«فتنه 98» رسید!
حجت الاسلام «محمدرضا زائری»، فعال فرهنگی اصولگرا که در شبکههای اجتماعی فعال است، در یادداشتی با عنوان «نوعی سخن آخر» نوشت: آن مقدار که لازم بوده در باره این نگرانیها و خطرها بنویسم تا کنون با عناوین مختلف از جمله فتنه 98 بارها گفته و نوشتهام و بیش از این وظیفهای ندارم.
به گزارش انصاف نیوز، متن یادداشت آقای زائری در پی میآید:
پس از پیروزی انقلاب و استقرار جمهوری اسلامی به طور طبیعی مشکلات اجتماعی و معضلات عمومی در قالب اعتراضها و درگیریهای پراکنده در نقاط مختلف کشور بروز کرده و ناراحتیهای مردم و دلخوریهایشان از عیبها و ایرادها به شکل این گونه تشنجها و درگیریها به ظهور رسیده است.
در حدود بیست و پنج سال گذشته چندین نمونه از این گونه آشفتگیهای اجتماعی دیده شده، اما متأسفانه مسؤولان کشور معمولاً ترجیح دادهاند به جای توجه به ریشهها و عوامل اجتماعی آنها فوراً جوانب امنیتی این مسائل را برجسته کنند و با اشاره به ابعاد سیاسی ظاهری آنها از ریشهها و موضوعات عمقی غفلت کردهاند و آتشی زیر خاکستر نگهداشتهاند.
به تعبیر دیگر کوشیدهاند که با پاک کردن صورت مسأله، برای حل آن اقدام کنند و آشغالهایی مثل بیکاری و فساد و فقر و حاشیه نشینی را به جای رفت و روب کردن و اصلاح، زیر فرش ظاهر زندگی روزمره پنهان سازند و هر بار با استفاده از اعتقاد مردم به اساس نظام و توجیه سوء استفاده دشمن موضوع را ظاهراً فیصله دادهاند ولی به تعبیر رهبر انقلاب تلاشی برای بهبود «زخم»هایی که هدف «مگس» توطئه دشمنان است نکردهاند.
از آشوب مشهد (سال ۷۱)، ناآرامیهای قزوین (سال ۷۳) و اغتشاشات اسلامشهر (سال ۷۴) تا ماجرای کوی دانشگاه (سال ۷۸)، حوادث بعد از انتخابات و فتنه (سال ۸۸) و درگیریهای اخیر (سال ۹۶) معمولاً کسی از بزرگان و علما و مدیران رسمی و مسؤولان برای تحلیل دقیق و انجام پیمایش و مطالعه علمی و نظرخواهی از نخبگان جامعه شناس و کارشناسان و متخصصان اقدام نکرده و بر عکس به محکوم کردن و شعاردادن در نماز جمعه و راهپیماییها اکتفا کردهاند و گویا این قصه ادامه دارد…
همیشه وقتی زخمهای کهنه و پنهان بی مداوا رها شوند روزی سر باز میکنند. مسایلی مانند مرگ مشکوک زهرا بنی یعقوب در سال ۸۶ دو سال بعدش به مصیبتهای سال هشتاد و هشت رسید. اکنون مسایلی مشابه ذهن و زبان همه را درگیر کرده است و کاش کسی از نهادهای مسؤول تا دیر نشده برای این پرسشهای تلخ و جدی پاسخی قانع کننده بدهد.
در این صفحه و سایر فرصتهای موجود (مانند وبلاگ در سال ۸۸) به بهانههای مختلف کوشیدهام تا بر اساس وظیفه و تعهد دینی و ملی و انسانی و به سهم بسیار ناچیز خود نسبت به این جنبه حساس و خطرناک موضوع هشدار دهم و تهدیدهای آینده را برشمارم.
اکنون احساس میکنم بیش از این گفتن و تکرار کردن نه تنها فایدهای ندارد بلکه موجب سوء تفاهم و اسباب دردسر است و بعد از این تکلیف شرعی و وظیفه اخلاقی هم بر دوش خود نمیبینم.
به همین دلیل پس از این دیگر در این باره سخنی نخواهم گفت و چیزی نخواهم نوشت، زیرا باور دارم آن مقدار که لازم بوده در باره این نگرانیها و خطرها بنویسم تا کنون با عناوین مختلف از جمله فتنه نود و هشت بارها گفته و نوشتهام و بیش از این وظیفهای ندارم.
انتهای پیام
آقای زائری! شما که یک روحانی شناخته شده بدون وابستگی مرسوم به خارج و انگ های مربوطه دیگر نمی توانید، برای این ملک بنویسید! وای به حال مردمی که پشتوانه یی ندارند و دغدغه ی این سرزمین رهایشان نمی کند، چه کنند!؟
صدای دلسوزان را باید شنید، وگرنه آواری می شود که با پیل نمی توان، آواربرداری کرد و همه را مدفون خواهد کرد!!؟
نصیحتی کنمت خوش شنو بهانه مگیر -هرانچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر ……………… با سلام خدوت روحانی محترم جناب زائری متاسفانه این روزها گوش کسی شنوای پندهای دلسوزان نیست اکثر مردم دچار مشکلات متفاوتی هستند که با کمی مدیریت با تعهد و تخصص حل شدنی است اما کو تعهد ؟ کو تخصص ؟ وقتیبدنی بیمار شد با درد و تب و لرز بیماری اش را برای نفس صاحبش آشکار میکند تا او برای مداوای خویش اقدامی کند اگر کرد که هیچ اما اگر اعتنایی نکرد بلکه به کتک زدن بدنش پرداخت یا فقط با چند مسکن رفع احوال خراب کرد آنچه در انتظار اوست البته زمین گیری و ناتوانی و نهایتا مرگ است این درسی از خداوند برای بشر است امان از روزی که خیرخواهان ترجیح بدهند سکوت کنند و این یعنی ناامیدی از بهبودی بیمار…… والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته