قرابت نگاه پناهیان و خواجوی و رجوی به اخلاق
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
آنچنان که انتظار میرفت اظهارات محمد خواجوی در خصوص مباح بودن نسبت دروغ به مخالفان ولی فقیه در رسانههای برون مرزی بازتاب گستردهای داشت. اما بر خلاف انتظار تنها با واکنش نوه آیت الله خوشوقت و دیگری توییتی از یک نماینده مجلس که از اساس منکر صحت حدیث مربوطه بود، همراه گردید. اما سکوت رسانههای رسمی و شخصیتهای ذی ربط در این خصوص باعث گردید این اظهارات تبعات دیگری همراه شود.
مسکوت گذاشتن صورت مسئله جز به دامن زدن اظهارات اینچنین، نتیجهای در بر نخواهد داشت. در یادداشت قبلی با عنوان اخلاق دینی در تقابل با اخلاق عرفی به برخی تبعات ناشی از این اظهارات اشاره کردم. از جمله به تبعات حقوقی ناشی از این گونه برداشتها در تنظیم رابطه یک حاکمیت با مخالفین. اما آنچه بیشتر حائز اهمیت است جنبه اخلاقی موضوع در نسبت با آموزههای مسلم قرآنی است به مثابه محکمات که فی المثل قرآن در مزمت گناه شمردن تهمت به عنوان گناه کبیره مورد تاکید قرار میدهد.
روایتی است معروف از حضرت علی که در واکنش به اعتراض حامیان خود که چرا در رابطه با تهمت و حیلههای مخالفین و دشمنان به عمل متقابل دست نمیزند سوگند میخورد که، اگر قرار بر سیاسیت باشد من هزاران بار از فلانی سیاستر هستم. این نوع مستندات تاریخی و هم آن آیات صریح قرانی ناظر بر مقدم دانستن امر اخلاقی بر هر گونه عملکرد و رفتاری است که علی (ع) به سیاس بودن و به معنی درست بر غیر اخلاقی بودن تعبیر میکند. در این یادداشت تلاش میکنم سویه دیگری از تبعات ناشی از چنین قرائتی درباره اخلاق را به دلیل ثاثیری که میتواند بر ذهنیت مذهبی جامعه بگذارد، مورد تاکید قرار دهم.
در ماه رمضان امسال آقای پناهیان بحثی مطرح کردند درباره ظرفیتهای اخلاقی برای مقابله با دین. از فحوای سخنان ایشان و با چند مثال ساده چنین القا میشد که برداشتهای موجود یا به تعبیری سنتی از امر اخلاق دینی به مهمترین مانع و حائل برای دفاع از نگاه رسمی تبدیل شده است. تلاش ایشان به تلویح و آشکار توجیه خشونت ورزی و همزمان قبح زدایی در برخوردهای غیر اخلاقی در مواجهه با معترضین و مخالفین معطوف بود. این نگرش بر این معنی دلالت داشت که ما امر اخلاقی قائم به ذات در اسلام نه تنها نداریم که قائل بودن فی النفسه به امر اخلاقی آنچنان ظرفیت دارد که بتواند مقابل دین بایستد و آن را از مشروعیت ساقط نماید.
از نکات عجیب فرمایش ایشان تنزل دادن امر اخلاقی به حسن معاشرت در تعاملات اجتماعی است. چنان که ادعا میکنند؛ «کلمه اخلاق که شما در روایات میبینید، معنایش این ملکاتی که در علم اخلاق میگویند، نیست! در آنجا منظور «حسن معاشرت» است که یکی از زیرمجموعههای آداب اسلامی بهحساب میآید و در ادبیات دینی از آداب و مؤدب بودن، بیشتر سخن گفته شده است تا از اخلاق! مثلاً رسولخدا (ص) میفرماید: من ادبشده بهدست خدا هستم و علی هم ادبشده بهدست من است.»
این که از نگاه ایشان تنزل دادن امر اخلاقی به حسن معاشرت به چه نتایجی در علم اخلاق و بخصوص این پرسش کلیدی که اخلاق مداری در نظام سیاسی دین به کجا منتهی خواهد شد، مهمترین نکته این تنزل گرایی است که اتفاقن مراد آقای پناهیان نتیجه گیری به مطلوب ایشان است.
پناهیان در بخش دیگری از ادعاهای خود برای چالش کشیدن ظرفیتهای اخلاقی در مواجهه با دین به تاریخ و حکمیت ابوموسی عشری ارجاع و میگوید؛ «چرا ابوموسی اشعری، کارش در مقابل امیرالمؤمنین (ع) میگرفت؟ یکی از ویژگیهایی که او از خودش نشان میداد، دلرحمی و مهربانی بود. ابوموسی اشعری که امیرالمؤمنین (ع) او را لعن میکرد، از قبیلهای بود که رسولخدا (ص) درباره این قبیله فرموده بود که اینها قبیله مهربانی هستند. اما مهربانی او چرا در مقابل امیرالمؤمنین (ع) قرار گرفت؟ این ظرفیت اخلاق است در مقابل دین! البته قرآن کریم برای این موضوع، چاره و راهحل دارد. قرآن نمیفرماید که اخلاق اسلامی، اخلاق خوب یا اخلاق بد و…یک راهحلی ارائه میکند که این راهحل را در کلمات امیرالمؤمنین (ع) هم میشود جستجو کرد.»
اما از این که راه میانه امام علی چه بوده، ارجاعی به رفتار و گفتار علی ع نمیدهد.
معلوم است که تن دادن حضرت علی به حکمیت ابوموسی یک اجماع اخلاقی است. به همان اندازه که تن دادن به رأی ابوموسی به تبع اجماع یک الزام اخلاقی است. حتی با علم این که رأی ابوموسی بر خلاف حقانیت و او را از خلافت سلب کند.
نکته جالب این رفرنس در این است که پناهیان چرا از کنار تعهد اخلاقی علی (ع) به سادگی میگذرد. اگر چنانچه مدعی هستیم علی (ع) قرآن مفسر زمان است، در این صورت میباید بر ظرفیتهای اخلاقی زمان خود در مواجهه با دین و حکومتی که حق انتصابی از سوی خداوند بوده غلبه میکرد. بعلاوه این که الزام به تعهد در زمره بدیهیترین ارزشهای اخلاقی مورد تاکید در قرآن است.
پناهیان به تلویح و البته با مغلطه میخواهد این قرائت را القا کند که در جهان امروز همانگونه که ظرفیتهای اخلاقی قادر به مواجهه با دین هستند، میباید از ظرفیت دین برای مواجهه و اخلاقی جلوه دادن راهکارهای به روز و به معنی سرراستتر غیر اخلاقی و متغیر کردن ارزشهای اخلاق دینی استفاده کرد. مغلطه دیگر ایشان معادل سازی مفهوم و ماهیت دین با نظام سیاسی است که با تاکید و به ماهوی بر همه ارکان دیگر واجب و مقدم میدانند.
حقیقت اما این است که متغیر کردن آموزههای اخلاق جز با تمسک به قرائت مادی از جهان هستی و آنگونه که مارکسیستها تفسیر میکنند، به هیچ روی با ماهیت دین سازگاری نخواهد داشت. به این دلیل ساده که اعتبار آموزهها و ارزشهای اخلاقی قائم به ذات هستند. آنچه هم به ضرورت از آموزههای آنگونه که در دیالکتیک افلاطونی تغییر میکنند، بر شمولیت امر اخلاقی در پیوستگی با فلسفه صیانت از نفس انسانی دلالت و تاکید دارد. از این منظر همه ادیان فی النفسه اخلاقی هستند. به معنی دیگر امر اخلاقی همواره مقدم بر دین بوده و هر دینی اعتبار خود را از آموزههای اخلاقی کسب میکند.
واقعیت این است که رد بسیاری از این توجیهات و تفاسیر در موضوع اخلاق بخصوص از جنس آنچه به قرائت ایدئولوژیکی تعبیر میشود، و امثال آقای پناهیان با نام های مستعار پشت آن سنگر میگیرند، میتوان در ابعاد متنوعی در قرائتهای التقاطی و به وضوح در منابع آموزشی سازمان مجاهدین رجوی دنبال کرد. بخصوص به روز شده آن منابع اولیه که سالهاست در قالب تبیین جهان که بر ناب بودن آن تاکید دارند، قابل استناد است.
این در حالی است که حداقل یکی از موارد اتهام التقاطی بودن ایدئولوژی سازمان تفسیر مادی یا همان مارکسیستی از اخلاق دینی است. آنچه پناهیان مطرح میکند، بر این تفسیر رجوی که امر اخلاقی را در نسبت و رابطه با رسیدن به هدف ارزیابی میکند، کمترین تفاوتی نمیتوان قائل شد.
رجوی از این حیث موضوعیتی برای امر اخلاقی قائل نیست و آن را در نسبت با دوری و نزدیکی با هدف ارزیابی میکند. بد نیست در اینجا اشارهای داشته باشم به نوعیت تنظیم رابطه رجوی با کسانی که به هر دلیل از تشکیلات او جدا یا متواری شدند. از جمله به جدایی مترجم زبان عربی خود که از قدیمیترین اعضای سازمان بود.
رجوی بعد از جدایی تهمتهای جنسی بی شرمانه ای دال بر استفاده جنسی کارگران عراقی از او مطرح کرد، و جالب این که این بی شرمی را به روایات مستند کرده بود. رجوی حتی برای حق و باطل تعریفی نسبی قائل است. در اندیشه التقاطی او و تا رسیدن به هدف نهایی که حاکمیت فرودستان بر جهان است، هیچ حقیقت ثابتی وجود ندارد.
آنچه پناهیان ادعا میکند بی کمترین تفاوت ناظر بر چنین معنایی است، با این تفاوت که بر سر هدف مشترک که یکی حفظ نظام دینی و آن دیگری حفظ تشکیلات به هر قیمت، نه تنها اجماع که تا حد نفی همدیگر عناد دارند.
حقیقت امر این است که فهم نگارنده از موضوع اخلاق و نسبت آن با دین و اجتهاد اخلاقی به همین مختصر است. به یک معنی هم همسطح آنچه جناب پناهیان در مقام یک استاد علوم دینی معرف جامعه مذهبی. شاید آنچه نگارنده از اظهارات ایشان برداشت نموده، یکسره نادرست و یا بداستنباط شده باشد. تردیدی ندارم دامن زدن به اینگونه مباحث نه اتفاقی که به ضرورت آنچه تشخیص داده میشود کلید میخورد. و میتوان به این معنی نیز تعبیر کرد که قرار است ذهنیت جامعه نسبت به طرح موضوع سنجیده و مطابق آن دنبال یا مسکوت گذاشته شود.
پیشنهاد حقیر بسط دادن این موضوعات بر خلاف شیوه سنتی منبر و مستمع به حوزه گفتمان عالمانه و کارشناسانه تسری و تعمیم داده شود. پاسخ اجمالی آقای پناهیان به یادداشت حقیر میتواند راه برون رفتنی از مونولوگ به دیالوگ تعبیر شود.
انتهای پیام
اگر به روش برخی قضات فعلی حکم به کتاب خواندن پناهیان می دادیم، باید دوره آثار عارف و فیلسوف اخلاقی وارسته ، مرحوم (علامه) طباطبایی را تا آخر عمر رونویسی می کردند . و زهی سعادت و توفیق
گفتار آقای خواجوی در قسمت توجیه بی اخلاقی به مخالفان ولایت فقیه بسیار غلط است؛ که نویسنده با حرف ایشان نظر صحیح آقای پناهیان را دارای خطا تلقی کردند
چرا نظرات را منتشر نمی کنید ؟!