تریدینگ فایندر

پشت صحنه‌ی میزگرد طنز | از آزادی بیان تا یک شانه تخم‌مرغ

نگار فیض‌آبادی، انصاف نیوز: اسماعیل امینی ساعت ۱۱/۳۰ یعنی نیم ساعت زودتر از قرار میزگرد رسید و گرمِ صحبت با آقای توکلی شد.

نسبت به کنکور انتقاد داشت و می‌گفت چه معنی دارد کسی در طول چند ساعت تست بزند و خودش را ثابت کند. مگر یک جواب درست وجود دارد؟ چرا نظام اداری به جای کارآمدی یک نفر، باید به مدرک دانشگاهی او نگاه کند و حقوق و امتیازش را براساس آن در نظر بگیرد.»

امینی بدون نام، کسی را مثال زد که سر کلاسش به او اعتراض کرده که چرا با من که مدیرکل هستم و کلی کارمند زیر دستم است، مثل بچه‌ها رفتار می‌کنید. امینی می‌گفت آقای مدیرکل تازه آمده بود لیسانس بگیرد. به نظر این استاد دانشگاه، از جمعیت چهل نفری کلاس فقط پنج نفر هستند که می‌شود اسمشان را دانشجوی علاقمند گذاشت.

صابر قدیمی نفر سوم بود که آمد و موقع نشستن بین امینی و رحیم‌زاده، با خنده گفت «خیر الامور اوسطها» و بعدش پرسید «قبل از اینکه شروع کنیم بپرسم باید ناشتا باشیم؟» رحیم‌زاده هم بارها وسط مصاحبه جمله‌های شوخ‌طبعانه‌ای می‌گفت که متاسفانه قابل انتشار نیستند!

خبرنگار انصاف نیوز نگران از اینکه نکند مهمان‌ها به دلیل نزدیکی دیدگاهشان، مدام همدیگر را تایید کنند و میزگرد چیز یخی از آب دربیاید، سوا‌ل‌هایش را یکی یکی مطرح کرد اما کمی جلوتر، از سر تکان دادن‌های مدامِ آقای امینی در واکنش به حرف‌های صابر قدیمی و شروین رحیم‌زاده جا خورد. انگار بالای سرش ابری تشکیل شد که یعنی «همینو می‌خواستم.»

قدیمی و رحیم‌زاده هر بار با جمله‌های خبری و سوالی نظرشان را گفتند و امینی باز سرش را طوری به چپ و راست حرکت می‌داد که یعنی بدجور مخالفم. حیف که دو دوربین موجود نبود که واکنش‌های امینی را ثبت کند. حتی می‌شد با آنها میم درست کرد.

اگر دستگاهی بود که موقع مخالفت آن سه نفر بوق می‌زد، سر کلمه‌هایی مثل «مردم، اکثریت، فضای مجازی» جیغ می‌کشید!

قرارِ یک‌ ساعته‌ی میزگرد تا یک ساعت و نیم طول کشید. بحث‌ها داغ و جذاب بودند. حدود ساعت ۱/۴۵ دقیقه آقای شفیعیان با یک شانه تخم‌مرغ از پله‌ها بالا آمد.

خبرنگار از گوشه‌ی چشمش او را دید که دست به ماهیتابه شده و بعد از پوست کندن سیب‌زمینی‌ها سراغ خرد کردن خیارشور، گوجه فرنگی و کالباس رفت. بوی روغن راه افتاده بود وسط بحث اینکه آزادی بیان یعنی چه و احمدی‌نژاد از سیاره‌ی دیگر آمده بود یا اینکه یکی از خود ما بود و…

می‌شود گفت خیلی جدی به این موضوع پرداخته شد که طنز در شرایط حساس و شوخی با موضوعات حساس باید چگونه بود.

درنهایت میزگرد ختم به‌خیر شد و بعدش هر سه نفر ایستاده بحث می‌کردند و کمی بعدتر هم دو به دو با اعضای تحریریه حرف می‌زدند. حالا فضای دفتر به جز بوی غذا، پر شده بود با صدا و جمله‌های چالشی مثل اینکه «چه کسانی سال ۵۷ انقلاب کردند، مردم امروز چه می‌خواهند و…»

از این به بعد همه‌چیز روی سرعت ۲ ایکس پیش رفت. میزی که چند دقیقه‌ی پیش فقط ریکوردر روی آن بود، در چشم به‌‌هم زدنی تبدیل به میز غذا شد: تخم‌مرغ پخته، سیب‌زمینی سرخ‌شده، کالباس، سس کچاپ، نان و مخلفات دیگر.

اعضای تحریریه با سه مهمان میزگرد مشغول خوردن ناهار شدند و بخشی از بحث‌ها هم ادامه پیدا کردند. از دل بعضی از صحبت‌های غیر رسمی سوژه‌های جدید استخراج می‌شوند؛ مثل اینکه چرا دیگر گعده‌های طنز مثل گذشته برگزار نمی‌شوند و چه شد که شب شعر طنز این‌قدر کم شد و… 

وقت خداحافظی رسید و باز هم تک و توک جمله‌هایی بین مهمان‌ها و اعضای تحریریه ردوبدل شدند. صابر قدیمی موقع خداحافظی به شوخی گفت «اول که اومدم و راه‌ پله‌ها رو دیدم ترسیدم. یه‌جوری بود گفتم نکنه قراره ما رو بگیرن.» شروین رحیم‌زاده هم در جوابش گفت «اون موقع دیگه به جای گونی سیب‌زمینی باید می‌گفتیم گونی شروین!»

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا