خرید تور تابستان

اکبر هاشمی رفسنجانی؛ مردی که زیاد می‌نوشت!

ایسنا در گزارشی با عنوان «مردی که زیاد می‌نوشت/ از خاطره‌نویسی‌های روزانه تا تقویم یادداشت‌های محرمانه» نوشت:

«اکبر هاشمی رفسنجانی یک سیاست‌مدار نویسنده بود. درباره سیاست او بسیار سخن گفته شده است اما درباره عادت‌های نوشتن او کمتر حرفی به میان آمده. هاشمی اهل نوشتن یادداشت روزانه و خو گرفته با قلم و کاغذ بود. در این متن سعی می‌کنم ثابت کنم نوشتن برای هاشمی جزیی از رفتارش شده بود؛ به قول پسرش یاسر می‌نوشت تا قلبش آرام شود. (۱) از متن‌ها هم پیداست؛ راحت‌تر بود هر آنچه را که می‌گوید یا در سر دارد به روی کاغذ بیاورد. فهرست مکتوبات هاشمی رفسنجانی خیره‌کننده است؛ مخصوصا اگر بدانیم هنوز چند ده هزار صفحه از یادداشت‌های «سنگ زیرین آسیای نظام» (۲) به رؤیت مردم نرسیده است.

هاشمی دوست داشت چطور به نظر برسد؟ سیاست‌مدار یا نویسنده؟ او عینکی نبود. اما عکسی که جعفر شیرعلی‌نیا -لابد با نظر آیت‌الله- برای کتاب زندگی و زمانه هاشمی انتخاب کرد عکسی با عینک بود. (۳)‌ وقتی آدمی غیرعینکی و به شدت سیاسی عکس با عینکش را برجسته می‌کند یعنی مطالعه و نوشتن شاکله شخصیتش را شکل می‌دهد. مطالعه به کنار، نوشتن روش همیشگی‌اش بود.

آشنایی با آقای بروجردی از طریق نوشتن

از همان وقت که سیوطی‌خوان بود. فقط نوشتن می‌توانست طلبه گمنام رفسنجانی را به مرجع تقلید وقت سیدحسین بروجردی وصل می‌کند. او به آیت‌الله العظمی نوشت: درسم را بلدم، از من امتحان بگیرید. مرحوم آقای بروجردی تا نامه را خواند شعری از الفیه ابن مالک را خواند. رو کرد به هاشمی: ادامه بده. هاشمی آن شعر و هر چیز دیگری را که آیت‌الله‌العظمی می‌پرسید از حفظ ادامه داد. مرجع خوشش آمد و مادی و معنوی او را تشویق کرد. (۴)

هاشمیِ مکتب تشیع

نوشتن با هاشمی عجین بود. در همان سالهای طلبگی در یک موسسه ماشین‌نویسی کار می‌کرد (۵) و لاجرم از همان موقع با ماشین تحریر آشنا و چه بسا مأنوس شد. و همین انس و جمع دوستان و علاقه به نوشتن، او را به ایده انتشار مجله مکتب تشیع رساند. توجه به انتشار اندیشه‌ها در زمانه‌ای که هنوز مدرنیته به حوزه تسری پیدا نکرده بود. (مثلا در همان سال‌ها مرحوم آقای بروجردی چیزی شبیه گوشت‌کوب داشت و آن را به زمین می‌زد تا برایش چای بیاورند. امام خمینی به ایشان گفتند: این چه کاری است؟ دنیا عوض شده. زنگی کنارتان بگذارید…) (۶)

آغاز ترجمه و انتشار کتاب‌ها

با آغاز دهه چهل هاشمی شد مرد مؤثر مبارزه بی‌آنکه این تأثیر توسط ساواک به درستی شناسایی شود. وقتی گریزان از گاردی‌ها به نوق رفت، کتاب مسئله فلسطین را ترجمه کرد. این ترجمه را در ادامه فعالیت‌های تحقیقی‌اش در مکتب اسلام می‌دید. کتاب مسئله فلسطین به دست مصدق رسید. خوشش آمد و همین باعث شد که این کتاب دیده شود. (۷) هاشمی کتاب‌های دیگرش را هم در کوره گداخته مبارزات نوشت.

