آقای محمدرضا احمدی تا به حال در مقام پاسخگویی قرار نگرفته بودی که سرخ و سفید شدی و به کوچه علی چپ زدی
برترین ها نوشت:
برترینها: ظاهرا انتشار تصاویری از محمدرضا احمدی در فرودگاه و حین بازگشت از کانادا بازتاب زیادی در فضای مجازی داشته، واکنشها عمدتا به آن بخش ماجرا بوده که به مردم حسی از تناقض داده است.
در هر صورت اینجا دو یادداشت را به عنوان نمونهای از آن چه که در فضای مجازی میگذرد آوردهایم:
دامون قنبرزاده، منتقد و فعال رسانهای نوشت: «همه حق دارند به هر جایی که دلشان میخواهد مسافرت کنند اما آن چیزی که باعث میشود مسافرت کسانی امثال این گزارشگر فوتبال به کشورهای دیگر حساسیتبرانگیز شود، منبع تغذیهی آنها و رفتار متناقض و یک بام و دو هوایشان است. بعد از وایرال شدن ویدیویی که طی آن این گزارشگر فوتبال در فرودگاه کانادا، گرفتار یک خبرنگار/شهروند پرسشگر میشود، خواندن واکنشهای مردم در کامنتها بسیار هیجانانگیز بود. مردمی که دل پُری دارند، به چند مسئله اشاره کرده بودند و مهمترین آنها وضعیت همسر گزارشگر بود که با نمایش خودِ گزارشگر جلوی دوربینهای تلویزیونی در ایران همخوانی نداشت.. به این نکته کاری ندارم که او از منبع لایزال صداوسیما و تنها به خاطر دو تا گزارش فوتبال و چهار تا کار مجریگری، احتمالاً پول هنگفتی گیرش میآید. به این نکته هم کاری ندارم که همین آقا در گزارشهای فوتبالش بین ایران و کشورهای دیگر، هر نوع تحقیر و توهین را دربارهی رقیب به کار میبَرَد و «میهنپرستی» افراطی و ترسناکی را فریاد میکِشد تا بیهویتی خودش را فریاد بزند اما وقتی پای سفر به همان کشورها میرسد، در صف اول ایستاده است. اینها را کنار میگذارم. نکتهی اصلی تظاهر است که حرص آدم را در میآورد..من از این آقا و امثال این آقا میخواهم بپرسم: شما اصلاً نمیخواهد به هیچکدام از پرسشهای این خبرنگار/شهروند جواب بدهی، فقط به من بگو خجالت نمیکشی با این همه رد پایی که از خودت به جا گذاشتهای، صافصاف و آزادانه در کشورهای خارجی میچرخی و خرید میکنی و انگارنهانگار؟! ما احمق نیستیم آقا.»
رسول اسدزاده (روزنامه نگار) هم به این شکل به ماجرا واکنش نشان داد: «محمدرضا احمدی هنگام بازگشت از کانادا گرفتارِ یک شهروند ایرانی شده که از او علت حضورش در کانادا، نظرش درباره برخی مسائل مناقشهبرانگیز را میپرسد. چرا میگویم گرفتار؟ چون امثال این شخص هرگز در مظان پرسش های جدی و چالش برانگیز قرار نگرفتهاند. احمدی سعی میکند از پاسخگویی طفره برود، هیچ نمیگوید، فقط سلامت باشید را مثل یک عروسک کوکی تکرار میکند، خندههایش رفته رفته هیستریک میشوند، لُپهایش سرخ میشوند، چشمهایش دو دو میزند، اعتماد به نفسش رفته رفته کمتر میشود، از خودش دفاع نمیکند و انتهای آن ویدئو با بگو مگوی همسرِ محمدرضا احمدی با فرد فیلم بردار تمام میشود.. البته محمدرضا احمدی پدیده جدیدی نیست. بسیار قبل تر از او، همپالگیهایش سر از کانادا در آوردهاند. رو به مردم ایران فریاد زدند بخندید، حالتان توپ باشد، وطن را دوست داشته باشید و خودشان به کشورهای دیگر ییلاق و قشلاق کردهاند. احمدی هم لابد به بزرگترها و اسلاف خودش نگاه کرده و از خودش پرسیده وقتی بقیه در ایران پول در میآورند و برای ادامه نسل به کانادا میروند، چرا من نکنم؟ چرا من برای روز مبادا قایق نجات نداشته باشم؟ چه چیز من مثلا از رامبد جوان کمتر است؟ مشابه او بسیارند. کسانی که هنگام مواجهه با پرسش گنگ میشوند ولی در قاب صدا و سیما زبان در میآورند… مسلما زندگی شخصی افراد به خودشان ربط دارد ولی آنچه که حضور امثال احمدی در کانادا را از موضوع پرایوسی و حریم شخصی خارج میکند، محل اشتغال اوست. احمدی در سازمانی مشغول است که زندگی شخصی همه به آن ربط دارد. مروّج فرزندآوری در ایران است و همواره در مذمّت مهاجرت به کشورهای غربی برنامه میسازد. همین تناقضات است که سبب میشوند شخصی مثل محمدرضا احمدی در برابر سوالات چالش برانگیز، قوّه کلامش را از دست بدهد، چون خودش میداند چیزی برای گفتن ندارد به جز خندههای عصبی و زدن به کوچه علی چپ…»