ایران و طالبان؛ روایت نادرست و تحلیل واقعگرایانه
نقدی بر «آتشفشان در سطوح رهبری طالبان؛ آیا لویی جرگه تشکیل میشود؟»
ذبیحالله کابلی (نام مستعار) در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
خبرگزاری انصاف در گزارشی با عنوان «آتشفشان در سطوح رهبری طالبان؛ آیا لویی جرگه تشکیل میشود؟»، که در تاریخ 6 اسفند 1403 منتشر شد، به نقل از منبع یا منابعی، آخرین وضعیت تحولات افغانستان، بهویژه اختلافات بین مقامات ارشد طالبان و بهطور خاص حول محور سراجالدین حقانی، سرپرست وزارت کشور حکومت سرپرست افغانستان، مورد بحث و بررسی قرار داد.
اختلافات داخلی طالبان
در نگاهی به این گزارش، به نظر میرسد بخش ابتدایی در مورد ریشههای اختلافات و احتمال تغییر در رهبری طالبان و سناریوهای ممکن، تقریباً قابل تأمل و قابل قبول است و در این بخش حرف و حدیثی وجود ندارد.
ایران و طالبان، ترسها و واقعیتها
اما دیدگاه نویسنده و منبع در مورد ایران، نگرانیهای آن و همچنین ارتباطاتی که با طالبان دارد، به نظر من بیشتر ناشی از یک دیدگاه شخصی، بدبینانه و غیردقیق است. در بخش «دیدگاه ایران» در این گزارش آمده است: «ایران طرفدار طیف ایدئولوژیک و جهادی امارت است، هرچند سیاست کلی آن تاکنون عدم دخالت بوده است. نفوذ امارات و قطر در میان طالبان بیشتر از ایران است».
نکته اول:
در این مورد ابتدا باید گفت که هرچند برخی به این باورند که در میان مقامات و نیروهای طالبان، یک نسل جدید به نام «نئوطالبان» به وجود آمده است، اما آیا واقعاً میتوان طالبان را به دو طیف ایدئولوژیک و جهادی و غیرجهادی تقسیم کرد؟ در حالی که ماهیت وجودی «امارت اسلامی» و بنیاد تشکیل آن، ایدئولوژی است و قطعاً، طالبی که به این ایدئولوژی پایبند نباشد، «طالب» نیست. در این خصوص باید خاطرنشان کرد که علیرغم تمامی اختلافات و درگیریهایی که هماکنون در بین مقامات ارشد طالبان وجود دارد، و با وجود تبلیغات و فشارهای رسانههای خارجی، این مقامات در یک موضوع تاکنون بهصورت جدی پایبند باقی ماندهاند، و آن، اصل «بیعت» با رهبر امارت اسلامی است. به همین خاطر، علیرغم بسیاری از سیاهنماییهایی که صورت میگیرد، طالبان تاکنون حداقل بهطور ظاهری هم که شده، انسجام داخلی و سیاسی خود را حفظ کردهاند و باید دید که این مسیر تا کجا پیش خواهد رفت.
نکته دوم:
اما در نکته دوم، پیرامون سطح ارتباطات جمهوری اسلامی ایران و نفوذ این کشور در میان طالبان، باید گفت که امروز بعد از فراز و نشیبهای نزدیک به چهار سال، میتوان به این نتیجه رسید که ایران از جایگاه بسیار خوبی برخوردار است و دست بالاتری نسبت به دیگر کشورها، حتی پاکستان و قطر دارد.
حلقه ارتباطی ایران در بین طالبان
بر اساس گزارشهایی که موجود است، قبل از پیروزی دوباره طالبان، جمهوری اسلامی ایران با «شورای هلمند» در میان مقامات ارشد طالبان ارتباط و نفوذ داشت. دو شخصیت مهم این شورا، ملا قیوم ذاکر و ملا صدر ابراهیم، معاونان کنونی وزارتهای دفاع و کشور طالبان هستند. به همین دلیل، بسیاری بر این باور بودند که مقامهای طالبان که جمهوری اسلامی با آنها ارتباط داشت، جایگاه قابل توجهی در حکومت سرپرست افغانستان به دست نخواهند آورد و به این ترتیب، ایران جایگاه قابل توجهی در این حکومت نخواهد داشت. اما امروز، شورای هلمند و این دو مقام ارشد طالبان به دلیل ارتباط نزدیکی که با شورای قندهار و حلقه اطراف رهبری امارت اسلامی دارند، در زمره افراد مورد اعتماد ملا هبتالله قرار دارند و عملاً رهبری دو وزارت مهم نظامی و امنیتی را بهطور واقعی در دست دارند.
به همین خاطر، برخلاف آنچه که گفته میشود و برخی معتقدند ایران نفوذ محدودی در میان طالبان دارد، امروز این مسئله ثابت شده است که نفوذ جمهوری اسلامی در میان طالبان به مراتب بیشتر از آنچه که پیشتر تصور میشد، بوده است. با قدرتمندتر شدن رهبر طالبان و حلقههای اطراف و وابسته به وی، دامنه نفوذ جمهوری اسلامی نیز به طور فزایندهای قویتر شده است.
از سوی دیگر، علیرغم تمام تلاشهای سایر حلقات و شخصیتهای طالبان برای عادیسازی روابط با غرب، نوع موضعگیریهای رهبر امارت اسلامی نسبت به آمریکا و غرب از یک سو، و فلسطین و رژیم صهیونیستی از سوی دیگر، سبب نزدیکی بیشتر با جمهوری اسلامی خواهد شد. همچنین، نظام خالص و پیشروی اسلامی در ایران که بدون وابستگی به آمریکا و غرب، و در اوج تحریمهای ظالمانه، مقتدرانه به حیات سیاسی، نظامی و اقتصادی خود ادامه میدهد، الگوی بیمانندی برای امارت اسلامی به شمار میرود.
طالبان و قطر
در بحث نفوذ قطر در بین طالبان باید گفت که شاید قطر در روند مذاکرات دوحه در طول سالهای گذشته و میانجیگری بین طالبان، آمریکا و غرب تا یک مرحله بیش از ایران نفوذ داشته باشد، اما این نفوذ که بیشتر در طیف ملا برادر و دفتر سیاسی طالبان در قطر بود، به مرور زمان با تقویت اقتدار رهبر طالبان کاهش یافته و حتی اکنون کمرنگ شده است؛ هرچند هنوز قطر جایگاه بیبدیلی به عنوان یک میانجیگر با غرب دارد.
طالبان و امارات متحده عربی
در مورد امارات متحده عربی نیز که تازه تلاش دارد وارد میدان تحولات افغانستان شود، این تحلیل که این کشور نفوذ بیشتری در بین طالبان نسبت به ایران دارد، چندان قابل قبول نیست. البته همانطور که در مورد قطر گفته شد، هر کدام از این کشورها بر طیف خاصی از طالبان نفوذ دارند و امارات در حال نزدیک شدن به شبکه حقانی است. در ابتدا و پس از پیروزی طالبان و سقوط نظام جمهوری در افغانستان، امارات توانست در رقابت با ترکیه برخی پروژههای مهم مانند فرودگاه کابل و دیگر فرودگاههای بینالمللی افغانستان را به دست بگیرد و حضوری قدرتمند آغاز کند. اما رفتهرفته عملاً خبری از نقش و تأثیرگذاری این کشور در عرصه مسائل افغانستان نبوده است.
طالبان و عربستان سعودی
در مورد عربستان سعودی نیز عملاً شاهد یک عدم تمایل ایدئولوژیک در بین طالبان برای توسعه روابط با این کشور بودهایم. عملکرد طالبان در طول 3.5 سال گذشته نشان میدهد که این جریان به شدت علیه ایدئولوژی وهابی ـ سلفی است و در این مدت نیز هستههای فکری جریانهای تکفیری حذف شدند. طالبان نه تنها تمام قد در برابر وهابیت و سلفیت ایستاد، بلکه پروژه ایجاد دو دانشگاه بزرگ توسط عربستان در کابل و ننگرهار را متوقف کرد.
طالبان و پاکستان
در سوی دیگر، مسئله پاکستان و جایگاه این کشور در بین طالبان است که عملاً میبینیم تمام خوابهایی که این کشور برای دسترسی به اهداف مشروع و غیرمشروع خود با به قدرت رسیدن طالبان دیده بود، عملاً به هم ریخته است و سطح روابط دو کشور به مرحلهای رسیده که میتوان گفت هیچ تماسی وجود ندارد. طالبان در طول 3.5 سال گذشته، علیرغم تمام تبلیغات منفی که در مورد روابط آنها با پاکستان وجود داشت، با به قدرت رسیدن در افغانستان تلاش کردند یک سیاست خارجی مستقل و منطبق بر منافع ملی را دنبال کنند. به همین خاطر، در برابر زیادهخواهیهای پاکستان ایستادند و نقشهها و برنامههای این کشور، بهویژه نظامیان پاکستانی را عملی نکردند. به همین دلیل، پاکستانیها به شدت از طالبان در افغانستان خشمگیناند.
به همین خاطر، به روشنی قابل درک است که جمهوری اسلامی ایران عملاً از قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بهتر و بالاتری نسبت به دیگر کشورها در حلقه رهبری و قدرت طالبان برخوردار است. بنابراین، باید از این فرصت و امتیاز به نحو احسن استفاده کرد.
دو ترس ایران
در مورد دو ترس ایران که در یادداشت انصاف نیوز مطرح شده، به نظر من این دو ترس قابل قبول است. رفتن افغانستان به سمت یک بیثباتی ویرانگر دیگر، قطعاً یک ترس و نگرانی برای هر کشوری، از جمله جمهوری اسلامی ایران، است. این ترس میتواند زیربناهای همه نگرانیها باشد، و همه سناریوها و چشماندازهای مثبت را نابود کند.
ترس دوم پیرامون برقراری روابط استراتژیک بین طالبان با آمریکا و عربستان سعودی برای ایران نیز قابل تأمل است و جمهوری اسلامی قطعاً نگرانیهایی در این زمینه در گذشته داشته، اما با تداوم اقتدار ملا هبتالله از یک سو، و به بنبست رسیدن تمام تلاش دیگر جریانهای طالبان، به خصوص جریان «نئوطالبان» برای عادیسازی روابط با آمریکا و غرب، عملاً در شرایط کنونی و با رهبری کنونی امارت اسلامی، جای نگرانی جدی در این زمینه باقی نمانده است. با به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا نیز رویکرد جدیتری برخلاف دوره اول ریاست جمهوری ترامپ نسبت به طالبان اتخاذ شده و خوشبینیهای برخی در بین طالبان نسبت به دونالد ترامپ، تاکنون سرابی بیش نبوده است.
ایران و افغانستان؛ مکمل اقتصاد هم
این مطلب در ادامه به اقتصاد ایران، به عنوان اقتصاد ضعیفشده و تحریمی اشاره کرده و به نقل از مقامات طالبان گفته که ترجیح بر آن است تا با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس و آمریکا روابط بیشتری برقرار کنند. در حالی که در شرایط کنونی، با توجه به تنش شدید و سردی روابط با پاکستان و عملاً قطع روابط با این کشور، جمهوری اسلامی ایران و بنادر این کشور، به خصوص بندر عباس و بندر چابهار، تنها روزنه امید برای نجات افغانستان از حصار در خشکی و دسترسی به آبهای آزاد منطقهای و جهانی هستند. این در حالی است که به دلیل اهمیت مسئله بندر چابهار برای افغانستان و هند، این بندر از تحریمهای آمریکا معاف بوده و احتمال تمدید این معافیت در این دوره نیز با رایزنیهای مقامهای هندی وجود دارد.
برخلاف آنچه در این یادداشت انصاف نیوز آمده، این دیدگاه، بهویژه دیدگاه اقتصادی نسبت به ایران، عملاً هیچ جایی در بین مقامات ارشد طالبان ندارد. البته ایران باید از فرصتهای کنونی اقتصادی و توجه ویژه امارت اسلامی به ایران استفاده کند، زیرا طالبان در حال گسترش سریع روابط خود با کشورهای آسیای مرکزی، به خصوص ازبکستان و ترکمنستان، و همچنین ترکیه و حالا هند است، و مجبور است برای بهبود وضعیت اقتصادی افغانستان، مسیرهای جایگزین را احیا کند.
از سوی دیگر، دیدگاه منبع در مورد ضعف اقتصاد ایران هم منطبق بر واقعیت نیست. ایران دچار تحریم است، اما اقتصاد و بنیانهای آن ضعیف نیست. به همین خاطر، افغانستان در کنترل طالبان و ایران، اگر نتوانند در ابعاد سیاسی و امنیتی به همپیمانانی برای یکدیگر تبدیل شوند، میتوانند به شرکای استراتژیک حداقل در بخش اقتصادی تبدیل شوند. نکته مهمی که آقای کاظمی قمی، نماینده ویژه سابق رئیسجمهور ایران در امور افغانستان، به آن اشاره کرده این است که اقتصاد دو کشور مکمل یکدیگر است و باید برای رسیدن به این هدف و کنار زدن سایر رقبا، مثل چین، توسعه روابط اقتصادی و تجاری بین دو کشور تسهیل شود و موانع موجود از میان برداشته شود.
به نظر من، در عدم استفاده از ظرفیتهای ایران و سرمایهگذاری در افغانستان، بیشتر ضعف در داخل ایران است که از یک سو همه چیز به موضوع حقابه کمی که در این شرایط خشکسالی ممکن است از هیرمند به دست آید، گره خورده، و از سوی دیگر، موانع موجود در حوزه قوانین و گمرکات برطرف نشده است. در مورد حقابه، به تازگی آقای عراقچی در یک مصاحبه جالبی اظهار کرده و به نوعی انتقاد کرده که نباید در مسئله افغانستان همه چیز به حقابه گره زده شود. همانطور که در بالا ذکر کردم، ایران اسلامی با داشتن اقتصادی پویا، اما در اوج تحریمهای ظالمانه، الگوی بیمانندی برای افغانستان در کنترل طالبان، اما تحت تحریم آمریکا برای پیشرفت و توسعه زیرساختهای اقتصادی است.
به همین خاطر، برخلاف آنچه در یادداشت انصاف نیوز مطرح شده، هم بهلحاظ الگوهای توسعه اقتصادی، روابط تجاری دو کشور و هم مسیرهای ترانزیتی، ایران در کنار آسیای مرکزی و حتی فراتر از آن، یک تکیهگاه مهم اقتصادی، تجاری و ترانزیتی برای افغانستان به حساب میآید. ایران نه تنها برای افغانستان، بلکه برای آسیای مرکزی و چین هم بسیار مهم است و تمام طرحهای توسعه منطقهای در محور افغانستان، به خصوص خط آهن از سوی این کشورها، با هدف استفاده از افغانستان بهعنوان یک پل استراتژیک ارتباطی برای اتصال نزدیکتر، مطمئنتر و کمهزینهتر به ایران است.
نتیجهگیری
در پایان این یادداشت، بار دیگر یادآوری میکنم که نوع نگاه منبع یادداشت انصاف نیوز در مورد رابطه ایران و امارت اسلامی و افغانستان در کنترل آن، و تحلیلها و تعاریف ارائهشده، بیشتر یک دیدگاه بدبینانه شخصی است که تا واقعیت میدانی، فاصله دارد.
انتهای پیام