خرید تور تابستان

چند نکته از حاشیه و متن نمایشگاه کتاب

احسان محمدی در عصرایران نوشت: سه روز در نمایشگاه کتاب بودم. هم به خاطر علاقه همیشگی به نفس کشیدن در این فضا و هم برای امضای دو جلد کتابی که داشتم و دیدار با خوانندگان. این چند نکته نتیجه مشاهدات این چند روزه است:

۱- اولین نکته‌ای که هنوز هم مثل یک پرسش بی‌پاسخ نسل به نسل دارد منتقل می‌شود این است که چرا مصلای تهران بعد از ۳۰ سال هنوز تکمیل نشده است؟ ساخت این بنا از سال ۱۳۶۹ آغاز شد و هنوز ادامه دارد و اختصاص آن به محل برگزاری نمایشگاه کتاب هم منتقدانی دارد اما در کنار نقدها، قرار گرفتن مصلا بین دو ایستگاه مترو دسترسی به آن را نسبت به شهر کتاب مناسب کرده است.

۲- این یک همایش بزرگ خانوادگی است. قدم زدن و نگاه کردن ارزان است فعلاً پولی نشده! ما در این کشور فرصت‌های اندکی برای چنین تجمعاتی داریم. این که افراد فارغ از جنسیت و سن و تحصیلات می‌توانند در یک فضا جمع شوند و هر کس ماهی خودش را بگیرد ارزشمند است. چه ایرادی دارد کسانی در این فضای فرهنگی قدم بزنند حتی وقتی کتاب نمی‌خرند؟ دست کم چشم‌شان به کتاب و گوششان به واژه آشنا می‌شود.

۳- آش و رشته، پیتزا و سیب‌زمینی؟ بله. بساط این صنف‌ها هم پهن بود و پرمشتری. دلیل سرزنش و نکوهش آنها را توسط جمعی نمی‌فهمم. کسانی که این حرف‌ها را می‌زنند خودشان گرسنه و تشنه‌شان نمی‌شود یا از طریق فتوسنتز تغذیه می‌کنند؟ حضور این صنوف ضروری است و در فضای دورتر از غرفه‌ها کاسبی می‌کنند. این که چرا باید یک لیوان آب‌جوش با چای کیسه‌ای سه هزار تومان باشد بحث دیگری است که احتمالاً آخرش به ترامپ و تحریم ختم می‌شود!

۴- کتاب گران است؟ ناشران می‌گویند جمله‌هایی مثل «تخفیف بدید»، «از شهرستان اومدیم، دانشجو هستیم» و … را زیاد می‌شنویم. مردم حق دارند با این شرایط اقتصادی تقاضای تخفیف کنند اما کاغذ از سال گذشته تا امسال حدوداً هفت برابر گران شده است ولی ما قیمت‌ها را خیلی افزایش نداده‌ایم. کتاب به نسبت بقیه کالاها گران نیست. انگار خرید یک پیتزای ۴۰ هزارتومانی که دقیقاً معلوم نیست با چه موادی پخته شده برای عده‌ای ساده است اما وقتی به کتابی که یک عمر می‌ماند، می‌رسند می‌گویند گران است.

با این همه می‌شود به سیاق همان شعر «کَرم داران عالم را درم نیست / درم داران عالم را کَرم نیست» گفت آنها که اهلکتابند پول ندارند، آنها که پول دارند، اهل کتاب نیستند!

۵- بیشترین استقبال همواره از ناشران عمومی و کودک صورت می‌گیرد. لزوم حضور بعضی از کشورها را درک نمی‌کنم. این که باشند تا پیشوند «بین‌المللی» را بر آن گذاشت آیا توجیه مناسب یا دلیل است؟ به غرفه ایتالیا رفتم، در فضایی بزرگ فقط توی یک قفسه کمتر از ۱۰ جلد کتاب گذاشته بودند و دیگر هیچ! این بخش معمولاً بسیار خلوت و کم مشتری است.

۶- «امسال فروش عالیه. استقبال غافلگیرکننده است. همهکتابهامون رو فروختیم»، «امسال فروش خوب نیست، پارسال بهتر بود»، «با توجه به مشکلات اقتصادی همین استقبال و خرید و فروش باز هم راضی‌کننده است» … هر سه جمله را از ناشرهای مختلف شنیدم. کسانی راضی بودند و واقعاً در پایان روز انگار غرفه‌شان را جمع کرده بودند و مدام به متقاضیان «تمام کردیم» می‌گفتند و کسانی هم نه! …

خیلی به آمار و عدد و رقم‌هایی که نهادهای رسمی در چنین مواقعی اعلام می‌کنند که در طول چهل سال گذشته همیشه از «افزایش» و «رشد» می‌گویند ندارم، اما محتوای کتاب وهدفگذاری درست روی مخاطب و کیفیت چاپ و قیمت موثر است.

۷- بازار چند نشر مشهور داغ داغ بود. آنها را از سایر غرفه‌ها جدا کرده بودند که در راهروها ازدحام نشود. صف‌ها طولانی، فروش مناسب. خریدار و فروشنده هر دو راضی. تبلیغات و استمرار یکی از رازهای موفقیت در این حوزه است. ناشری که فقط سالی یک‌بار در نمایشگاه کتاب خودش را نشان می‌دهد و بعد به خواب زمستانی می‌رود تا سال بعد، خوب است راز موفقیت این ناشران پرمشتری را بپرسند.

۸- اگر همه کسانی که می‌آیند نمایشگاه کتاب می‌خرند و می‌خوانند پس چرا تیراژ کتاب به زیر ۲۰۰ جلد رسیده است؟ همه کتاب‌ها این تیراژ را ندارند. کتاب‌های خوب به چاپ‌های بالای ۵۰ هم رسیده‌اند.

ما کم کتاب می‌خوانیم و خلاصه کردن کتابخوانی در اردیبهشت‌های نمایشگاه کتاب خطاست. حضور خانواده‌هایی که با بچه‌هایشان به نمایشگاه می‌آیند و بخش کودکان را با شادی و لبخند گرم نگه می‌دارند مایه امیدواری است. این نسل اگر کتاب‌های «خوب» را «خوب» بخوانند، می‌شود به روزهای روشن برای این سرزمین امیدوار بود.

۹- انتشار چند ویدئو که نشان می‌داد «رامبد جوان» در فضایی شبیه پشه‌بند با علاقمندانش دیدار می‌کرد بازخوردهای زیادی در رسانه‌ها داشت. این هم از مکافاتسلبریتی بودن است. اگر بیایند این طور می‌شود، اگر نیایند متهم می‌شوند که اهل «کباب» اند نه اهل «کتاب»!

این شکل استقبال از سلبریتی‌ها معمولاً در گوشه گوشه دنیا رخ می‌دهد. غیر از این است که وقتی دیوید بکام به جنوب شرق آسیا می‌رود چند نفر از استقبال کنندگان سکته قلبی می‌کنند؟! رامبد جوان، دیوید بکام کسانی است که دوستش دارند. اما باید به سمت ترمیم و اصلاح این شیوه رفت. «پشه‌بند» برازنده هیچکس نیست. نه سلبریتی نه مخاطب علاقمند!

۱۰- در چند نشست و کارگاه جنبی نمایشگاه شرکت کردم. موضوعات عموماً خوب ولی استقبال اندک بود. یکی از دلایل عمده آن بزرگی نمایشگاه و اندک بودن زمان است. مخاطبی که از راه دور می‌آید دوست دارد کتاب‌های بیشتری ببیند و با ناشران و نویسندگان حرف بزند. اما این تنوع ارزشمند است. اینکه برای همه ذائقه‌ها برنامه چیده می‌شود.

۱۱- «گُلم! حیف نیست موهای خوشگلت رو هر کسیببینه؟» این واژه‌ها دقیقاً واژه‌هایی بودند که خانمی چادری به دختری زلف‌پریشان گفت و او هم پذیرفت و موها را سُر داد زیر شال بلاتکلیفش. برای من که در همین نمایشگاه یورش بردن به سمت رئیس اسبق مجلس شورای اسلامی که محصور است را از نزدیک دیده‌ام، این تغییر ادبیات جالب بود. یاد می‌گیریم، بهتر می‌شویم اما اندک، اندک، کند و فرساینده…

۱۲- می‌شود با عینک تیره به سی و دومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب نگاه کرد، ده‌ها ایراد گرفت، نقد کردن البته که ضروری است اما در این روزهای ناآرام برگزاری محترمانه این رویداد ارزشمند است. اتفاق مبارکی است و باید از آن حمایت کرد که راه اصلاح امور و پیشرفت نه با مشت‌های گره کرده از کف خیابان‌های تفتیده، که از فضای آرام کتاب و کتابخانه می‌گذرد…. کتاب بخوانیم، خوب و عمیق، تا مجبور به تکرار خطاهای تاریخی نشویم.

انتهای پیام

بانک صادرات

نوشته های مشابه

یک پیام

  1. یک نکته را فراموش کردید و آن جولان کتابهای قوم گرایانه و کتابهایی که تفکرات پان قبیلگی را اشاعه می داد مثل نمایشگاه پارسال . نمی دانم چرا وزارت ارشاد که کوچکترین مسایل را می بیند نسبت به اشاعه و عرضه کتابهایی که وحدت ملی و هویت ایرانی را نشانه رفته اند آنقدر باز و آزاد عمل می کند ؟ شاید طرفداران پان های قومی و قبیلگی در این وزارتخانه هم نفوذ کرده اند ؟ خدا می داند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا