، یا سفیر زن یا رئیس دانشگاه زن نداریم. پاسخی که همیشه به من میداد این بود که:«زنها خودشان مقصر هستند؛ چرا خودشان به خودشان رأی نمیدهند. اگر زنان به خودشان رأی بدهند، ترکیب مجلس کامل از زنان میشود؛ آن موقع هر کاری بخواهید، میکنید. وقتی خودتان همدیگر را قبول ندارید، چطور انتظار دارید آقایان شما را قبول داشته باشند.» البته من به ایشان پاسخ میدادم که زنان زمینه رشد ندارند و باید از هم شناخت داشته باشند تا به هم رأی دهند و این شناخت از طریق پستهای مدیریتی محقق میشود. یکی از پیشنهادات ما بوجود آوردن سهمیه برای زنان بود که بالاخره ایشان سهمیه زنان در سیاستهای کلان انتخابات را در مجمع تشخیص مطرح کرد(انتخابات مجلس 94) که متأسفانه رأی نیاورد. به هر حال باید بگویم آقای هاشمی از بزرگترین حامیان زنان بود که شهامت بیان نظراتش و عمل کردن آنها را نیز داشت.
درباره پوشش زنان نگاهشان چه بود؟
ایشان در یکی از سخنرانیهای نمازجمعه هم گفته بود که زنان میتوانند کت و دامن هم بپوشند و حتماً نباید مانتو، چادر و… باشد که بسیار مورد هجمه واقع شد. خود ما در خیلی از سفرها و… با مانتو و روسری هستیم و مشکلی نداشت؛ حجاب مهم بود.
تذکری هم نمیدادند؟
کار بدی نمیکردیم که تذکر بدهند. اسلام که از مبدأ انقلاب ما ایجاد نشد، ما قبل از انقلاب هم مسلمان بودیم و تربیت شده آن زمان با تفکرات ایشان و مامان هستیم. لذا با قرائت افراطی از اسلام از جمله نوع حجاب فاصله داریم. دلیل هم ندارد بخواهیم از این اسلام افراطی تبعیت کنیم. آقای هاشمی نیز وقتی کت و دامن را به عنوان حجاب قابل قبول مطرح میکند یعنی او نیز با این اسلام افراطی همراه نیست.
یکی از موضوعاتی که آقای هاشمی در نمازجمعه مطرح کردند مسأله ازدواج موقت بود. آیا این مسأله با توجه به نگاه جامعه زنان همخوانی داشت؟
نه، مخالف زیاد بود. اتفاقاً من هم این بحث را دنبال کردم و خیلی جاها گفتم از موافقان ازدواج موقت هستم. ایشان هم نگاهشان این بود. البته منظور ایشان هم ازدواج موقت برای پسرهای مجرد بود نه مردهای زن دار.
یعنی معتقدید دیدگاه ایشان در این باره تحریف شده است؟
احتمالاً . منظور ایشان برای پسرهای مجرد بود تا جلوی برخی بیبند و باریها گرفته شود و نظم ایجاد شود. خود آقای هاشمی هم دنبال این موضوعات نبود. از این نظر سالم بود. ازدواج دائم، هزینه و تعهد دارد و ازدواج موقت این محدودیتها را ندارد.یک نیاز طبیعی وجود دارد و جوانان باید این رابطه را داشته باشند. از این طریق بدون تن دادن به برخی سختیها کار راحتتر انجام میشود.
مسأله زندان و ارتباط شما با مجاهدین و بهاییها که پیش آمد، چه تذکری از سوی پدرتان دریافت کردید؟
یک بار که بابا برای دیدار با مهدی به زندان آمده بود، با من هم دیدار داشت. آقای رشته احمدی به بابا گله مرا میکند که فائزه با اینها روابط خوب برقرار کرده است. بابا آنجا از من دفاع کرد و گفت:«شما الکی فائزه را زندان آوردید و کنار اینها گذاشتید؛ انتظار دارید با اینها بجنگد. بالاخره بایستی این دوران را خوب طی کند، در غیراینصورت شرایط برایش سخت میشود.» در دوره زندان هم از این جهت اصلاً به من ایرادی نگرفت. چون خود ایشان زندان بوده و این دورانها را گذرانده است.
اما بعد به خاطر دیدار با رهبر بهاییها و عکس یادگاری از آقای هاشمی تذکر گرفتید.
تذکری نبود. من منزل بابا بودم؛ شب که آقای هاشمی آمدند گفتند «دیدی چه جنجالی شد» فقط همین.
شما چه واکنشی داشتید؟
مهلت به من نرسید که چیزی بگویم، مامان به دفاع از من وارد شد که «مگه فائزه چیکار کرده؟ کار بدی نکرده. فلانی این کار را کرده و آن یکی این کار را کرده؟ چرا کسی چیزی نمیگوید و فقط به فائزه گیر دادند؟» مامان مثالهایی با نام و کار افراد میزد. بابا هم دیگر چیزی نگفت. اینجا بحث تمام شد. ولی چند روز بعد که برای بابا تعریف میکردم که عجیب این کار بازخورد مثبت در بین همه اقشار جامعه داشته است و کمتر فعالیتی داشتهام که اینگونه عکسالعمل عمومی داشته باشد که جواب خوبی گرفتم.
مادرتان هم همیشه در بحثها فعال بودند؟
مامان همیشه فعال بود و هست.
در کنار شما؟
گاه در کنار ما و گاه بر خلاف نگاه ما. مامان خیلی نگاهش به زنها خوب نیست. نگاه بابا بهتر بود. البته در عمل برعکس است. مثلاً در تربیت ما نگاه تبعیضآمیز نداشت و ندارد. یادم هست قبل از انقلاب، بابا زندان بود و محسن سر موضوعی به من امر کرد.مامان در حمایت از من به محسن گفت:« تو و فائزه چه فرقی دارید که تو برای او تعیین تکلیف میکنی؟» مامان در عمل،موافق برابری حقوق زن و مرد است اما در حرف برعکس است. یا مامان به من میگوید:«این همه زور زدید گفتید زن، زن… حالا وقتی میخواهند از تو تعریف کنند میگویند فائزه مثل یک مرد است یا تنها مرد خانواده،فائزه است.» معنیاش این است که هیچ کاری نکردهاید و فقط شعار دادهاید و البته حرف نادرستی هم نیست.
در این یک سال نبود پدرتان را کجاها بیشتر احساس کردید؟
جاهایی که به دلیل نبود بابا میبینیم اقتدارگراها قدرت بیشتری برای خودشان با استحاله قانون ایجاد میکنند همچنین در موضوعات شخصی در مشکلاتی که برای ما ایجاد میکنند؛ ممنوع الخروجیها؛ احضارها؛ آزار و اذیتها و…
وقتی بودند هم که شما زندان رفتید؟
الان فشارها چندین برابر شده است. یک باره فشارها زیاد شد.
یک سال گذشته با اخباری که میشنویم گویا خانواده شبهاتی درباره علت فوت آقای هاشمی دارد…
بین دوزخ و برزخ هستیم. مستنداتی نداریم که درباره فوت عادی یا توطئه حرفی بزنیم.
حتماً درباره فوت ایشان از محافظان پرس و جو کردید؛روایتشان چه بوده؟
همان روزهای اول ماجرا را طبق آنچه خودشان شاهد بودند اینگونه شرح دادند. بابا اجازه نمیداد که محافظان کنارش در استخر باشند. لذا محافظان پشت در استخر بودند. بابا همیشه ساعت پنج بیرون میآمد.داخل استخر دوربین نداشت.اما محافظان یک آیفون میگذارند تا حداقل صدای داخل استخر بیرون بیاید.وقتی بابا متوجه میشود، میگوید چون خانمها از اینجا استفاده میکنند،آیفون را قطع کنید. تنها کاری که محافظان کرده بودند این بود که یک سنسور گذاشته بودند که فقط نشان میداد بابا الآن در کدام محوطه است؛در سونا است یا جکوزی، استخر و. فقط یک چراغ روشن میشد. حتی چند بار محافظان به محسن و بقیه گفته بودند وقتی حاج آقا استخر میرود شما بیایید و کنارشان باشید تا خیالمان راحت باشد. یک بار محسن پیش بابا میرود.وقتی حرفهایش تمام میشود بابا میگوید خب حالا برو. گویا متوجه شده بود که محافظان میخواهند یک نفر کنار بابا باشد. بالاخره آدم وقتی مرتب تحت کنترل باشد دلش یک خلوتی هم میخواهد. تنها خلوت بابا، استخر بود. سایر جاها همیشه محافظان همراهش بودند. محافظان ما هم خیلی تلاش کردند تا بتوانند خبری از داخل استخر داشته باشند؛اما بابا رضایت نداد. نزدیکترین محافظ به بابا میگوید حدود 10 دقیقه به 5، متوجه میشود بابا داخل آب پرید. چون چراغ آن نقطه روشن شد. ساعت 5 که قرار بود بیرون بیاید، خبری نمیشود و آنها چند دقیقه صبر میکنند و میروند داخل بابا را کف استخر میبینند.
یعنی فوت ایشان در طی این 12 دقیقه بوده است؟
انگار.
پزشکان چه نظری دارند؟
دکترها نظرات مختلفی دارند. معمولاً بابا آخرین جایی که در استخر میرفته، سونا بوده، بعد از سونا دوش میگرفته و بیرون میآمده. آن روز هم چراغ سونا روشن شده و بعد از آن چراغ استخر روشن میشود؛ براساس این اطلاعات، چون فاصله بین سونا و استخر کم است حدس یکی از دکترها این است که احتمالاً ایشان از سونا که بیرون آمده از لب استخر حرکت میکرده و دچار سکته شده و به داخل آب افتاده است. دلیلشان هم این است آدم وقتی سکته میکند همه چیز بسته میشود. آب داخل بدن بابا نرفته است؛ یعنی ریه، مری و… همه چیز بسته میشود. علایم خفگی هم وجود ندارد. بابا هم در استخر وسط آب بوده است، نه بالا و نه ته استخر. درباره رادیواکتیو در بدن ایشان هم صحبتهایی مطرح شد…
یعنی از طریق آب استخر بوده است؟
میگویند این احتمال وجود دارد. آب استخر را هم آزمایش کردند چیزی داخل آن نبوده است. البته اینها میگویند رادیواکتیو سرطان میدهد و سکته نمیدهد. در ضمن میگویند نمیدانیم ریشه رادیواکتیو داخل بدن ایشان از کجاست.
سابقه بیماری قلبی هم نداشتند؟
بابا دهه هفتاد یک آنژیو داشته است. حرف و حدیث زیاد است؛ ما هم نمیدانیم. به هرحال ، با توجه به ابهامات موجود ، انتظار داریم نهادهای مسئول باجدیت ، پیگیری و برای شائبه ها و ابهامات پاسخ منطقی و مجاب کننده بدهند.
انتهای پیام