خرید تور تابستان

آقای رئیسی فقر را ببینید | نعمت احمدی

نعمت احمدی، حقوقدان در جهان صنعت توشت: رییس‌جمهوری را خطاب قرار دادن آن هم در روزنامه آیا صحیح است یا اینکه جایگاه رییس‌جمهوری به عنوان مجری قانون اساسی بالاتر از آن است که از طریق رسانه با ایشان گفت‌وگو شود. وقتی جایگاه رییس‌جمهوری به عنوان مسوول اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را در ذهن مرور کردم، دیدم بهترین وسیله گفت‌وگو با رییس‌جمهوری رسانه‌ها خصوصا روزنامه است تا درد مردم را بی‌واسطه به اطلاع ایشان برسانم. نمی‌دانم کانال ارتباطی روسای‌جمهور با مردم چیست؟ آقای روحانی اعلام کرد من هر روز وضع مردم را از خلال نگاه کردن به چهره آنان از پشت پنجره اتومبیل رصد می‌کنم؛ مضمونی مثل مطلب بالا. خنده، نگرانی و شادی مردم اگر کانال ارتباطی رییس‌جمهوری با مردم شبیه آنچه از روحانی نقل به مضمون کردم باشد، طبیعی است افرادی مثل من که دستی به نوشتن و راهی به مطبوعات دارند بهتر است عمق نگاه رییس‌جمهوری را به درد و دل مردم معطوف کنند. نگارنده عضو جامعه کشاورزی کشور هستم و هر اسم و عنوان دیگری داشته باشم اصل بستگی من به کشاورزی است. جامعه کوچکی از دست‌اندرکاران کشاورزی را دور خود جمع کرده‌ام تا با آنان صحبت کنم و از مصائب و مسائل آنان تا حدودی بتوانم بی‌واسطه باخبر بشوم. آقای رییس‌جمهوری حقوق پایه کارگران طبق اعلام یکی از اعضای هیات رییسه مجلس- حداقل دستمزد روزانه ۹۰۰/۶۷۱/۱ ریال است، به جداول شما کار ندارم. حقوق کارگران بخش کشاورزی در سال ۱۴۰۱ از شش میلیون تا ۷ میلیون تومان در ازای ۸ ساعت کار پرداخت می‌شود یعنی روزانه ۲۰۰ تا ۲۳۰ هزار تومان. تازه این افراد آدم‌های خوشبختی هستند که کار بدنی دائمی در مزارع و باغات پیدا کرده‌اند والا وقتی بخشی از کار مزرعه مثلا بیل‌زنی را به صورت کنترات اعلام می‌کنیم برای کاری که ۱۰ نفر کارگر حدود ۴۰ روز آن را انجام می‌دهند، غیراز کارگران افغانی که کارت تردد هم دارند ده‌ها نفر التماس‌کنان دنبال کار هستند. نمی‌دانم کارگری که با حداقل ۲ فرزند و بدون پشتوانه دیگر در ازای فروش انرژی روزانه‌اش ۲۰۰ هزار تومان دریافتی دارد چه باید بکند؟ مگر برابر اصل ۴۳ قانون اساسی به جهت تامین استقلال اقتصادی جامعه و ریشه‌کن کردن فقر و محرومیت دولت وظیفه تامین نیازهای اساسی مانند مسکن، خوراک، پوشاک، بهداشت، درمان، آموزش‌وپرورش و امکانات لازم برای تشکیل خانواده برای همه را در سال ۵۸ مدونین قانون اساسی تقنین نکردند. بعد از گذشت ۴۳ سال آیا عناوین موضوع اصل ۴۳ قانون اساسی که برآورده نشد گوش‌آزار نیست؟ در همین اصل در بند پایانی آمده است. تاکید بر افزایش تولیدات کشاورزی، دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تامین کند و کشور را به مرحله خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند. این مدینه فاضله که دنبال آن بودیم چه شد؟ با ۲۰۰ هزار تومان فقط باید زنده ماند. این حرف را من نمی‌زنم بلکه کارگر مزرعه از عمق جان بیان کرد. کشاورز جماعت به لحاظ درگیری همیشگی با طبیعت که یک روز باران می‌خواهد یک روز برف، یک روز آفتاب و یک روز گرما و سرما به نوعی به باوری می‌رسد که باید از عالم بالا کمک بگیرد و چون جامعه کشاورزی بدوی‌ترین اجتماع بشری از زمان حضور انسان در کره زمین است وقتی در تنگنای روزگار گرفتار می‌شود به قربانی کردن روی می‌آورد و چون کشاورزی و دامداری در گذشته با هم یک حرفه بودند گوسفندی قربانی می‌کردند هم جامعه فقرزده کشاورزی لقمه چربی گیرش می‌آمد و هم دل کشاورز گرم بود که با قربانی کردن از چمبره حادثه به راحتی می‌گذرد. کشاورز با این باور بزرگ شده است حتی اگر تحصیلات دانشگاهی داشته باشد. وقتی درختان به گل می‌نشینند از ترس طوفان و باران باز هم سراغ قربانی کردن می‌رود و یا زمانی که قرار است دانه‌ها نطفه ببندند و سال‌آوری داشته باشند باز هم ذهن کشاورز به آخرین توسل یعنی قربانی کردن می‌رود. سالی حداقل چهار، پنج قربانی در مناسبت‌ها انجام می‌دهیم. عمق نیاز را وقتی فهمیدم که کارگر مزرعه گفت خوراک گوشتی ما زمانی است که در مزرعه قربانی می‌کنند. صداقت از کلامش پیدا بود و خواستم صحبت کند البته آن زمانی که گوشت قرمز حدود یکصد هزار تومان یا کمتر بود با عدد و رقم ثابت کرد که راست می‌گوید و از قربانی قبلی تا امروز گوشت نخریده و متواضعانه گفت کله و پاچه‌ای که قربانی قبلی نصیب من شد را راضی باشید فروختم تا برای کودکم شیر خشک بخرم. این بدترین روز زندگی‌ام بود و برخود لعنت فرستادم که چرا از حال و روز همکارم که همه انرژی خود را صرف انجام کاری که متعلق به من است می‌کند، دورم. پای دردلش نشستم و گفت مدت‌هاست گوشت از سفره ما پرواز کرده، مدتی مرغ به صورت هفتگی خرید می‌کردم که آن هم گران شد و به پای مرغ و دل و جگر بسنده کردم که آن هم نشد. برنج هم گران شد. رفتیم سراغ ماکارونی، قصه پر غصه ماکارونی هم جای خود دارد. آقای رییس‌جمهور! قصد آزردن روح شما را ندارم اما باور بفرمایید روح مردم آزرده است. این بازی با ارز و سکه و طلا و مهم‌تر از همه دست در جیب مردم کردن و بازار بورس و سرمایه را قلک دولت قرار دادن آخر و عاقبت خوشی ندارد. گفتن از گرانی مگر جرم است؟نهادهای کشاورزی و دامی چه سرنوشتی در سال آینده دارند. همین تخم‌مرغ هم که با قیمت بالا به دست مصرف‌کننده می‌رسد اگر وضع خوراک دام و طیور به همین منوال باشد حکم کیمیا پیدا می‌کند. شما از پشت شیشه اتومبیل شادی و غم و دار و نداری مردم را با نگاه کردن به چهره دودآلود آنان رصد نکنید. مرد سفر و حضر هستید وقتی دلسوزانه از ناهار مردم می‌پرسید از وعده‌های دیگر غذایی هم رو‌در‌رو سوال کنید. آقای رییس‌جمهور! گفتید زندگی و اداره کشور را به برجام و بیگانه نباید گره زد. قبول، اما زندگی مردم به دلار و سکه گره خورده است. پشت چهارراه موتورسواری با صدای بلند به مخاطبش می‌گفت دلار ۵۰ هزار تومان را هم پشت سر گذاشت و با خنده می‌گفت والله ۵۰ هزار تومان هم پیدا نمی‌شود. سکه را می‌گویند ۲۹ میلیون تومان اما پیدا نمی‌شود. حاجی بگو چه کنم و چراغ سبز شد و رفت و رد نگاه من تا دوردست او را تعقیب کرد. جناب رییس‌جمهور! شهادت می‌دهم با این تیم اقتصادی به جایی نمی‌رسیم یا به جایی ما را نخواهند رساند. مگر وزیر کشاورزی یا وزیر صمت نمی‌داند چه تعداد مرغداری و مرغ منتظر دان هستند که گوینده خبر از کمبود دان مرغ و غذای دامداران می‌گویند. امسال که رو به پایان است نهادهای دامی آنقدر گران شد که دامداران مجبور شدند دام‌های مولد خود را بفروشند کاه هم قیمت یونجه شد چون خشکسالی بود. از کجا بنویسم یونجه کیلویی ۶ هزار تومان کاه هم همین قیمت. به گوسفند و گاو و مرغ مثل فرزندانمان نمی‌توانیم بگوییم مثلا اشکنه بخورید، اصلا یک وعده غذا بیشتر نخورید. گوشت نخورید لباس‌های قدیمی را بپوشید. مرغ و گوسفند و گاو اگر غذا نداشته باشند به گفته یکی از همکاران کشاورزم به جیب‌خوری می‌افتند. پرسیدم جیب‌خوری دیگر چه صیغه‌ای است؟ با خنده گفت جیب صاحب خود را می‌خورند. آن هم جیب‌هایی که سوراخ شده‌اند. گفتید فقر را می‌شناسید و با آن آشنا هستید. این از صداقت و سلامت شما است پس فقر را ببینید، نان ۵ هزار تومانی را ببینید. مهار دارو از دست طیب و طبیان در رفته است. پشت دیوار بیمارستان‌های دولتی را ببینید که شهرستانی‌ها به اجبار چادر می‌زنند تا فرصت بستری کردن بیمار ناتوان خود را در بیمارستان‌های دولتی به دست بیاورند. من از ضرباهنگ قاشق‌ها به ته دیگ‌های خالی وحشت دارم. ضرباهنگ‌هایی که مدت‌هاست شروع شده و مثل ناله‌ها خدا نکند که به فریاد تبدیل شود. آقای رییس‌جمهور! قصه فقر در کشور پرغصه‌تر از آن است که با گفتن قیمت مثلا گوشت امنیت کشور به خطر بیفتد و روزنامه‌ای تعطیل شود. فقر را ببینیم، نه اینکه از شنیدن آن ناراحت شویم. صدای قابلمه‌های خالی هر روز بلندتر می‌شود گوش دهید.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. رئیسی فقررامی‌بیند.کودکان هم می بینند دیدنش آسان است امااقدام جهت برطرف کردنش کمی صداقت وتعهد وخصوصا استقلال شخصیت می طلبد که دراین قوم این خصائص نایاب است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا