بیچاره مردم؟!
ابوالفضل نجیب، روزنامهنگار در یادداشتی با عنوان «بیچاره مردم؟!» که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است در نقد اظهارات برخی ائمه جمعه و مسئولان نوشت:
اظهارات جسته و گریخته برخی ائمه جمعه و مقامات رسمی و غیر رسمی در خصوص دلایل فقر و فاقه و بحرانهای موجود از جمله خشکسالی و بحرانهای مشابه بر این ادعا تاکید دارد که ریشه مصائب موجود رواج گناه در جامعه است. مراد از این ادعا صدالبته متهم کردن تودههای مردم به ارتکاب گناه است. اگر در خوشبینانه حالت روحیه انفعالی جامعه در قبال دین را امری پذیرفته شده و البته مورد اذعان و اعتراف برخی همین ائمه جمعه و مسئولین و مبنای قضاوت آنها قرار دهیم، میشود با همین منطق و مبنا ادعای آقایان را تحلیل و نتایج مترتب بر آن را متوجه همان کسانی کرد که خود را بی واسطه مسئول خیر و شر و دنیا و آخرت مردم میدانند.
برای بررسی این ادعا ناگزیریم به گذشته ارجاع دهیم. به زمانی که همه طیفهای مخالف رژیم شاه اعم از مذهبی و غیر مذهبی و چپاندیشان به نوعی ریشه همه مصائب را متوجه رژیم و در رأس آن شخص شاه میکردند. ادعای مذهبیهای مخالف شاه این بود که شاه در حال اجرای پروژهای است که حذف دین و فرهنگ و باور دینی جامعه در اولویت خود قرار داده. این ادعا البته از جانب نیروهای غیر و ضدمذهبی به گونهای دیگر مطرح میشد. آنها بر این عقیده بودند که پروژههای فرهنگی رژیم شاه در پی فشل کردن نیروهای انسانی از طریق اشاعه فرهنگ بورژوازی و مبتلا کردن نسل جوان به ابتلائات جامعه سرمایهداری است. تا از این طریق بتواند ایران را به بازار مصرف دنیای سرمایهداری و در رأس آنها امریکا تبدیل کند. ادعای هر دو طیف مذهبی و ضدمذهبی ماهیتا بر این معنی دلالت داشت که رژیم شاه در پی تهی کردن جامعه از هویت واقعی است.
مذهبیها این هویت را با پسوند دینی تعریف میکردند و ضدمذهبیها و غیر مذهبیها با آلوده کردن جامعه به فرهنگ مصرف و ارزشهای دنیای سرمایه داری. با همه این اوصاف و حتی با فرض پذیرش آن ادعاها، اما واقعیت نشان داد، آنچه تودههای مردم را به موتور محرک جامعه تبدیل کرد، بخش اعظم آن معطوف به همان ارزشها و باورهای دینی مردم و بالمآل اعتمادی بود که تودهها به رهبران دینی و همان اندازه در بدنه و سطح هرم نهاد روحانیت داشتند. به یک معنی میتوان گفت تودههای مردم یا در مقابل پروژه دینزدایی رژیم شاه مقاومت کردند، و یا اساسا چنین پروژهای متوهمانه بوده. این توهمگرایی حتی با فرض مقاومت مردم در مقابله با چنان توطئهای در نهایت به حاکمیتی منتهی شد که به تاکید قانون اساسی موجودیت و موضوعیت خود را معطوف به حفظ و صیانت و اشاعه دین مردم و بهطور خاص مذهب تشیع نمود.
چهار دهه بعد از این اتفاق حالا برخی بالاترین مقامات رسمی و غیر رسمی و در رأس آنها بعضی رهبران دینی همان مردم را متهم به دینگریزی و بدتر از آن مسبب فقر و بحرانهای طبیعی از جمله زلزله و خشکسالی و… میکنند. و گاه حتی با نازلترین و مضحکترین اتهامات بدحجابی و دوچرخهسواری زنان را دلیل بحرانهای موجود معرفی می.کنند. اگر چنین منطق و ادعایی را بپذیریم، سرراستترین و سادهترین نتیجهگیری این خواهد بود که مردم در رژیم گذشته به درجاتی قابل تامل و تاسف در مقایسه با امروز کمتر دچار گناه و معصیت میشدند. آن هم در شرایطی که به تاکید آقایان همه دستگاهها و نهادهای دولتی آن رژیم وظیفهای جز دینزدایی از جامعه متصور نبودند.
از این زاویه میشود به وضعیت گذشته و موجود از طریق یک معادله ساده نگاه کرد. این که وضعیت دینداری و اخلاقی و تعبد مردم در رژیمی که هدف آن نابود کردن دین و ارزشهای دینی و مبتلا کردن جامعه به فساد و بی اخلاقی و هنجارشکنی بوده در مقایسه و نسبت با حاکمیتی که موجودیت و فلسفه وجودی خود را حفظ و صیانت و اشاعه دین و ارزشهای دینی تعریف میکند، به مراتب بهتر از وضعیت امروز بوده. این رابطه معکوس هم میتواند پاسخی به مغلطه کسانی باشد که مردم را مسبب وضعیت موجود میدانند. و هم بر این معنی تاکید دارد که تصور و دریافت مردم از دین و دینداری چیزی به مراتب فراتر از تلقی متولیانی است که میخواهند مردم را به زور به بهشت رهنمون کنند. تا جایی که یکی از همین مسئولین در هفته بزرگداشت نیروی انتظامی مدعی می شود بخشی از رسالت این نیرو تامین اخرت مردم است.
واقعیت آن است که رژیم گذشته بر خلاف ادعاهای بی پایه بسیاری به دین و اعتقادات مردم کاری نداشت، حتی با قبول آن فرضیات چیزی از اهمیت چالش پیش رو و ابهامات و تناقضاتی که محصول و برآیند تحلیلهای دهه پنجاهی با واقعیات امروز جامعه است، نمیکاهد. پرسش را ساده و سرراست مطرح می کنم، اگر چنانچه برخی از مسئولان مدعی هستند نظام پیشین نه تنها مسئول تمامی ناهنجاریهای اجتماعی و فسادهای اخلاقی، بلکه وظیفه تباهی کشاندن جامعه به فساد و بی دینی و بی اخلاقی و فحشاء و… را داشته و در این راه از هیچ کوششی مضایقه نکرده و در مقابل مسئولان پس از انقلاب در نقطه مقابل وظیفه انقلابی، دینی و انسانی خود را حفظ و دفاع از حریم اخلاقی و دین مردم میداند و در این راه از هیچ کوشش و امکانی مضایقه نکرده و نمیکند، تا آنجا که در این راستا اعمال هر گونه محدودیت و ممنوعیت را هم تکلیف شرعی و الهی خود میداند، و هم به صراحت مدعی است که دولت دینی موظف است حتی با توسل به زور شهروندان خود را به بهشت ببرد، (این مهم را از یاد نبریم که حاکمان دینی همواره مدعی هستند چنین نظام دینی برآمده از اراده و خواست مردم بوده و آنها به نوعی تکلیف دارند از دستاوردهای همین مردم دفاع کنند) در این صورت دلیل مقاومت مردم در مواجهه با خاستگاه های دینی، اخلاقی، و … حاکمیت چیست؟! چرا در چنین مواجههای مردم ترجیح میدهند به جای امتنان و تشکر از دولتی که مدعی حفظ و حراست و قوام بخشیدن دین آنهاست، دینگریز و دینستیز شوند. پرسش سادهتر اینکه چرا شاه برای رسیدن به چنین مقصود و هدفی و علیرغم تمام آن امکانات هجومی و تبلیغی که در اختیار داشت، توفیقی حاصل نکرد، اما نظامی که رسالت و وظیفه شرعی و تاریخی خود را حفظ و بسط و اشاعه اسلام و شیعه میداند، همان اهدافی را تحقق بخشید که رژیم شاه از آن عاجز ماند. حقیقت چیزی فراتر از خواست و اراده فردی و جمعی است. چیزی است در ضمیر ناخوداگاه جامعه و تاریخ که علیرغم میل باطنیمان از دل واقعیتهای زمخت جامعه قل میزند و بیرون میآید.حقیقت چیزی نیست که ذهنیت منتزع ما از جامعه و واقعیتهای تاریخی خلق و تحمیل و حقنه می کند.
شاید زمان آن فرارسیده اعتراف کنیم، بسیاری دغدغهها و ادعاها در گذشته که در شمائل حقیقت به مردم القا میشد، یا زاده ذهنهای خیال پرداز و متوهم یا روحیات ماجراجویانه و تمایلات فرصتطلبانه و یا سوداگران قدرت و یا زودباوران و ساده دلانی بودند که به تصور آنها می شد دنیا را گلستان کرد.
ختم کلام آنها که مردم را به حرامخواری متهم میکنند به اقتضای سن و مشاهدات میدانی و ایضن رجوع به پرونده های مالی در گذشته حتی با فرض صحت ادعایشان می باید توضیح دهند چه کسانی مسبب وضع موجود در جامعه هستند؟
انتهای پیام
خیرالکلام…ماقل ودل…..دران رژیم شاه گناهکاربود ومردم گرفتارشاه الان مردم گناهکارند وحاکمان معصوم….