اساسا روش مبارزاتی هاشمی بر مبنای نوشتن تعریف می‌شد. یا اعلامیه می‌نوشت یا بعثت و انتقام درمی‌آورد یا قطعنامه تنظیم می‌کرد.

اگر مخالفت امام خمینی با لایحه کاپیتولاسیون را نقطه عطفی در سال‌های مبارزه بدانیم باید به نقش هاشمی زیرک اشاره کنیم. این هاشمی رفسنجانی بود که مدارک و مذاکرات مربوط به این لایحه را آماده و دسته‌بندی و مرتب کرد و به همراه گزارشی کامل به دست امام رساند. (۸) اینجا بود که امام فریاد زد: ما را فروختند…

هاشمیِ تفسیرِ راهنما

هاشمی بعد از سلسله‌ای از فعالیت‌های اعجاب‌آور مجاهدانه به نفع انقلاب در سال ۵۴ به زندان افتاد. در اینجا دست به کاری بزرگ زد. بهتر است این تکه را از زبان آیت‌الله بخوانیم:

«از مأموران ساواک خواستم تا قرآنی در اختیارم بگذارند ولی آنان امتناع کردند… از حافظه‌ام یاری جستم، زیرا آن روزها بیشتر آیات قرآن را با لفظ و ترتیب در حفظ داشتم. توفیق الهی مدد کرد و به نتایج خوبی رسیدم. با این که وسیله یادداشت نداشتم ولی صفحات ذهنم انبوهی از مطالب و مضامین قرآن را در خود ثبت کرد و نظم داد.» (۹)

ضمنا او در زندان (در فواصل زمانی مختلف) نزدیک به ۲۵ جز از قرآن را حفظ کرد. باری؛ در همان دستگیری سال ۵۴ آرام آرام از محدودیت‌ها کاسته شد و به او کتاب و نوشت‌افزار دادند. این اکبر هاشمی است که با نوشتن، درد زندان اوین را بر خود شیرین می‌کند:

«بعد از نماز صبح مشغول می‌شدم و تا نزدیک ظهر فقط به این کار می‌پرداختم.» (همان)

و

«سرانجام بیست و دو دفتر (دویست برگی) کاملا پر شد از فیش‌های فشرده و مختصر و اشاره‌گونه.‌» (همان)

در ملاقات‌های زندان اکبر هاشمی رفسنجانی این فیش‌ها را از زیر عبا به دست همسرش در زیر چادر منتقل می‌کرد. (همان)

همین فیش‌ها بعدها پایه‌ای شد تا تفسیر راهنما در ۲۲ جلد (به اندازه عدد دفترها) توسط جمعی از پژوهشگران آماده و برنده کتاب سال جمهوری اسلامی در سال ۷۲ شود. (۱۰)

در همین زندان اکبر هاشمی نقدی بر کتاب فلسفه تاریخ دکتر پیمان نوشت. ولی مشخص نشد این یادداشت‌ها چه شد. (۱۱)

مداومت بر نوشتن یادداشت روزانه

بعد از پیروزی انقلاب، خبری از آثار آقای هاشمی نبود. کشور در بحران و جنگ و ترور گرفتار بود. اما مگر ممکن بود هاشمی ننویسد؟ او در تمام این سال‌ها که در کانون درگیری‌های سیاسی و نظامی حاضر بود یادداشت روزانه می‌نوشت. بعد از آنکه دوره ریاست جمهوری‌اش به پایان رسید، فراغتی یافت تا خاطرات سال‌های انقلاب و از آن مهمتر خاطرات سال ۶۰ را منتشر کند. انتشار این خاطرات انقلابی در روایت تاریخ سیاسی بعد از انقلاب محسوب می‌شود. خاطرات سال‌های ۶۰ تا ۷۷ هاشمی رفسنجانی به طور مرتب منتشر شده است. تمام چیزهایی که منتشر شده قبل از انتشار به رؤیت رهبر ایران رسیده است. این دأب هاشمی بود که حتما نظر رهبری را پیش از انتشار درباره خاطرات بداند. هیچ روزی نیست که هاشمی درباره‌اش چیزی ننوشته باشد. نوشتن آنقدر برای هاشمی مسئله بوده است که گاهی برخی از خاطرات محرمانه را توی تقویم کوچکی می‌نوشت که معمولا همراهش بود. (۱۱) تازه بسیاری از تحلیل‌ها و یادداشت‌ها و وقایع‌نگاری‌های هاشمی منتشر نشده است. هنوز اسناد هاشمی در مورد جنگ و نامه‌هایش به صدام و دیگر شخصیت‌های مهم سیاسی مثل یاسر عرفات کامل منتشر نشده است. حتی وصیت‌نامه هاشمی هم در دست خانواده‌اش نیست. (۱۲) با این همه هیچ شخصیت سیاسی معاصری به اندازه او متن ننوشته است.

نامه معروف سال ۸۸

انتخابات سال ۸۸ هاشمی را در صدر اخبار نشاند. بیشتر به آن خاطر که در ۱۳ خرداد ۸۸ محمود احمدی‌نژاد هاشمی رفسنجانی را صحنه‌گردان اصلی جناح مخالفان دانست. فردای صحبت‌های احمدی‌نژاد مراسم ارتحال امام برگزار شد. هاشمی در حضور دوربین‌ها نزدیک احمدی‌نژاد شد و به او «کاغذ»ی داد. او در آن کاغذ صحبت‌های احمدی‌نژاد را تکذیب کرده بود. (۱۳) چند روز بعد او نامه‌ای خطاب به رهبر «نوشت.» عکس‌های مربوط به این لحظه منتشر شده است. آیت‌الله لباس یک‌سره سفید پوشیده بود ولی عینکی به چشم نداشت؛ صفحه‌های آ۴ را شماره زده بود متن تقریبا بدون خط‌خوردگی بود؛ اما نکته جالب این است که این متن با متن نهایی که بعدها منتشر شد متفاوت است. عبارت‌هایی مثل «رهبری معظم» و «امام راحل» و «آیت‌الله شهید مظلوم دکتر بهشتی» بعدا در متن اضافه شد؛ (۱۴) تعارفات لازمی که لابد به توصیه مشاوران به حرف اصلی سنجاق شد. حرف اصلی در عکس پیداست و آن یادآوری از حکایت شماره چهار باب «در سیرت پادشاهان» گلستان سعدی که می‌گوید: طایفه دزدان عرب (احتمالا احمدی‌نژاد که خود از مدیران هاشمی بود) بر سر کوهی نشسته بودند و منفذ کاروان بسته و رعیت بلدان از مکاید (یعنی حیله‌ها) ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب … و القصه… مدبران ممالک (که لابد اکبر هاشمی یکی از آنان بود) آن طرف در دفع مضرت ایشان مشاورت همی کردند که اگر این طایفه هم بر این نسق (یعنی شیوه) روزگاری مداومت نمایند مقاومت ممتنع (یعنی ناممکن) گردد…

هاشمی از آن حکایت عجیب که می‌گفت برخورد با مهر و عطوفت با طرران عاقبت شومی دارد فقط این بیت را انتخاب کرد:

سرچشمه شاید گرفتن به بیل؛ چو پر شد نشاید گذشتن به پیل

اما آقای هاشمی کمی شعر را تغییر داد و به جای «گذشتن» در مصرع دوم دوباره از همان «گرفتن» استفاده کرد تا زبان‌آرایی شاعر شیرازی سیّاسِ کرمانی را از مقصودش دور نکند؛ این دست تحریف‌های ادبی در بین اهل سیاست رایج است؛ کمی جابه‌جایی در واقعیت یا آسان‌سازی واقعیت برای رسیدن به مقصود.

منابع:

1: خبر باشگاه خبرنگاران

2.این عبارت برگرفته از توصیف حسن روحانی از هاشمی رفسنجانی است.

  1. به این آدرس بنگرید.
  2. هاشمی رفسنجانی، اکبر (۱۳۷۶)، دوران مبارزه، دفتر نشر معارف انقلاب، صفحه ۸۷

۵.همان، صفحه ۹۴

  1. از پرتال سایت امام خمینی

۷. هاشمی رفسنجانی، اکبر (۱۳۷۶)، دوران مبارزه، دفتر نشر معارف انقلاب، صفحه ۱۷۲

۸. همان،‌ صفحه ۱۹۷

۹. همان، صفحه‌های ۳۰۷ تا ۳۱۰

  1. اینجا
  2. از سایت مشرق‌نیوز
  3. از سایت خبرآنلاین
  4. از سایت اکبر هاشمی رفسنجانی
  5. از خبرگزاری مهر»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا